«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ آذر ۴, سه‌شنبه

ریشخندآمیزتر از این «ولایت» جایی سراغ دارید؟

فرمانروایانِ این «ولایت بی در و پیکر و مردم آزار»، گاه از نوک سوزن رد می شوند و گاه از درِ دروازه نه!

به نوار ویدئوی زیر گوش سپارید! گفتگویی است از سوی یکی از رسانه های درون ایران با همسر سهیل عربی، زندانی محکوم به دار آویخته شدن به گناه چند نوشته ای برگرفته از دیگران و درج آن ها در صفحه ی «فیس بوک» خود! نوشته هایی که گویا در آن ها به پیامبر اسلام ناسزا گفته شده است؛ گناهی بزرگ و نابخشودنی که پادافره آن از دید دست اندرکاران حاکمیت تبهکار و سرتاپا آلوده ی جمهوری اسلامی و «دیوان» به اصطلاح عالی آن، آویزان شدن از «ریسمان گره دار الهی» است؛ نه کم و نه بیش از آن!

به گفته ی نسترن نعیمی در نوار ویدئویی پیوست، افزون بر آنکه نوشته ها از آنِ همسر وی نبوده و وی یا کسانی دیگر، آن ها را بازانتشار داده اند، اعتراف به گناه نیز زیر فشار انجام پذیرفته است.

با خود می اندیشم:
ریشخندآمیزتر از این نمی شود! گناهی که زمینه ی آن روشن نیست؛ طنزنوشته ای که ناسزاگونه ای دربرداشته و ناسزا بودن آن پایور نشده و اعترافی که زیر فشار گرفته شده است. آیا ریشخندآمیزتر از چنین دم و دستگاهی در جایی دیگر از جهان سراغ دارید؟   

کسی را به گناه برگرفتن و درج چند نوشته از دیگران در صفحه ی «فیس بوک» خویش گرفته اند؛ گویا در آن نوشته ها از آن میان، جُستارهایی طنزآمیز درباره ی پیامبر اسلام نیز بوده است. نوشته هایی شاید ناشایست* که در جامعه ای تندرست با گوشزدی از سوی مردم (و نه حاکمیت!) و اندکی گفتگو و ستیزه با آن جوان، گره کار باز می شد و وی درمی یافت که کیش و آیین هایی که توده های مردم به آن ها باورمندند و در روح و روان شان جای گرفته، به هر رو، بخشی از فرهنگ جامعه بشمار می آیند و از این دیدگاه، برخوردی سزاوارتر را خواهانند؛ ولی فرمانروایانِ این «ولایت بی در و پیکر و مردم آزار»، گاه از نوک سوزن رد می شوند و گاه از درِ دروازه نه!

گاه دستاوردی بزرگ و پرهزینه در زمینه ی دانش و فن آوری را برای باز شدن حساب های بسته شده شان در کشورهای امپریالیستی که در سنجش با منافع ملی کشور، «خروس قندی» کوچکی، آنهم تنها برای لیسیدن شکمباره های اسلام پیشه بیش نیست به باد می دهند و گاه چون نمونه ی یادشده از کاه، کوهی بزرگ می سازند که گویا به پیامبرشان ناسزا روا شده و اکنون که دست مان به «آهنگر»  نمی رسد، «مسگر» بخت برگشته ای را گردن خواهیم زد:
گنه كرد در بلخ آهنگری             به شوشتر زدند گردن مسگری!

از سویه ی ویژه ی این ماجرا که بگذریم، جنبه ی عمومی آن بسی دربرگیرنده تر، نشانه گذارتر و دیرپاتر است! برخورد و شیوه ی رویکرد «دزدان الله کرم» به کاری که حتا اگر گناه بشمار می آمد، گناه چندان بزرگی نبود، نه تنها در ایران که در همه جای جهان، بویژه توده های ناآگاه تر مردم از میان کیش ها و آیین های گوناگون را برمی انگیزد و به سویی می راند که ازین پس، هرچه ناسزا و دشنام است به این یا آن پیامبر و امام بدهند! چنین رویکرد و انگیزشی، در بنیاد خود با منافع طبقاتی بهره کشان جهان، کشورهای امپریالیستی که زمین دیگر آشکارا زیر پای شان می لرزد و نوکران و سرسپردگان شان همسوست. آن ها از چنین اوضاعی، چنانکه نمونه های دردناکی از آن که بیش تر به جنگ های برادرکشی می ماند در منطقه ای بزرگ پیرامون ایران جلوی دیدگان ماست و به درون کشورمان (کردستان و بلوچستان) نیز کشیده شده، بسی خوشنودند؛ زیرا چنین پدیده ای که خود در آفرینش آن نقش بنیادین داشته و دارند (نمونه ای چشمگیر چون «داعش»!)، جنگ های میان کیش و آیین های گوناگون و شاید جنگ های چلیپایی بر سرِ گفتارهایی بیهوده را جایگزین جنگی طبقاتی می کند؛ جنگی طبقاتی که بیگمان به سود آن ها نیست. از همین روست که به افزایش هرچه گسترده تر تنش و دشمنی میان مردمان بر بنیاد باورها یا بی باوری های شان دامن می زنند! مردمی که چنانچه بخش عمده ای از آنان (توده مردم) بر پایه وابستگی طبقاتی شان، دست در دست هم نهاده به پیکاری یگانه و یکدست با بهره کشان جهان پردازند؛ ریشه ی پلید و خاستگاه بسیاری از دشواری های بزرگ و کوچک آدمی در روی زمین از بیکاری و تنگدستی و واماندگی فرهنگی گرفته تا بهره کشی از یکدیگر و جنگ گرگ منشانه برای چنگ اندازی به سرزمین و دستاوردهای دیگران را خواهند خشکاند و بجای دوزخی که بهره کشان برای توده های مردم همه ی کشورها بر روی همین زمین آفریده اند و خود غرق در ناز و نعمت و ثروت های بادآورده بسر می برند، بهشتی دل انگیز برای همه ی آدمیان خواهند ساخت.  

کم ترین دودلی بخود راه نمی دهم که بگویم:
چنین حکم هایی از هرجای به اصطلاح «عالی» نیز که بیرون آمده باشد، از سر ناآگاهی یا سختگیری های دینی و مذهبی نیست؛ بهترین گواه آن نیز گناهانی براستی بس بزرگ تر از این ها از سوی برخی «آقازادگان» خود نظام و از آن میان ناسزاگویی به پیامبر و امام است که زیر سبیلی ردش کرده و نادیده گرفته شده اند. به همان دلیل ها و انگیزه های پیش تر یادشده، در صدور چنین حکم های بی پایه و غیرقانونی، مزدوران و سرسپردگان کشورهای امپریالیستی نیز افزون بر بهره کشان درون کشور دست دارند.

ب. الف. بزرگمهر    چهارم آذر ماه ۱۳۹۳

* «شاید ناشایست» را به این انگیزه آورده ام که از درونمایه ی آن نوشته ها آگاهی ندارم و نیک می دانم که بسیاری از طنزنوشته ها رویکردی امروزین دارند؛ حتا اگر به ۱۴۰۰ سال پیش بند کرده باشند. از این دیدگاه نیز خود رژیم تبهکار جمهوری اسلامی، پیش و بیش از همه مسوول و پاسخگوی چنین ناهنجاری هایی است.





هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!