بِه خدا گُل زِ تو آموخت، شِکَر خَندیدن
به خدا که زِ تو آموخت، کَمَر بَندیدَن
به خدا چرخ همان دید، که من دیدَستَم
ور نه دیدی زِ چه بودیش، به سَر گَردیدَن
گفتم اِی نِی، تو چنین زار چرا می نالی؟
گفت خوردم دَمِ او، شرط بُوَد نالیدَن
گُفتم ای ماهِ نو، این جُملِه گُدازِ تو زِ چیست؟
گفت کاهِش دهدم فایده بالیدن
فایده زَفت شدن در کَمی و کاستَن است
از پی خرج بُوَد، مکسبهها ورزیدن
پَرِ پروانه پِیِ درکِ تَفِ شَمع بُوَد
چونکه آن یافت، نخواهد پر و دَریازیدَن
در فَنا جلوه شَوَد، فایده ی هستیها
پس نباید ز بلا گریه و درچغزیدن
پس خَمُش باش، همیخور زِ کمانهاش خَدَنگ
چون هُنَر در کمیّت، خواهد افزاییدن
مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی
تَف: حرارت، گرمی
دریازیدن: آهنگ کردن؛ و در اینجا «به آهنگ بلند شدن» است.
زَفت: آرش های گوناگون دارد؛ در اینجا به آرش تناوری و
تناور شدن است.
درچغزیدن (چغزیدن): ناله و زاری کردن
از «گوگل پلاس». برنام را از متن سروده برگزیده ام و برخی توضیحات درباره ی آرش واژه ها نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر