«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ آبان ۱۶, جمعه

هُرهُری مذهب ها!


همزمان با روزهای عزاداری امام حسین، تصویرش سیاهپوش می شود و من در پندار خود آن را سیاه چادری در کوه های زاگرس می انگارم که وی به زیر آن پناه برده و آن مهمان نوازان، چپ و راست از وی با شیر و ماست و خامه و هر آنچه در بساط دارند، پذیرایی می کنند. مهمان برای آن ها نه «حبیب خدا» که خودِ خداست. از پندار خود خنده ام می گیرد و یاد یکی از نخاله های همدوره ی دانشگاهی می افتم که بسان تازیان بیابانگرد همدوره ی آن پیامبر تازی، ده ماه در سال به هرکاری دست می یازید* و تنها در ماه های رمضان و مُحرّم هر سال، مسلمانی عابد می شد. همیشه، پیش از فرارسیدن این ماه ها نیز از دوستان نزدیک و دورش که من نیز به دلیل همبازی بودن در یک تیم، کم و بیش یکی از آنان بشمار می آمدم و راستش از ویژگی های وی که ویژگی کم و بیش همه ی مردم خوزستان است، خوشم می آمد، خواهش می کرد در این دو ماه از شوخی و سخنان دور از دین و مذهب و «اخلاق حسنه» و سربسر گذاشتنش دوری جوییم. نخست که وی را خوب نمی شناختم، می پنداشتم شوخی می کند و کارش گونه ای دورویی است؛ ولی دورویی در کار نبود و انگیزه ای نیز برای اینکه خود را گونه ای دیگر در میان دوستان نزدیک وحتا دور وانمود کند، نمی توانست در کار باشد؛ آدمی بود خوشرو، همواره خندان، سرزنده و ناگفته نماند: نخاله و قالتاق با برخی کارهای شرم آور و شاید ناجوانمردانه اش؛ تنها در همان ۱۰ ماه. به هر رو، برای من با تربیت و سرشتی دیگر، پدیده ای بود بی همتا! پدیده ای که بگمانم در این سی و اندی سال حاکمیت دزدان و شکمبارگان الله کرم، رویشی آنچنان چشمگیر یافته که دیگر سخن از بخش بندی سالیانه در کار نیست؛ جُستار و کرداری روزمره شده است.

اکنون که تصویر پیوست شده را دیدم، با خود گفتم:
شاید با همین خانم در زیر آن سیاه چادر به عزاداری سرگرم بوده اند؟ نمونه ای از «اخلاق اسلامی» گسترش یافته از بالا تا پایین نظام از آن رهبر که گویا پنهانی، همراه آن مشاور وردستش تریاک می کشد تا دله دزدها و آفتابه دزدهای کوچک که نمونه های پرشمار آن را مردم بهتر می شناسند؛ اخلاقی که گام بگام به سوی گونه ای واگرایانه و کژدیسه شده از آن در عربستان سعودی گرایش یافته است؛ مسلمانانی که برون از خانه، کسی در اسلام پناهی شان کم ترین بدگمانی ندارد و نمی تواند داشته باشد؛ ولی درون کاخ های شان از آشامیدن شراب گرفته تا بسیاری کارهای غیرشرعی دیگر روبراه است؛ با این تفاوت بزرگ که اگر در آنجا، چنین اخلاقی، تنها لایه ی نازکی از توانگران خرپول خانواده ی سعود و پیرامون آن را دربرمی گیرد، در میهن مان گستره ای به درازا و پهنای ایران زمین یافته و تا ژرفای لایه های اجتماعی فرودست را نیز دربرمی گیرد. اینگونه است که هرگاه یاد گستاخی و دورویی بیش از اندازه ی آن رهبر تبهکار، نابخرد و ناپاسخگو درباره ی آنچه «نگرانی های فرهنگی» نامیده بود، می افتم، بیش تر برآشفته می شوم.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ آبان ماه ۱۳۹۳

* هرچند که دوره ی جنگ و ستیز و شبیخون و دزدی و هر نابکاری دیگر آن تازیان، هشت ماه در سال بود!
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!