نوشته ای است که نگاهم را به خود می کشد و پوزخندی بر لبانم می نشاند (نوشته ی زیر)؛ از آنگونه چابلوسی ها و نان قرض دادن های کوچولو و زمینه ساز برای بالا رفتن از پلکان قدرت یا در اوضاع کنونی کشورمان، بهتر است بگویم: بالا رفتن از ریسمان الهی بدون گره*؛ اندک اندک جمع گردد، وانگهی دریا شود. دیشب که آن را خواندم با خود گفتم:
خوب! آماج وی چیست؟ آن جانباز که بهانه ای بیش نیست؛ «کوچه
دومتری» چیزی رمزآمیز و تنها نشانه ای است؛ نشانه ی چیست؟! ...
ناخودآگاه به یاد دوران جنگ با «صددام» و گفته ای شوخی
آمیز که به دروغ به زنده یاد حسینعلی منتظری نسبت می دادند، می افتم:
موشک نه متری را در کوچه ی شش متری منفجر کرده اند ...
خوب! اکنون باید به دنبال «موشک نه متری» گشت! کوری مگر
پسر؟! اینجا جلوی چشمت رژه می رود و تصویرش را که نیز درج کرده است:
«حجت الاسلام الف.» ... روحانی
فعال و پر انرژی که در در ماه رمضان در کوچه دو متری ... سفره افطاری انداخته اند
و به مردم غذا داده اند.»
«چوخ بختیار»های امروزی و دم خروس هایی که از هزار سوراخ
و سنبه شان بیرون می زند؛ خوشبختانه، خود آن را نمی بینند؛ وگرنه، اندکی هم شده از
خود، شرمزده می شدند. چهره ی خوب و نجیب زنده یاد صمد بهرنگی جلوی چشمانم پدیدار
شده است؛ می خواستم بنویسم:
«جای صمد بهرنگی تهی است که این ها را ببیند ...» پشیمان می شوم. نه! همان بهتر که نیست؛
وگرنه، غمگین تر از پیش می شد.
به شوخی و جدی نوشته بودم:
اگر درازا و پهنای سفره را نیز مرحمت فرموده می نوشتید، بیش
تر مستفیض می شدیم! («گوگل پلاس»)
ب. الف. بزرگمهر ۱۴ امرداد ماه ۱۳۹۳
* یادتان
نرود که ریسمان گره دار الهی نیز داریم؛ مواظب باشید که با آن سر و کار نیابید!
***
دیشب توفیقی بود که در معیت جانباز «ف. م.» به هیات «محبان
الزهرا (س)» بروم و با «حجت الاسلام الف.» هم آشنا بشوم؛ روحانی فعال و پر
انرژی که هر هفته مجالس هیات در خانه پدری اش برگزار می شود و او کارها را سر و
سامان می دهد. همان دیشب فهمیدم در
ماه رمضان در کوچه دو متری شان در حوالی خیابان ۱۷ شهریور جنوبی، سفره افطاری
انداخته اند و به مردم غذا داده اند. عکس هایش را در اینترنت جستجو کردم و یافتم. (برجسته نمایی ها از خود نویسنده!)
با اندک ویرایش اینجانب در نشانه گذاری ها. نام ها را دانسته با حرف
های نخست آن ها آورده ام. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر