«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ مرداد ۹, پنجشنبه

نمونه ی روشن دیگری از «ولایت ملوک الطوایفی آقا» و خر تو خری فرمانروا بر کشور


زیر برنام «چرا برای فردو این همه حساسیت دارند؟» از زبان آن خانم معاون وزارت امور خارجی «یانکی ها» که هر روز سبیل هایش را با ریش تراش می تراشد، آورده است:
«توافق کرده ایم، فردو تعطیل شود. در صورت توافق، برای غنی سازی فقط نطنز بس است.» (وندی شرمن»

و سپس دنباله ی آن را چنین پی می گیرد:
فردو ظرفیت ۲۸۰۰ سانتریفیوژ را داشته و نطنز در صورت تکمیل ظرفیت، حداکثر ۴۸۰۰۰ سانتریفیوژ خواهد داشت.

چرا برای فردو این همه حساسیت دارند؟
الف ـ فردو ۴۰ متر زیر زمین است و ۹۰ متر پوشش کوه دارد؛ یعنی ۱۳۰ متر، ضریب دسترسی برای نابودی که در عمل، از میان بردن این پایگاه را برخلاف نطنز ناممکن نموده است؛
ب ـ همه ی ساختارهای مورد نیاز غنی سازی، برخلاف نطنز در زیر زمین بوده و نابود نشدنی است؛
ج ـ لوله کشی و چینش سانتریفیوژها در فردو بدون هیچ دگرگونی، دارای توان غنی سازی برابر اندازه ی مورد نیاز کشور است؛
د ـ باریک بینی در چینش نیروها و آمادگی های بایسته، درز آگاهی ها را از این مرکز محدود کرده است.

«رهبری معظم انقلاب اسلامی»* بارها دگرگونی در کاربری و تعطیلی سایت فردو را خط قرمز اعلام نمودند؛ اما شوربختانه در سال ۱۳۸۹ یکبار جناب آقای دکتر صالحی این پایگاه را پژوهشی کرد و همه ی زیرساخت های آن را نابود نمود!

پس از رفتن وی از «سازمان» با جهادی علمی و عملی، پایگاه فردو راه اندازی شد.

سال گذشته، دکتر صالحی و دستیاران شان پس از پذیرش مسوولیت دوباره در «سازمان انرژی اتمی» به بهانه ی هزینه بر بودن ساختارهای فردو و نبود صرفه و صلاح اقتصادی (!) در پی برچیدن ساختارهای فردو و پژوهشی نمودن آن بودند که با مخالفت نیروهای انقلابی روبرو شده و در فرجام کار، «رهبر فرزانه انقلاب اسلامی»* در سخنرانی عمومی، پیرامون انجام نشدن آن پافشاری کردند.

چندماهی است که دگرگونی ساختار در پایگاه فردو و بنای ساخت و سازهای بی پایه، آینده ی این مرکز مهم را با خطر روبرو نموده که ضروریست دستگاه های امنیتی کشور با تیزبینی، این دگرگونی ها را دیده بانی نموده تا آرزوی دشمن، بدون هزینه بدست برخی از مسوولان «سازمان انرژی اتمی» برآورده نشود.

آقای ظریف و گروه گفتگوکننده نیز باید بگونه ای آشکار، ضمن بیان روشن توافقات انجام گرفته، پاسخ روشن و آشکاری به سخنان بی پایه و خطرناک وندی شرمن بدهند تا دیگر گواه این گزافه گویی ها نباشیم.

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

برایش نوشته ام:
دشواری کار در همان رهبر دودوزه باز و دروغگوست که هنوز نگفته، همه ی این بندها را خودش به آب داده و به گردن گرفته است؛ یک آدم ورشکسته! حساب صالحی و سایر لیبرال ها نیز از پیش روشن بوده و هست. شما این ها را درست نمی شناسید. بگذار یک خرده بیش تر سوار اوضاع بشوند تا ببینید دمار از روزگار همان رهبر دروغگو و نابکار در می آورند. البته حقش نیز هست. «آقا» تاکنون درباره ی خط قرمزها شکرهای فراوان میل فرموده اند. خوب که باریک بشوید، می بینید که «یانکی ها»، خط قرمز دور این «آقا» کشیده و کشورمان را به باد می دهند. هنوز نرمش قهرمانانه دست تان نیامده یا بیکار شده اید و سر یکدیگر را می تراشید؟! (با ویرایش و بازنویسی درخور)  

ب. الف. بزرگمهر     نهم امرداد ماه ۱۳۹۳

* «رهبر انقلاب اسلامی» با هر فرنامی از «مُعظّم» و «فرزانه» گرفته تا «مُطلّا» و «دردانه» که می خواهید بکار ببرید، یکبار برای همیشه در زیر خاک خفته است؛ این هم بماند که پسوند «اسلامی» را مشتی بازاری که جنگ و پیگیری بیجای آن در خاک عراق برای آن ها نعمت بود به دم آن انقلاب شکوهمند خلقی بستند؛ و «انقلاب اسلامی» یا « انقلاب بودایی» و گونه های دیگر کاربرد واژه ی «انقلاب» با هر دین و آیین و مذهبی، هم انقلاب ها را به عنوان پدیده ای اجتماعی و سیاسی از آرش راستین خود تهی می کند و هم اسلام یا هر دین دیگری را که به عنوان پسوند آن انقلاب بکار رفته از کالبد راستین خود برون آورده به چیزی دیگر و ناشناخته برای توده های مردم دگردیسه می کند؛ چنانکه در کشور خودمان، پیامدهای آن را به چشم می بینیم.

از این ها که بگذریم، این یکی «آقا» را به هیچ بهانه ای نمی توان «رهبر انقلاب» نامید؛ وی یا هر کس دیگری در جایگاه نخستین رهبر یک انقلاب را دستِ بالا می توان رهبر آن کشور یا در این مورد، «رهبر جمهوری اسلامی» نامید و بس!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!