کمی که به سرت بزند و دچار
پریشانی بشوی با خود می اندیشی:
شاید، مانند شرکت های بی پدر و
مادر باخترزمین که ریز و شپش زندگیت، دلبستگی ها و دلمشغولی هایت را از جاهای
گوناگون درمی آورند و می دانند که پا به سن گذاشته ای و چپ و راست و به زور می خواهند
ترا بیمه ی عمر کنند و برایت مراسم خاکسپاری با موسیقی دلخواهت برگزار کنند، این «نشانه
ی بزرگ خدا» نیز از راه غیبی و شاید جن و پری هایی که میان زمین و آسمان در رفت و
آمدند، دریافته که من به بیماری قند دچار شده و دو سه بار تا آستانه ی مرگ رفته ام** و برای همین است که مرتب در صفحه ام سبز می شود.
می بینید؟ آدمیزاد همه ی بهانه
های بایسته برای خُل و چِل شدن در این جهان ناپایدار و نیست شونده (فانی) را داراست؛
آن جهان (جهان باقی) را نمی دانم؛ ولی می پندارم همین اوضاع برقرار است. تنها
خرسندی و شادمانی (بهجت) من در آن است که به بهشت راهم نمی دهند. چه بهتر! «غلمان
باز» که هرگز نبوده ام و با هیچ «حوری زمینی» نیز پیش از آنکه برایش جان بدهم، هماغوش
و همبستر نشده ام؛ به این ترتیب، جایی برای «حوری آسمانی» نیز برجای نمی ماند. دوزخ
برای من، جای بهتری است و چنانچه خداوند نیز کمی مهربان تر باشد و اندکی از آنچه "اصلاح
طلبان" درون زندان های نماینده ی خدا در روی زمین، برخلاف دیگر زندانیان
سیاسی در اختیار دارند، قلم و کاغذ و کتاب هایی یا چه بهتر اینترنتی آسمانی ـ زمینی
در اختیارم بگذارد، همه چیز روبراه خواهد بود. برای برخی ها از آنجا خواهم نوشت و زمان
های میان پریدن در آتش دوزخ و دوباره زنده شدن را پر خواهم کرد. اگر آن نامه ها از
صافی فرشتگان هفت آسمان و واپسین و نزدیک ترین شان از بالا به پایین (نخستین «آسمان»)
که بر پایه ی حدیث ها و خواب نمایی های مقدسین دوران، فرشتگانش همگی گاو هستند، رد
شده به دست شان رسید، امیدوارم آن را بخوانند:
خبرنامه ای دوزخی! گرچه، هم اکنون
نه جای نگرانی برای کسانی و نه جای شادمانی برای کسانی دیگر است؛ زیرا حالم بسیار
بهتر از یکی دو ماه گذشته شده و کم ترین آرزویی نیز برای رفتن به «جهان باقی»
ندارم؛ آن جهان پندارگونه، ارزانی دروغگویانی باد که آن را ساخته و پرداخته و خود دیرتر از همه به آن ناکجاآباد رهسپار می
شوند.
ب. الف. بزرگمهر هشتم امرداد ماه ۱۳۹۳
* «بهجت» به آرش شادمانی است.
** دو بار آن به خاطر ندانمکاری پزشکی که با «فرشته
ی مرگ» یا همانا «جانشِکر» (جان شکار) اهورایی باستان خودمان یا «عزراییلِ» «الله
قاسم الجبارین» قرارداد دارد و یکبار نیز به خاطر ندانمکاری خودم! (می دانم درست
آن «قاصم» است. در اینجا دانسته آن را به آرشِ «خدای بخش کننده ی ستمگران در روی
زمین» نوشته ام که عدالت الهی در همه ی زمین گسترده شود و ستمکشان در هیچ جایی از
آن بی ستمکار نمانند!)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر