جوانی است که بسان برخی دیگر از جوان های امروز، تب گواهی دکترا گرفتن دارد؛ اینکه تا چه اندازه تشنه ی آموختن و درگیر شدن با ناشناخته ها و چالش های اجتماعی و فلسفی است را درست نمی دانم یا بهتر بگویم: به آن، اندکی بدگمانم؛ ولی به هر رو در سنجش با بسیاری از جوان های سرگشته یا زندگی برباد داده ی دیگر که آه از نهادت برمی آورند، شاید گلی از گل های سرسبد امروزی! از آن ها که گرچه، بهار را پشت سر نهاده اند، ولی هنوز تا خزان راه درازی در پیش رو دارند.
نوشته است:
«خوشبخت ترین آدم ها آن هایی
هستند که شغل شان نوشتن است؛ ولی به آن به عنوان شغل نگاه نمی کنند»
از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب.
الف. بزرگمهر
برایش می نویسم:
... گرچه با همه ی رنج ها و گذشتن از کنار
بسیاری چیزهای دیگر که پیش پای شان است؛ ولی می دانند که اگر به آن راه ها بروند ـ
و منظورم لزومن راه های بد نیست! ـ باید وظیفه ای که بر دوش خود احساس می کنند و
آن را با سرسختی و آنچه که آن را «حرمان» نامیده اند، همچنان می کشند و می برند، زیر
پا بگذارند! اینجا دیگر سخن بر سر گزینش است:
ـ جستجوی "خوشبختی فردی" در جنگل سرمایه داری
که برای آن ها بسیار آسان تر و پردرآمدتر از همه ی کسانی است که برای آن له له می
زنند؛ یا
ـ جستجوی خوشبختی اجتماعی برای همه با همه رنج ها و حرمان
های نهان و آشکارش!
... و شوربختانه، راهی میان آن دو
در بهترین حالت آن، خودفریبی است!
ب. الف. بزرگمهر ۱۹ امرداد ماه ۱۳۹۳
پاسخی دوپهلو می
دهد:
«کار تو همینه فکر کنم. دلتم پره حسابی»
برایش می نویسم:
دلم پر نیست داداش جان! کسی که دلش پر است، معمولن منتّی
نیز بر دیگران دارد؛ من این منت را نیز بر کسی ندارم و نمی توانم داشته باشم. من
این راه را آگاهانه رفته و می روم!
... و سپس می افزایم:
چیز مهمی را هم یادم رفت، برایت بنویسم:
کسی که شغلش نوشتن است، چه از این راه پول در می آورد که این گروه معمولن سرشان به جایی بند است و در روزنامه ای، جایی کار می کنند یا نه به هر رو به نوشتن به عنوان یک آماج نگاه می کند!
کسی که شغلش نوشتن است، چه از این راه پول در می آورد که این گروه معمولن سرشان به جایی بند است و در روزنامه ای، جایی کار می کنند یا نه به هر رو به نوشتن به عنوان یک آماج نگاه می کند!
یرای من نوشتن یا به عنوان نمونه، عضویت در حزب یا
سازمانی سیاسی یا نمونه های دیگری که می شود به آن اندیشید و نوشت، آماج نبوده و
نیست! این ها همگی ابزارهایی هستند برای آنچه که به یک آرمانگرا مربوط می شود، در
راه رسیدن به آن آرمان ها و باورها؛ و چشمی هم به این ندارند (در مورد آدم هایی
مانند خودم!) که این باورها و آرمان ها به سن و سال آن ها قد بدهد یا نه! نیک که
بنگری، این نگرشی دیگر به زندگی و خوشبختی و شیوه ی دیگری از زندگی است که با زندگی
آدمیان معمولی تفاوت های عمده ای دارد.
ب. الف. بزرگمهر ۱۹ امرداد ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر