ما همگی با خدای خانه که آن را با نیرنگ و فریب از چنگ مان بدر آورده، در خانه ای زیست می کنیم که دروغ و پلشتی از در و دیوار آن می بارد؛ با این همه، اینجا خانه ای برجای مانده و به ارث رسیده از نیاکان ماست؛ و او در بالاترین اشکوب این خانه که به خدایی در بالای ابرها نزدیک تر است، جای گزیده و از همانجا فرمان هایش را صادر می کند؛ فرمان هایی که بسیاری از نوکران و چاکرانش که خود وی را در بیشرمی و گستاخی و دودوزه بازی پشت سر می گذارند، گاه به ... شان نیز نمی گیرند.
به او می گوییم از
بالای این خانه بوی «شیطان بزرگ» و شیطان بچگانش به مشام می رسد؛ ما گاه صدای پچ
پچ شان را نیز می شنویم.
پاسخ می دهد: نگران
نباشید! ذکر خداوند می کنند!۱
می گوییم: نیک است؛ ولی،
ما به گوش خود می شنویم که بیش از ذکر خدا درباره ی «گردآوری سیب
های زرین و داد و ستد وفا و محبت و شرف و خُرد و بُرد با سودهای بدست آمده از فروش نفت
و گاز و چیزهای دیگر»۲ سخن رانده می شود. می ترسیم، بزودی خانه را روی
سرمان خراب کنند.
پاسخ می دهد: ما سرگرم فرهنگ سازی هستیم و
نخست باید کار جن و انس مونث را سر و سامان دهیم تا خدا خشنود باشد. خانه می
خواهید چکار؟!
می گوییم: خودت نیز خواسته یا ناخواسته در
بالای این خانه جای گرفته ای؛ اگر موریانه ها پای بست خانه را نیز بجوند، تو نیز از آن
بالا سرنگون خواهی شد و شاید بیش از ما در این زیر، آسیب خواهی دید.
پاسخ می دهد: شما نگران من نباشید؛ من در
بالای خانه، ریسمانی الهی دارم که اگر کار به آنجا رسید، انشاء الله با آن بجای
دیگری از این زمین پهناور پرواز خواهم نمود؛ خدا بزرگ است!
می گوییم: پس ما چی؟!
پاسخ می دهد: برای برخی از زبان درازترین تان،
ریسمان الهی گره داری۳ آماده نموده ایم؛ سایرین نیز به امان خدا ...
مات می مانیم، چه بگوییم! چنین زبان و کرداری
را پاسخی دیگر شاید!
ب. الف. بزرگمهر ۱۵ امرداد ماه ۱۳۹۳
پی نوشت:
۱ ـ این نوشتار با الهام از
طنزنوشته ی دلنشین زیر از جاودانه عُبید زاکانی نگاشته شده است؛ گرچه، این کجا و
آن کجا؟!
«شخصی خانه ای به كرایه گرفته بود. چوبهای سقفش بسیار صدا می كرد. به
خداوند خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد.
پاسخ داد كه چوبهای سقف ذكر
خداوند می كنند.
گفت: نیك است؛ اما می
ترسم این ذكر منجر به سجده شود.» جاودانه عُبید زاکانی
۲ ـ مارکس و انگلس در «مانیفست حزب کمونیست»، درباره گونه
«سوسیالیسم فئودالی» از جمله چنین نوشته اند:
«آنها بورژوازی را از آن جهت که پرولتاریای انقلابی پدید می آورد به مراتب بیشتر سرزنش می کنند تا از آن جهت که به طور کلی پرولتاریا پدید می آورد.
«آنها بورژوازی را از آن جهت که پرولتاریای انقلابی پدید می آورد به مراتب بیشتر سرزنش می کنند تا از آن جهت که به طور کلی پرولتاریا پدید می آورد.
بدین جهت آن ها به هنگام مبارزات سیاسی، در تمام اقدامات قهرآمیز علیه طبقه کارگر شرکت می ورزند و در زندگی عادی نیز به رغم تمام عبارت پردازی های پرطمطراق خود، هیچ فرصتی را برای جمع کردن سیب های زرین و مبادله وفا و محبت و شرف با سودهای بدست آمده از فروش پشم گوسفند و چغندر قند و عرق، از دست نمی دهند.»
مارکس و انگلس کمی جلوتر، درباره گونه «سوسیالیسم خرده
بورژوایی» چنین افزوده اند:
«در کشورهایی که تمدن امروزین در آنها به
شکفتگی رسیده، خرده بورژوازی تازه ای پدید آمده است که میان پرولتاریا و بورژوازی
در نوسان و به عنوان بخش تکمیلی جامعه بورژوایی در حال بازپیدایی است. ولی چنگ
رقابت، همواره افراد این طبقه را به درون پرولتاریا می راند و آن ها با پیشرفت
صنایع بزرگ می بینند دیگر دور نیست زمانی که به عنوان بخش مجزایی از جامعه امروزین
پاک از میان بروند و سرکاران و کارمندان مزدبگیر در بازرگانی و صنعت و کشاورزی جای
آن ها را بگیرند. ... این سوسیالیسم تضادهای موجود در مناسبات تولیدی امروزین را بسیار
عمیق تحلیل کرده، ستایشگری های سالوسانه اقتصاددانان را فاش ساخته و ره آوردهای
هلاکت بار تولید ماشینی و تقسیم کار یعنی تمرکز سرمایه ها و مالکیت ارضی، اضافه
تولید، بحران ها، ورشکستگی ناگزیر خرده بورژواها و دهقانان، فقر پرولتاریا، هرج و
مرج تولید، نابرابری فاحش در توزیع ثروت، جنگ ویرانگر صنعتی ملت ها با یکدیگر و
فروپاشی آداب و رسوم قدیمی و مناسبات خانوادگی قدیمی و ملیت های قدیمی را، به شیوه
ای انکارناپذیر، اثبات کرده است؛
ولی این سوسیالیسم در محتوای اثباتی خود می خواهد یا وسایل قدیمی تولید و مبادله و
به همراه آن ها مناسبات قدیمی مالکیت و جامعه قدیمی را احیاء کند و یا آن که وسایل
امروزین تولد و مبادله را به زور در مناسبات قدیمی مالکیت یعنی در همان مناسباتی
بگنجاند که به نیروی وسایل امروزین فرو پاشیده است و ناگزیر می بایست فرو پاشد.
این سوسیالیسم در هر دو مورد، هم ارتجاعی است و هم پندارگرا. آخرین کلام این
سوسیالیسم عبارت است از بازسازی سازمان اصنافی در مانوفاکتور و اقتصاد پدرسالاری
در روستا.».
مانیفست حزب کمونیست، کارل مارکس و فریدریش انگلس،
برگردان قهرمان زنده یاد محمد پورهرمزان، چاپ دوم، ۱۳۵۸ ، انتشارات حزب توده
ایران (برجسته نمایی ها از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)
۳ ـ بیگمان، تاکنون دریافته اید که «ریسمان
الهی» بر دو گونه است:
بی گره و با گره! با این یکی سرراست به آن جهان خواهی
رفت؛ اینکه به لقاء الله خواهی پیوست یا نه و بهشت و دوزخ آن را هیچکس نمی داند؛
با آن یکی، درهای بهشت زمینی همه جا به رویت گشوده است:
سیلی نفد به از حلوای نسیه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر