نوشته ای است بیمایه و بیش تر بازی با واژه ها از کسی به نام رسول یونان و از دید من، همانگونه که زبانزدی توده ای می گوید: «گرسنگی نکشیده تا عاشقی یادش بره»
«اﮔﺮ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩی ﻋﺸﻖ ﻧﺒﻮﺩ
ﻫﻤﻴﻦ ﻃﻮﺭ
اﺻﺮاﺭﻱ ﺑﺮاﻱ ﺯﻧﺪگی
اﮔﺮ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩی
ﺯﻣﻴﻦ ﻳﻚ ﺯﻳﺮﺳﻴﮕﺎﺭﻱ گلی ﺑﻮﺩ
ﺟﺎیی
ﺑﺮاﻱ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻥ بی حوصلگی ها
اﮔﺮ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩی
ﻣﻦ ﻛﺎﻣﻼ ﺑﻴﻜﺎﺭ ﺑﻮﺩﻡ
ﻫﻴﭻ ﻛﺎﺭﻱ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺪاﺭﻡ
ﺟﺰ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺷﺘﻦ ﺗﻮ ...»
ﻫﻤﻴﻦ ﻃﻮﺭ
اﺻﺮاﺭﻱ ﺑﺮاﻱ ﺯﻧﺪگی
اﮔﺮ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩی
ﺯﻣﻴﻦ ﻳﻚ ﺯﻳﺮﺳﻴﮕﺎﺭﻱ گلی ﺑﻮﺩ
ﺟﺎیی
ﺑﺮاﻱ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻥ بی حوصلگی ها
اﮔﺮ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩی
ﻣﻦ ﻛﺎﻣﻼ ﺑﻴﻜﺎﺭ ﺑﻮﺩﻡ
ﻫﻴﭻ ﻛﺎﺭﻱ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺪاﺭﻡ
ﺟﺰ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺷﺘﻦ ﺗﻮ ...»
از «گوگل پلاس»
می نویسم:
این آقا زیادی شورش را در آورده به نظرم چیزی در همان مایه:
من بسان اسبی هستم که از این صحرا گذشته ام؛ خواه جای سُم
مرا طلا پر کند یا گِل
حالا خوبه که اسبش یا همون عشقش هنوز هست؛ وگرنه روشن
نبود از بیکاری چه بلایی به سر خودش و دیگران می آورد!
ب. الف. بزرگمهر ۲۱ مهر ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر