مطابق این سخن، پادشاهی را مهمی پیش آمد. گفت اگر این حالت به مراد من برآید، چندین درم دهم زاهدان را. چون حاجتش برآمد و تشویش خاطرش برفت، وفای نذرش به وجود شرط لازم آمد. یکی را از بندگان خاص، کیسه درم داد تا صرف کند بر زاهدان.
گویند: غلامی، عاقلِ هشیار بود. همه روزه بگردید و شبانگه
بازآمد و درم ها بوسه داد و پیش ملک بنهاد و گفت:
زاهدان را چندان که گردیدم نیافتم!
گفت:
این چه حکایت است؟! آنچه من دانم دراین ملک، چهارصد زاهد
است.
گفت:
ای خداوند جهان، آنکه زاهد است نمی ستاند و آنکه می ستاند،
زاهد نیست.
ملک خندید و ندیمان را گفت:
چندان که مرا در حق خداپرستان ارادت است و اقرار مر این
شوخ دیده را عداوت است و انکار. حق به جانب اوست ...
زاهد که درم گرفت و دینار زاهدتر از او یکی بدست آر
مریدی گفت پیر را چه کنم کز خلایق به رنج اندرم از بس که به زیارت من همی آیند و اوقات مرا از تردد ایشان تشویش می باشد.
گفت:
هرچه درویشانند مر ایشان را وامی بده و آنچه توانگرانند
از ایشان چیزی بخواه که دیگر یکی گرد تو نگردند.
گر گدا پیشرو لشکر اسلام بود کافر از بیم توقع برود تا در چین
عالمان را زر بده تا دیگر بخوانند و زاهدان را چیزی مده تا زاهد بمانند.
گلستان سعدی، باب دوم، در اخلاق درویشان
برگرفته از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش اینجانب در نشانه
گذاری ها: ب. الف. بزرگمهر
پی نوشت:
بویژه قابل توجه پند و اندرز نویسان آبدوغ خیاری و گفته
هایی چون:
«خیار سبز است»؛ «گوجه فرنگی قرمز است» و حتا
آن بچه که نیچه، مُخش را تکان داده است!
بجای همه ی اینگونه «برچین و بچسبان ها»* از اینجا و آنجا و مستفیض کردن گاه اجباری دیگران،
کمی به خود زحمت بدهند و مانند نمونه ی بالا، چیزی نغز در کالبد داستان یا ماجرایی
بنویسند و درج کنند که اگر اندرزی نیز در آن نهفته باشد، بس کارگرتر از گفته هایی
درباره «خوف از خدا»، «خوخ» و «جیزّ» به بچه هاست!
ب. الف. بزرگمهر ششم شهریور ماه ۱۳۹۳
* Copy
& Paste برای بسیاری از آن ها چون نمازخوانی نیمه عربی ـ
نیمه انگلیسی «لیبرال های کهنه و نو ایرانی و ایرانی تبار، اندرونی و بیرونی و یک
پا در اینجا و پایی در آنجا» آشناتر است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر