«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ مرداد ۷, سه‌شنبه

... شاید این تویی که تا زندگی هست، ادامه داری و به پایان نمی رسی


گاهی آسمان به زمین نزدیک می شود؛ آنقدر نزدیک که انگار کسی می خواهد از دورترین کهکشان به نقطه ای از زمین خیره شود. می خواهد شاهد اتفاقی باشد. می خواهد در حوالی این روزمرگی ها کسی را ببیند که گاهی به آسمان نگاه می کند. کسی که در عمق نگاهش، ستاره ای سوسو می زند. ستاره که نه، شاید کهکشانی که هنوز کسی برایش نامی انتخاب نکرده [است]. زندگی ادامه دارد؛ برای من، برای تو؛ مثل هر روز، مثل هر شب؛ اما برای تو با آن ستاره ی گم شده در نگاهت، شاید این زندگی نیست که ادامه دارد. شاید این تویی که تا زندگی هست، ادامه داری و به پایان نمی رسی. با توام! خود را به خواب نزن! این دیگر دست من و تو نیست. کهکشان ها هیچ وقت از یاد نمی روند.

شهاب حسینی (برگرفته از «گوگل پلاس»)

این نوشتار دلفریب، تنها در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب ویرایش شده است؛ برنامِ آن را از متن برگزیده ام و افزوده ی درون [ ] نیز از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!