«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ مرداد ۷, سه‌شنبه

کی بدین کفر و بدین ایمان من تن در دهد ...


عقل و جانم بُرد شوخی آفتی، عیاره‌ای
باد دستی خاکیی، بی آبی، آتشپاره‌ای

زین یکی، شنگی، بلایی، فتنه‌ای، شکّر لبی
پایِ بازی سر زنی، دردی کشی خونخواره‌ای

گه در ایمان از رخ ایمان فزایش، حجتی
گاه بر کفر از دو زلف کافرش، پتیاره‌ای

کی بدین کفر و بدین ایمان من تن در دهد
هر کرا باشد چنان زلف و چنان رخساره‌ای

هر زمان در زلف جان آویز او گر بنگری
خون خلقی تازه یابی در خمِ هر تاره‌ای

هر زمان بینی ز شور زلف او برخاسته
در میانِ عاشقان آوازه ی آواره‌ای

نقش خود را چینیان از جان همی خدمت کنند
نقش حق را آخر ای مستان، کم از نَظّاره‌ای

سنایی غزنوی

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!