«سراسر تاریخ نظریات فلسفی چیزی جز مجموعه ای از احکام ”توتولوژیک“* کمابیش رنگ و لعاب داده شده نیست.»
«مارکس در دوران ما، از راهی دیگر و با آماج دیگری، همان کاری را کرد که ماکیاولی در سال ١۵٠٠ کرد؛ یعنی کوشید عملکرد راستین جامعه ی سرمایه داری دوران خویش را آشکار کند و پرده ی فلسفه ی پندارگرایانه (ایده آلیستی) آلمانی و انسانگرایانه ی (اومانیتاریسم) فرانسوی را از آن کنار بزند. به همین دلیل است که عنوان ”ماکیاولی طبقه ی کارگر“ را به او داده اند.»
برگرفته از کتاب «مکتب دیکتاتورها»، نوشته ی ایگناتسیو سیلونه با اندکی ویرایش ادبی از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
http://www.behzadbozorgmehr.com/2012/07/blog-post_1203.html
* «توتولوژیک» («Tautologic») به آرش پرگویی بیمایه (حشو)، واگویی و کش دادن سخن است. در دانش «منطق» امروزی، «حکم توتولوژیک»، حکمی را گویند که با نادیده گرفتن اینکه بخش های دربرگیرنده ی آن حقیقی است یا نه و در کردار درستی آن پایور باشد (به اثبات برسد) یا نه، در سرشت و کالبد خود حقیقت دارد. مانند دو نمونه ی زیر:
«هرکس خودش است و نمی تواند جز خودش باشد.»
«هرکس برای دیدگاه های خود دلیل های
چندی دارد و برخی از دیدگاه های ما درست تر از برخی دیگر دیدگاه هاست.»
برای آگاهی بیش تر:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر