تصویری از برنامه ی یک همایش درباره ی «مدیریت کیفیت» درج
کرده و نوشته است:
«تبلیغی بود که می گفت: کیفیت
اتفاقی نیست؛ خب راست میگفت! کیفیت اتفاقی نیست؛ کیفیت پولی است! یعنی
چه؟ بسیار ساده است؛ شما ۲۴میلیون می دهید؛ گواهینامه مدیریت یکپارچه (IMS) همراه با مدال و تندیس و «کیفیت» می گیرید، تقدیرنامه ی کیفیت هم
دریافت می فرمایید ... این ها بجای خود، شما را به برنامه ای تلوزیونی می آورند که
در آنجا فرنام «نام آور کیفیت ایران» را نیز دریافت و زان پس با آن شناخته می
شوید! به همین سادگی، تنها و
تنها با ۲۴ میلیون تومان!»
از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از
اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
برایش به شوخی و جدی می نویسم:
... و هنگام خاکسپاریت نیز با گواهیت به خاک می سپارند و می گویند:
بدرود دکتر فلان بهمان ... و اگر رفیق گوش به فرمان و سر بزیری بوده باشی که بودن و نبودنت در این جهان، چندان به جایی برنخورده، گوشه ی دنجی فراخور حال و روزگار خود در فلان حزب یا بهمان سازمان یافته و بسیاری نادرستی ها را زیر سبیلی رد کرده و خاموش مانده باشی، واژه ی «رفیق» را نیز به آن عبارت می افزایند:
بدرود رفیق دکتر فلان بهمان ...
... و من همزمان دو داستان را به یاد می آورم:
داستان نخست
بدرود دکتر فلان بهمان ... و اگر رفیق گوش به فرمان و سر بزیری بوده باشی که بودن و نبودنت در این جهان، چندان به جایی برنخورده، گوشه ی دنجی فراخور حال و روزگار خود در فلان حزب یا بهمان سازمان یافته و بسیاری نادرستی ها را زیر سبیلی رد کرده و خاموش مانده باشی، واژه ی «رفیق» را نیز به آن عبارت می افزایند:
بدرود رفیق دکتر فلان بهمان ...
... و من همزمان دو داستان را به یاد می آورم:
داستان نخست
شخصی به مزاری رسید گوری سخت دراز دید. پرسید:
این گور كیست؟
گفتند:
از آن علمدارِ رسول است.
گفت:
مگر با علمش در گور كرده اند؟!
جاودانه عُبید زاکانی
داستان دوم
دوستی که در یک شهرداری کار می کرد و مسوولیت کم وبیش مهمی نیز در آنجا داشت، در یک مهمانی از مادربزرگش می گفت که از دید وی، شهرداری یعنی:
یک شهردار و شماری فراخور بزرگی یا کوچکی شهر، رُفتگر!
... و او نتوانسته بود به مادربزرگ بسیار سالخورده بپذیراند که او در آنجا رفتگری نمی کند که این به آرش خوارشماری رفتگری نیز نبوده و نیست.
ب. الف. بزرگمهر ۱۸ امرداد ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر