کودک گمنام ایزدی در بیمارستان درگذشت
کسی نمیداند بر سنگ گورش چه بنویسند. کسی نام او را نمیدانست.
در خاموشی، در بیمارستانی در سوریه از جهان رفت. جهانی که روشنایی را از او گرفت.
کسی از سرنوشت پدر و
مادرش خبر نداشت. آنچه آشکار بود، پسر بچهای از آوارگان ایزدی بود. نیروهای کرد
سوریه به نام «ی.پ.گ.» او را در کوهستان تنها یافته بودند.
او ساعتها و شاید هم
روزها در گرما و گرد و خاک بیابان، بدون خوراک و آب سپری کرده بود. یکی از نیروهای
«پ.ک.ک.» میگفت:
«در جهنمی که داعش به
راه انداخته بود، حتی مادر کودک خود را فراموش می کرد.»
روشن نبود بر سر پدر و
مادرش چه آمده است؛ آیا کشته یا در بند شدهاند؟
سه هفته پیش با گروهی
از «بیبیسی» برای فراهم نمودن گزارشی از آوارگان ایزدی که به کوهستان سنجار پناه
برده بودند، به کردستان سوریه رفتیم. او تنها در گوشهای از بیمارستان «دیریک»
بود. بدون هیچ همراهی، بیگناه در خاموشی پرسش برانگیز.
پرستاران میگفتند: نه
گریه میکند و نه فریاد میزند!
ساعتها زیر آفتاب
مانده بود و نور، قرنیه چشمانش را خشکانده، تشنگی و گرسنگی، ضربات کشنده ای به
اندامهای درونی او وارد آورده بود.
پس از پخش گزارش، صدها
پیام از سراسر جهان به ما فرستاده شد. آدم هایی با باورهای گوناگون میخواستند کمک
کنند. بیگانه هایی که میخواستند او را به فرزندخواندگی بپذیرند.
«بیبیسی»
یکی از راهنماهای محلی را برای آگاهی از سرنوشتش دوباره به کردستان سوریه فرستاد؛
اما امروز با خبر شدیم که این کودک از جهان رفته است؛ کودکی که نماد بیگناهی دهها
هزار کودک سوری و عراقی شد؛ کودکی که به جای آغوش گرم خانواده و مهدکودک، اکنون در
گورستانی به خاک سپرده خواهد شد. داستان این کودک ناشناس، داستان هزاران کودک
خاورمیانه است.
از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛
برنام آن را ازمتن برگزیده ام. ب. الف.
بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر