تصویر را که می بینم و دیدگانم به جمال «چوخ بختیار» روشن
می شود (!)، چنین چیزی در ذهنم جوانه می زند:
این روح الله همراه عین الله و محمود کوچیکه و حسن بلبل و
باقرزاده تا چند سال پیش نماز خوب می خواندند و روزه هایشان را هم یک در میان می گرفتند؛
گرچه، میان گوشت کوبیده و پِهِن تفاوتی نمی گذاشتند ...
به تصویر آن خانم بنگرید و ببینید، این یکی هم اکنون چه پیشرفت هایی نموده است! آدم انگشت به دهان می ماند از اینگونه "اصلاح شدن"! گرچه، چندتایی شان هنوز ریش و پشمی از «خوف الله» بر چهره تا بناگوش دارند و هنوز با پول بیت المال، عبارتی که حالم را بهم می زند، نمازهایی باحال می خوانند،** ولی بیش از آن، کلنجاری درونی و تنها نمودی از گذشته چون با پای چپ یا پای راست به آبریزگاه رفتن و نشسته شاشیدن باشد؛ همین و بس!
به تصویر آن خانم بنگرید و ببینید، این یکی هم اکنون چه پیشرفت هایی نموده است! آدم انگشت به دهان می ماند از اینگونه "اصلاح شدن"! گرچه، چندتایی شان هنوز ریش و پشمی از «خوف الله» بر چهره تا بناگوش دارند و هنوز با پول بیت المال، عبارتی که حالم را بهم می زند، نمازهایی باحال می خوانند،** ولی بیش از آن، کلنجاری درونی و تنها نمودی از گذشته چون با پای چپ یا پای راست به آبریزگاه رفتن و نشسته شاشیدن باشد؛ همین و بس!
در متن زیر که تنها دو بند
نخست آن را آورده ام، اندکی درنگ کنید! «چوخ بختیار»، "اصلاح
طلبی" هایش را در «ینگه دنیا» نیز پی گرفته و شاید خواب های پنبه دانه ای برای آینده
می بیند. کسی چه می داند؟! شاید وی نیز چندسالی پس از این با داشتن دو ملیت
فرانسوی و ایرانی که این دومی را بیگمان مانند بسیاری دیگر از چپ و راست گام بگام فراموش نماید، به رویایی بس فراتر از «عین الله»***
در آنجا جان بخشد:
خدمتگزاری باوفاتر و بُرنده تر از رییس جمهوری مجاری تبار
پیشین فرانسه: «سرگوزی» که اگر به وی بگویند:
برو کلاه را بیاور، کلاه را همراه با سر پیشکش اربابان خود کند!
برو کلاه را بیاور، کلاه را همراه با سر پیشکش اربابان خود کند!
چه باید گفت، جز آنکه:
آرزو بر جوانان عیب نیست!
ب. الف. بزرگمهر نهم شهریور ماه ۱۳۹۳
* ... و باید گفت: خاک بر سر ما!
** یکی دیگر از همین ها که شاید در کنار «کرم های الله» بتوان به آن ها نامی زیبنده چون «دوزیستان الله» داد، چندی پیش تصویری از خود با شکمی چون طبل اسکندر در «گوگل پلاس» درج کرده بود که به بازدید خانه ی نیما در روستای زادگاهش رفته و فراموش هم نکرده بود، بویژه یادآور شود که «نمازی باحال» در مسجدی کمی بالاتر از همان خانه در آن روستا خوانده است!
*** نام کوچک «باقر زاده» در سریال تلویزیونی سال های پیش از انقلاب: «صمد آقا»
* ... و باید گفت: خاک بر سر ما!
** یکی دیگر از همین ها که شاید در کنار «کرم های الله» بتوان به آن ها نامی زیبنده چون «دوزیستان الله» داد، چندی پیش تصویری از خود با شکمی چون طبل اسکندر در «گوگل پلاس» درج کرده بود که به بازدید خانه ی نیما در روستای زادگاهش رفته و فراموش هم نکرده بود، بویژه یادآور شود که «نمازی باحال» در مسجدی کمی بالاتر از همان خانه در آن روستا خوانده است!
*** نام کوچک «باقر زاده» در سریال تلویزیونی سال های پیش از انقلاب: «صمد آقا»
********
دو جوان ۳۷ ساله، وزیران
اقتصاد و آموزش ملی فرانسه فرانسه شدند
درهیاهوی «بازچینی» دوبارهی دولت فرانسه، یک نکته ی بسیار جالب کم و بیش نادیده گرفته شد.
نخستوزیر، دو چهرهی جوان را
به مسوولیت دو وزارتخانهی کلیدی گماشت. آموزش ملی و اقتصاد.
نجات ولوود بالقاسم، مهاجر ۳۷
سالهی مراکشی تبار، همزمان نخستین زن و نخستین مهاجری است که هدایت این وزارتخانه
را در دست میگیرد و اگر اشتباه نکنم، جوانترین وزیر آموزش ملی در جمهوری پنجم است.
امانوئل ماکرُن همچون نجات (او
را با اسم کوچکش میخوانند.) زادهی سال ۱۹۷۷. البته هرچه نجات به سمت چپ حزب سوسیالیست
گرایش دارد، اما ماکرن در منتهیالیه راستِ این حزب جای میگیرد. او رابطهی بسیار
نزدیکی با فرانسوا اولاند رییسجمهوری فرانسه دارد و از وی به عنوان الهامبخش
برنامهی اقتصادی جدید دولت فرانسه نام میبرند. برنامهای که باعث شکاف جدی در این
حزب شده و جناح چپ این حزب را وادار به خروج از دولت کرده است.
...
از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب.
الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر