به سود یکپارچگی ایران زمین و همبستگی خلق های آن خواهد بود!
به گزارش زیر باریک شوید! برنام آن، بسیار ساده و بی پیرایه است:
«ریحانه جباری اعدام شد!» به همین سادگی که می بینید؛ گویی مرغ یا گوسپندی را سر بریده اند!
به گزارش زیر باریک شوید! برنام آن، بسیار ساده و بی پیرایه است:
«ریحانه جباری اعدام شد!» به همین سادگی که می بینید؛ گویی مرغ یا گوسپندی را سر بریده اند!
بخش بزرگی از گزارش، دربرگیرنده ی متن اطلاعیه ی دادستانی
تهران، درباره ی چند و چون ماجرای کشته شدن مردی است که بگمان بسیار نیرومند از
وابستگان رژیم تبهکار جمهوری اسلامی و گویا از ماموران اطلاعات و امنیت آن بوده
است. بر پایه ی این اطلاعیه، کسی که وی را کشته، زن جوان ۱۹ ساله ای به نام ریحانه
جباری بود که پس از شل کن سفت کن های بسیار و سوگند خوردن های این یا آن مقام
تبهکار که وی به دار آویخته نخواهد شد، سرانجام چند روز پیش به دار آویخته شد و همراه
با آن، یکی دیگر از سناریوهای رسانه ای سرگرم کننده ی جمهوری اسلامی که از مدت ها
پیش پا در جای پای رسانه های «یانکی» نهاده و همان روش ها را در ایران پی می گیرد،
بگونه ای نافرجام پایان یافت.
نکته ی درخور درنگ و اندیشیدن درباره ی آن زن جوان این
بود که وی تا واپسین لحظه های پیش از به دار آویخته شدنش بر دفاع از ناموس خود در
برابر مردی با قصد چنگ اندازی به وی، پافشاری نموده بود!
متن اطلاعیه، بگونه ای دادگاه پسندانه و باید بی درنگ
بیفزایم: توجیه گرانه، کم و بیش خوب فراهم شده و مرا به یاد گفتگوی رودرروی تبهکار
مزدور رژیم با مادر آن زنده یاد می اندازد.*
شکنجه گر که ستار بهشتی را در زیر مشت و
لگد گرفته و کشته بود به پرسش مادر درباره ی انگیزه ی وی و چگونگی کشته شدن پسرش،
چیزی در این مایه گفته بود:
... سرسختی نشان داد ... هرچه زدم، خندید و من بیش تر زدم
...
سناریوی روانشناسانه ای بسیار خوب آماده شده که از یکسو،
هر آدم مخالف رژیم را از اینکه آن کنشگر جوان اجتماعی، اینچنین در برابر کتک و
شکنجه پایداری نموده، خرسند می نمود و از سوی دیگر، بهترین بهانه ـ نه از دیدگاه
حقوقی یا سویه های دیگر و تنها از دیدگاه روانشناختی! ـ برای بسیاری از خوانندگان
چنین سخنانی فراهم می آمد که جریانِ کار از دست مزدور شکنجه گر دررفته و وی مهار
خویش را ناخواسته از دست داده بوده است. سناریویی ضربه گیر و کم کننده ی فشار
اجتماعی؛ زیرا بنیاد ماجرا برای همه روشن شده بود و رژیم نمی توانست همه ی ماجرا را
دروغ وانمود کند. پس از آن، همه ی دست اندرکاران رژیم تبهکار همان سناریو را دم
گرفتند و در رسانه های مزدور خود به پیش بردند؛ «سناریو»یی به اندازه ای خوب آماده
شده که می پندارم، حتا آن مادر بیچاره، گفته های در دهان آن مزدور نهاده شده را
باور کرده بود.
در اطلاعیه دادستانی تهران نیز با همه ی زیرکی بکار رفته
در چگونگی کشته شدن آن مرد، چرایی ماجرا و نقش آن دیگری که گویا در کشتن آن مرد
دست داشته، ناگفته مانده است؛ زیرا اگر کشته شدن آن مرد به آن انگیزه ای که زن
جوان در میان نهاده و تا واپسین لحظه ها بر آن پافشاری نمود، نبوده، چه انگیزه ی
دیگری می توانست داشته باشد؟ و آیا همین دوپهلوگویی های آن زن بر بنیاد آنچه در
همین اطلاعیه آمده، پیامد فشارهای روحی وارد آمده بر وی و امید آفرینی دروغین
نبوده که اگر اینچنین بگویی، از بزهکاریت کاسته خواهد شد؟ در این زمینه ها،
اطلاعیه یادشده، چیزی دربر ندارد و اگر گفته شود، چنین موردهایی در اطلاعیه ای
رسمی بر زبان نمی آید، بی درنگ این پرسش پیش می آید که چگونه آن همه درباره ی ریز
و شپش ماجرا به شیوه ی کارآگاهانی چون «شرلوک هُلمز» پرچانگی شده است؟! ناهمتایی
هایی در متن همین اطلاعیه که دانسته و آگاهانه به آن ها اشاره نمی کنم**، این گمان را بیش از پیش نیرومند می کند. افزون
بر آنکه، رژیم در این زمینه از پیشینه ای کم و بیش رسوا برخوردار است و نمونه های
چنین کارهایی را زندانیانی که برخی از آن ها خوشبختانه، پس از رهایی از زندان، آن
ها را بازگو نموده اند، کم نبوده و نیستند.
با همه ی این ها و گذشته از دیگر انگیزه های رژیم در
زمینه ی نمایش نیرو و بزرگ نشان دادن بیش از اندازه ی خود به توده های مردم، نکته ها
و پرسش های مهم دیگری هست که به آن انگیزه، این یادداشت را نگاشته ام و پرسش هایم
نیز نه از رژیم تبهکار و سزوار سرنگونی جمهوری اسلامی که از توده های مردم،
روشنفکران خلقی و همه ی میهن پرستان ایرانی بویژه در کالبد سازمان ها و حزب های
سیاسی با گرایش های چپ است.
همان هنگام که توده های مردم و بویژه جوانانی که در برابر
ستمگری های رژیم می ایستند و گاه به بهانه هایی ناجوانمردانه به زندان افکنده شده،
شکنجه می بینند و به دار آویخته می شوند، دزدان، خائنین و رشوه خواران بزرگ از همه
گونه مصونیت های قضایی و حقوقی و اجتماعی و اقتصادی در کشورمان برخوردارند. آیا
چنین ناهمتایی بزرگ در شیوه های برخورد و رسیدگی، نشانه ی ضدخلقی و خائن بودن رژیمی
که منافع همان دزدان و خائنین و رشوه خواران را پاس می دارد، نیست؟ و اگر هست، آیا
چنین رژیمی سزاوار سرنگونی نیست؟!
آیا نباید با کنار نهادن اختلاف های کوچک و غیرعمده ی
سیاسی، دست در دست هم نهاده و در برابر چنین رژیمی که روی تازیان بیابانگرد سده
ها پیش، مغول ها و تاتارها را در خونریزی سپید نموده، پیشانی (جبهه) یگانه و
نیرومندی پدید آورد تا توده های مردم و خلق های ایران زمین، گزینه ای شایسته در
برابر خویش بیابند؟ آیا درنمی یابید که بی چنین گزینه ای، اگر جنبشی نیز پدید آید،
بازهم بسان گذشته به هرز رفته، تکه پاره خواهد شد؟ آیا اهمیت این جُستار را که از
مدت ها پیش می بایستی در اندیشه ی آن بود و تنها به شعار دادن نیز بسنده نکرد،
جُستاری که هم اکنون نیز پیگیری آن از هر کار دیگری سزاوارتر است، درنمی یابید؟ یا
شاید تنها خود را می بینید و بر پایه ی توش و توانی ناچیز، دست به کاری درخور نمی
زنید؟
آیا نمی بینید که با هر روز بر سر پا ماندن چنین رژیم
تبهکاری، اوضاعِ بازهم ناگوارتر و حتا هولناک تری برای میهن مان در آینده رقم
خواهد خورد؟ و آیا نباید به زیانی کوچک تر تن داد تا جلوی زیان هایی بزرگ تر گرفته
شود؟!
سرنگون باد رژیم تبهکار جمهوری اسلامی!
ب. الف. بزرگمهر هفتم آبان ماه ۱۳۹۳
* در
این باره با اینکه چندین یادداشت نوشتم، فراموش نمودم تا این نیرنگبازی
روانشناسانه که بسیار بسیار خوب و فریبنده آماده شده بود را بشکافم
** زیرا
زرنگ تر شده و سناریونویسی های شان بهبود خواهد یافت!
***
ریحانه جباری اعدام شد!
دادستانی تهران با صدور اطلاعیهای اعلام کرد که حکم قصاص
ریحانه جباری سحرگاه امروز به اجرا گذارده شد.
به گزارش گروه دریافت خبر خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)
متن این اطلاعیه به شرح زیر است:
«در پی انتشار
مطالبی در برخی سایتهای خبری در خصوص پروندهی موضوع محکومیت ریحانه جباری ملایری
فرزند فریدون و با عنایت به اجرای حکم قصاص نفس در خصوص وی در تاریخ ۳/ ۸/ ۱۳۹۳ پایگاه
اطلاعرسانی دادستانی تهران به منظور تنویر افکار عمومی، شرحی از پروندهی قضایی نامبرده
را به شرح زیر اعلام میکند:
در پی گزارش ارتکاب یک فقره قتل عمد فردی به نام مرحوم
مرتضی عبدالعلی سربندی در تاریخ شانزدهم تیرماه سال ۱۳۸۶ و پس از کشف تلفن همراه
مقتول و دسترسی به آخرین تماس وی با فردی به نام ریحانه جباری، نامبرده به عنوان
مظنون ارتکاب قتل تحت تعقیب قرار میگیرد. با مراجعه ماموران به محل اقامت ریحانه
جباری، از منزل او یک عدد کارد آشپزخانهی آغشته به خون و جلد آن و یک عدد روسری
آغشته به خون کشف میگردد.
ریحانه جباری متولد ۱۳۶۶ در تمام مراحل تحقیق نزد ضابطان،
بازپرس و دادگاه به ارتکاب قتل از سوی خود اقرار نموده و برای توجیه اقدام خود مدعی
شده بود مرحوم قصد تجاوز به وی را داشته، این در حالی است که:
۱ ـ اظهارات
بعدی متهمه خلاف این ادعا را ثابت نموده است؛
۲ ـ محل اصابت ضربهی کارد به مرحوم (میان دو کتف) نشان از آن دارد که
قتل در حالت دفاع نبوده است. گزارش معاینهی جسد در سراسر بدن و دستها آثار ضرب و
جرح را گواهی کرده است. در پشت تنه یک بریدگی عرضی به طول هشت سانتیمتر، در سمت
راست ناحیه میانی خلف تنه و فاصله دو سانتی متر از خلف وسط و هشت سانتیمتری در
استخوان کتف راست دیده شده است؛
۳ ـ خریدن
کارد به منظور ارتکاب قتل، پیش از حادثه حکایت از سبق تصمیم ریحانه جباری بر قتل
دارد. در بازرسی از منزل متهمه، جلد مقوایی کارد آشپزخانه کشف میشود که نشان میدهد
آلت قتاله را خود خریداری کرده است. وی به خرید کارد آشپزخانه دو روز پیش از جنایت
اقرار کرده است؛
۴ ـ مفاد
پیامک ارسالی از سوی ریحانه جباری برای دوست خود مبنی بر این که قصد کشتن فردی را
دارد، دلالت بر سبق تصمیم وی برای قتل و نیز کذب بودن ادعای دفاع در مقابل تجاوز
است. قاتل در تاریخ ۱۳/۴/۱۳۸۶ (سه روز پیش از ارتکاب قتل)، با ارسال پیامکی به یکی
از دوستان خود نوشته است: «فکر کنم امشب بکشمش»؛
۵ ـ ساکنان مجتمع محل ارتکاب جنایت اظهار داشتهاند که با شنیدن سر و
صدا، بیرون آمده و مشاهده کردهاند مقتول در حالی که زخمی و خونآلود بوده، با فریاد
«دزد دزد» از طبقه پنجم به پایین آمده و در جلوی واحد طبقهی سوم بیهوش میشود. این
در حالی است که در صورت صحت ادعای قاتل، موجبی برای فرار وی نبوده و نامبرده میبایست
با ایجاد سر و صدا، همسایگان را آگاه میکرده و با حضور آنها احساس امنیت مینموده
است؛
۶ ـ درب آپارتمان از نظر قفل فاقد تخریب بوده و این امر نشان میدهد که
قصد تجاوزی در میان نبوده است. متهم در خصوص بسته بودن درب و عدم امکان فرار میگوید:
«در ابتدای ورود درب را باز گذاشتم. ولی او بعد از آمدن به سمت من درب را بست، اما
قفل نکرد»؛
متعاقبا در ادامه تحقیقات ریحانه جباری مدعی گردیده قتل
از ناحیهی فردی به نام شیخی برنامهریزی شده بود. متهمه همچنین مدعی گردیده که
پس از ایراد ضربه به پشت مقتول، شیخی وارد خانه شده و با مقتول درگیر شده است. وی
میگوید: «شیخی فقط دنبال مدارکی در منزل مقتول می
گشته و نقشی در قتل نداشته است». در این راستا بازپرس
اقدامات بسیاری را در جهت شناسایی شخص مذکور به عمل آورده و پس از شناسایی افرادی
با نامهای مشابه و مواجههی حضوری بین ریحانه جباری با آنها، در نهایت جباری با
اعلام این که افراد مذکور را نمیشناسد، اقرار نموده که اظهاراتش در خصوص فردی به
نام شیخی صرفاً به منظور انحراف مسیر پرونده بوده است.
گرچه ادعای ریحانه جباری در خصوص شیخی به هیچ وجه اثبات
نشده و در مرحلهای نیز توسط محکوم انکار گردیده، اما با فرض صحت موضوع ، وی نقش
نامبرده را صرفاً حضور در محل جنایت اعلام کرده و به صراحت ارتکاب قتل به تنهایی
از ناحیهی خود را پذیرفته است.
متهمه اقرار نموده برای قتل از پیش کارد تهیه کرده بود.
همچنین فروشندهی کارد ضمن مواجههی حضوری با جباری، او را شناسایی کرده بود.
در ادامه تحقیقات صاحب کار و همکاران متهمه به دروغگو
بودن وی اذعان نموده و گفتهاند در روز وقوع قتل اعلام کرد که پدرش یک اتومبیل تویوتا
کمری خریده این درحالی است که خودروی مذکور متعلق به مرحوم بوده است. آنها وی را
فردی دروغگو توصیف کرده اند که دوست داشت خود را بزرگتر از آنچه که هست نشان دهد.
پس از انجام تحقیقات توسط بازپرس ویژه قتل و برگزاری
جلسات رسیدگی در دادگاه کیفری استان، دادگاه نهایتاً با اعلام ختم رسیدگی با احراز
اتهام قتل عمد، ریحانه جباری را به قصاص نفس محکوم نمود که رای صادره از سوی شعبهی
۲۷ دیوانعالی کشور نیز ابرام گردید.
نظر بر این که طی چند ماه اخیر و پس از قرار گرفتن پرونده
در مرحلهی اجرا، قاتل ادعاهای قبلی خود را که در جهت احراز صحت یا سقم آنها، تحقیقات
بسیاری صورت گرفته و برای مدت زمان طولانی نیز پرونده را از مسیر اصلی منحرف نموده
بود، بار دیگر مطرح کرده و به این طریق تلاشی وافر در جهت مظلومنمایی و ایجاد
شائبهی اشتباه در صدور حکم صورت داد، اعلام میگردد تمامی ادعاهای فوق در جریان
پرونده بررسی شده و کذب بودن آنها در مراحل مختلف دادرسی توسط بازپرس، قضات
دادگاه کیفری استان (پنج نفر) و قضات دیوان عالی کشور احراز گردیده است.
بهرغم موارد فوق این دادستانی در جهت حصول سازش و کسب
رضایت اولیای دم تلاش نموده و با وجود برگزاری جلسهای با حضور اولیای دم و قاتل و
خانوادهی وی، اولیای دم در نهایت خواستار اجرای حکم قصاص شدند که حکم صادره
سحرگاه روز جاری به موقع اجرا گذارده شد.»
«ایسنا»، سوم آبان ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر