«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

ادب آموزی، پس از سی و پنج سال؟!

نیاز بیش از پیش رژیم تبهکار و سزاوار سرنگونی جمهوری اسلامی برای چهره آرایی خود به عنوان حاکمیتی دمکراتیک را رسوا کنیم و نگذاریم تا به یاری امپریالیست ها به این آماج دست یابند!

چند روز پیش که این یادداشت را می نوشتم، بیش تر از سرِ ناشکیبایی و احساس بیهودگی از بودن در جایی نزدیک به مرکز دوزخ سرمایه داری بود؛ بیش تر، نگران «کوبانی» و زنان و مردان دلاورش بودم که چه خواهد شد. این احساس همچنان در من هست و هنوز تا اندازه ای از نوشتن درباره ی چیزهایی که باید بنویسم، مرا بازمی دارد. اندیشه ی رفتن و به آن ها پیوستن، آنچنان در دل و جانم ریشه کرده که هرآن امکان آن فراهم شود، خواهم رفت. با روندی که در پیش است، چندان به آینده خوش بین نیستم و نمی خواهم در اینجا، تنها یک تماشاچی باشم. می دانم که با قلمم می توانم کار را از گوشه ای دیگر پی بگیرم و به پیش ببرم و این کار را تاکنون نیز به هر زحمتی بوده، انجام داده ام؛ ولی به هر رو، آدمی است و احساس وظیفه ای که ترا به گاه بایسته وادار می کند تا قلم را بر زمین بگذاری و جنگ ابزار برداری؛ حتا اگر ناچار باشی دم و دستگاه تزریق انسولین ات را که دیگر جانت به آن وابسته است، بسان تریاکی های کهنه کاری که همواره وافور و حبّه تریاک شان را به همراه دارند به کول بکشی و بروی. همینجا هم به نوبه ی خویش از هرکسی که چنین وظیفه و نیازی را در خود احساس می کند و از توان بایسته برای جنگیدن بر ضد آدمکشان «داعش» و پشتیبانان رنگارنگش برخوردار است، درخواست می کنم که خود را به کردها برساند و در کنارشان بجنگد؛ از هرچه نیز بگذریم، آن ها با سایر خلق های ایران، همریشه اند و چون افغان ها در آن سو، پاره تن ایرانیان بشمار می آیند؛ ولی از همه مهم تر، جنگی که از سوی دشمن ددمنش و خونخوار به آن ها گرانبار شده، جنگی روا و دادخواهانه است و اگرسر را بالاتر بگیریم و کمی دورتر بنگریم، آن ها چه در «کوبانی» و چه در کردستان عراق و ترکیه، «پیش سنگر» های ایران نیز بشمار می روند. با شکست شان که در شرایطی نابرابر و از هر سو در کمند دشمنان آدمیت و بهره کشان جهانی و سرسپردگان منطقه ای شان، بسیار فداکارانه می جنگند، سگ زنجیری «داعش» گامی بزرگ بسوی ایران برخواهد داشت؛ گرچه، هم اکنون نیز برنامه ریزی باریک بینانه ای برای عملیات انفجاری در جاهای گوناگون ایران دارند و برخی از آن ها را نیز با کامیابی به انجام رسانده اند؛ رژیم تبهکار جمهوری اسلامی که خود نمونه ی دیگری از «داعش» و سگ زنجیری تازه ی امپریالیست هاست، اخبار هماوند با اینگونه عملیات را تا آنجا که در توان دارد از ترس بی آبرویی بیش تر خود، پنهان نگاه می دارد و شاید آن «دَبَنگِ مُعظّم» با فرومایگی هرچه بیش تر گفته است:
ـ هیس! نگذارید در رسانه ها بازتاب یابد؛ مبادا کسی بو ببرد ...

به هر رو با هر امکان در دسترس و از هرباره باید به یاری کردها شتافت.

ب. الف. بزرگمهر     ۲۱ مهر ماه ۱۳۹۳

***

بامداد همان روز که رسانه های اینترنتی را دنبال می کردم، چشمم به یادداشت کسی افتاد که گویا خود نیز در نشست دیدار و گفتگو میان مقامات رژیم تبهکار جمهوری اسلامی با شماری از استادان، کارشناسان و سرمایه‌گذاران ایرانی تبار «ایالات متحد» و کانادا در حاشیه ی گفتگوهای هسته‌ای و سخنرانی «آخوند ریش حنایی» در نشست «مجمع‌عمومی سازمان ‌ملل» حضور داشته است. به گفته ی وی، این نشست با شرکت «بیش از ۵۰ استاد دانشگاه از ایالت‌های مختلف [ایالات متحد]، ده‌ها دانشجوی دکترا یا فوق‌دکترا و بنا به دعوت ”معاونت علوم و فناوری ریاست‌جمهوری“ در سالن یکی از مهمانسراهای نیویورک ...»۱ برگزار شده و آماج آن، «تشریح برنامه‌های ”بنیاد نخبگان ایران“ برای تعامل با ایرانیان مقیم خارج و بهره‌وری از توانمندی‌های علمی و تخصصی استادان و پژوهشگران ایرانی و دریافت نظرات کارشناسی برای بهبود گردش امور در کشور»۲ بوده است.

در همان نشست، ‌محمدجواد ظریف یا همانا «سیّد از خرجسته» با اشاره به "دستاورد"های گفتگوهای به اصطلاح هسته ای که در آن، بیش از هر چیز دیگر درباره ی گرفتن پایوری (تضمین) بقای رژیم تبهکار جمهوری اسلامی از «شیطان بزرگ» سخن رانده می شود از آن میان، گفته است:
«... مشکل اصلی، فضایی است که حول ایران شکل گرفته و شکستن این فضا از طرف مذاکره‌کنندگان در کشورهای متبوع شان مشکل است ...»۳ وی با یادآوری توانایی های سترگ علمی و اجتماعی جمعیت مهاجر  ایرانیان و ایرانی تبارهای بیرون کشور از زبان وزیر خارجی پیشین عربستان سعودی که «اگر کشور من چنین جامعه مهاجری در آمریکا داشت، خیلی بهتر از آن استفاده می‌کرد ...» ۴ از آن ها خواسته تا رژیم را «... نه به ‌خاطر دولت، بلکه به‌ خاطر کشور ایران و منافع ملی»۵ یاری نمایند.

«سیّد از خرجسته»، پس از هندوانه های بزرگی که به پندار خود به زیر بغل استادان، کارشناسان و سرمایه‌گذاران ایرانی تبار در آن نشست تپانده، برای کشاندن شمار بیش تری از آن ها به سوی همکاری با رژیم آلوده و سرشکسته، می افزاید:
«... مشکل دولت اوباما این است که مطمئن نیست، بتواند توافقنامه را به کنگره آمریکا بقبولاند؛ چون کنگره به‌شدت تحت‌تاثیر لابی اسراییل و لابی صهیونیست‌های آمریکایی است و در نقطه مقابل، ایرانیان مقیم آمریکا هیچ نقش سیاسی‌ای در تغییر جهت سیاست‌های کنگره و دولت اوباما ندارند.»۶ و سپس  راه‌اندازی یک‌تارنگاشت از سوی شش‌ هنرمند پرآوازه ی سینما (؟!) برای بسیج افکارعمومی جهان در دستیابی به توافق هسته ای [بخوان: دریافت پایوری از «شیطان بزرگ!] را برای همکاری اعلام نموده است.

شاید رژیم ایران بربادده و ضدخلقی جمهوری اسلامی بتواند شماری از ایرانی تباران خرپول و بیش تر، بازماندگان و فرزندانِ مزدوران و دزدان دست اندرکار در رژیم گذشته را بنا بر سرشت و گرایش طبقاتی شان به همکاری با خود بکشاند و سال هاست به چنین کاری دست یازیده و می یازد و چنین خواستی دو سویه نیز هست، ولی به حکم «کبوتر با کبوتر، باز با باز» نخواهد توانست سرِ خلق های ایران و نمایندگان سیاسی شان شیره بمالد؛ حتا اگر در میان رهبران سازمان ها و حزب های سیاسی آن ها، «نخاله» هایی آماده ی لاس خشکه زدن نیز یافته باشند.۷ 

ب. الف. بزرگمهر     ۲۱ مهر ماه ۱۳۹۳

برجسته نمایی ها و افزوده های درون [ ] از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

۱ ـ «ایران متعلق به همه ایرانیان است»٬ علی فراستی، تارنگاشت «گویا»، ۱۸ مهر ماه ۱۳۹۳

۲ تا ۶ ـ همانجا

۷ ـ به یادداشت زیر درباره ی گفته های وزیر اطلاعات رژیم بنگرید!

***

در زیر بخش هایی از تازه ترین گفته های وزیر اطلاعات رژیم تبهکار و سزاوار سرنگونی جمهوری اسلامی را می آورم. وی گویا در پاسخ به یکی از پرسش های نمایندگان فرمایشی مجلس درباره ی برقراری هماوندی با گروه ها و سازمان های سیاسی مخالف رژیم از آن میان، گفته است:
«جزء وظایف ذاتی ماست و کار طبیعی سرویس‌های اطلاعاتی است که با جریان‌های معاند و محارب هم جلسه داشته و آسیب آن‌ها را به حداقل برساند ... مذاکره وزارت اطلاعات با گروه‌های اپوزیسیون همخوان با خواست رهبر جمهوری اسلامی و ”در فضایی مؤدبانه“ انجام می‌گیرد ... لازمه راهبرد جذب حداکثری و دفع حداقلی مقام معظم رهبری این است که حتی با افراد مخالف با اصل نظام و حتی افراد معاند گفت‌وگو شود؛ چه برسد به کسانی که به نوعی در درون نظام تعریف می شوند و اظهار اعتقاد به اصل نظام و قانون اساسی و اصل ولایت فقیه و شخص ولی فقیه دارند.»*

در اینجا به این نکته که وی در این باره تا چه اندازه راست یا دروغ گفته، کاری ندارم. این نیز بماند که هر دو حزب کردی یاد شده از سوی وی، گفتگوهای مورد ادعا را رد کرده اند. نکته ی چشمگیر، ترس رژیم تبهکار از آینده ی تاریک خود و زمینه چینی برای گفتگوهایی با آماج آفرینش سپرهایی پیرامون خود است که هنگام آن گذشته و هیچ نیروی کنشگر خلقی در سراسر ایران با چنین ریسمان پوسیده ای به چاه نخواهد رفت و خود را بدنام نخواهد نمود.

از دید من، گروه های دیگری با گرایش های آشکار بورژوا لیبرالی درون و برون کشور، چون شاخه های گوناگونی از اتحادیه ای سرهم بندی شده از سوی امپریالیست های اروپایی و امریکایی به نام «اتحاد جمهوری خواهان» و بخش هایی از دیگر گروه ها و سازمان های ایرانی تبار از آمادگی و گرایش بیش تری برای زد و بند با رژیم برخوردارند؛ گروه های سرهم بندی شده ای که کم و بیش از هیچ پایگاه طبقاتی درخور در کشورمان برخوردار نبوده و تنها همان ها شایسته ی «راهبرد جذب حداکثری و دفع حداقلی» بر بنیاد دریافت آن «دَبَنگ معظم» از مانش های «استراتژی و تاکتیک» اند: دستمال کاغذی هایی کهنه، تکه پاره و نه چندان به درد خور برای رژیمی رو به مرگ و نابودی!

ب. الف. بزرگمهر  ۱۷ مهر ماه ۱۳۹۳

* «خبرگزاری فارس»، ۱۵ مهر ماه ۱۳۹۳
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930714000315

برجسته نمایی های متن، همه جا از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!