«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ مرداد ۲۷, دوشنبه

دلا بیزار شو از جان، اگر جانان همی خواهی ...


به دریایی در افتادم که پایانش نمی‌بینم
به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمی‌بینم

در این دریا یکی دُر است و ما مشتاق در او
ولی کس کو که دُر جوید که جویانش نمی‌بینم

چه جویم بیش ازین گنجی که سِر آن نمی‌دانم
چه پویم بیش ازین راهی که پایانش نمی‌بینم

درین ره، کوی مه روییست، خلقی در طلب پویان
ولیک این کوی چون یابم که پیشانش نمی‌بینم

به خون جان من، جانان ندانم دست آلاید
که او بس فارغ است از ما سر آنش نمی‌بینم

دلا بیزار شو از جان، اگر جانان همی خواهی
که هر کو شمع جان جوید، غم جانش نمی‌بینم

برو عطار بیرون آی با جانان به جانبازی
که هر کو جان درو بازد، پشیمانش نمی‌بینم

شیخ عطار نیشابوری

از «گوگل پلاس»

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!