واکنشی است از دوستی ناشناس به نوشتاری که پریروز آن را در تارنگاشتم و نیز «گوگل پلاس» درج نموده بودم.* حیفم آمد آن را تنها در پی نوشت همان نوشتار درج کنم؛ هم از این سویه که واقعیتی را بازتاب داده و هم از سویه ای دیگر که به شیوه ی نگرش و برخورد به واقعیت برمی گردد. به آن پاسخی فشرده نیز داده ام که شاید از سویه هایی دیگر نیز سودمند باشد.
می نویسد:
«درودکاکا. چگونه ای؟ بخت بد می بینی؟ من هنوز به اجبار نفس
می کشم ... دُرگفتی. دُر افشاندی. کلام محض پاک و حق ... و دقیقا، حکایت من و ما
همین است ... اما در این اوضاع به نظرت چندنفر آمدند این دُرنبشته را خواندند؟ فقط
۳نفر
... و جای بسی تاسف هست ... داعشیان داخلی عمری چون آن یابوی درشکه کش بار به گرده
ی ما گذارده و تازه حین رفتن، چند ضربه شلاق حواله زندگی بسیاری از ما کرده اند و سر
آخر مزد چرب و چلی ستانده اند. و ماییم و پوز بسته و پهلوهای شلاق خورده و شکم های
گرسنه ... و نمی دانم که این مثل میدانی یا خیر. اما دانی که هیچ مثلی نیست که بر پایه
تجربه و راستی نباشد ... «اگر می خواهی از ایرانی کار بکشی، بگذار گرسنه باشد. اگر
خواهی برتازی سوار شوی، بگذار سیر باشد» ... و راکبین ما این مثل را خوب دانسته و به
ارزشش پی برده اند.
از «گوگل پلاس» با ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از
اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
به وی پاسخ داده ام:
درود و بامداد به خیر بر تو کاکا! من بد نیستم. از نظر
روحی نه چندان تراز، آنگونه که باید باشم. دیروز ناخواسته، جانی شیفته و حساس را
از خود رنجاندم و خود را نمی بخشم؛ ولی کم کم خود را بازمی یابم. می دانم که هنوز
خروارها کار در پیش است؛ و ما همگی به هر رو بویی از ستارخان، علی مسیو و دیگرانی
چون آن ها برده ایم؛ گرچه به گردشان نیز نمی رسیم. سخنانت به دل می نشیند و اندیشه
را می خُلد (برای این واژه ی خُلیدن، لرها چیزی در همین مایه و زیباتر دارند که یادم
رفته است.) و مردم ایران را که می شناسی؛ هنگامی که برخروشند ...
درباره ی آن سه خواننده، فکر می کنم اشتباه می کنی؛ شمار
بازدید از صفحه من، بسیاربسیار بیش تر است. آن ها کسانی هستند که آن را +۱ زده
اند. دیگرانی هم می خوانند و این کار را نمی کنند و شاید بهتر این باشد؛ زیرا همه ی
این رسانه ها که برپایه ی اینترنت استوار شده اند، سامانه های باز (open
system) هستند و با همه ی مهارهای امنیتی و ... «هکر»ها می توانند گاه به آسانی
باورنکردنی به درون شان راه یابند و چنین آدم هایی، می دانی، خریداری نیز می شوند؛
کسی از آن سر جهانی که کوچک نیز شده، می تواند امنیت و جان آدم ها را در گوشه ای دیگر
از جهان به خطر بیندازد ... به همین دلیل است که کنشگران سیاسی و اجتماعی باید از
اینگونه رسانه ها که در کردار، کاربردهای جاسوسی فراوان برای بهره کشان جهان و ایران
دارند بگونه ای محدود و حساب شده سود برند. نیک که بنگری از بهترین پیشرفت های فن
آورانه ی آدمی که باید در خدمت نزدیک کردن آدم ها و ملت ها به کار گرفته شود، برای
به جان هم انداختن شان و آماج های پلید دیگر سود برده می شود و این نکته ای است که
باید همه آن را درنظر بگیرند.
اگر جای شما بودم، بجای عبارت های فشرده و دوپهلو از این
و آن، مانند همان چیزی که درباره ی تازی و ایرانی نوشته ای، امید به آینده را می گستراندم؛
جوانان را از تجربه های نسل پیشین پربار می کردم؛ نمونه و نمادی می بودم در همان
راه و در همان چارچوبی که «علی مسیو» بود و با فروتنی و پرکاری، کاری سترگ را به یاری
توده ی مردم به پیش می بردم. این «توده ی مردم»، "گاو" نیست؛ نیک و بد
را به گاه شایسته، خوب می بیند و از آن پیروی می کند. به نظرم، این ها مهم ترند که
باید پی گرفته شود.
خوب و خش باشی و امید بیافرینی کاکا!
ب. الف. بزرگمهر ششم شهریور ماه ۱۳۹۳
* «باید جنبید و تا دیر نشده، حساب کار با
دشمن درونی را روشن نمود!»، ب. الف. بزرگمهر، چهارم شهریور ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر