نوشته ی بانمکی است و لبخندی بر لبانم نشاند. به پنداربافی های نویسنده ی آن درباره ی «جشن ملی»، «آشتی ملی» و چیزهای ناهماوند دیگری که به یکدیگر گره زده و آسمان و ریسمان به هم بافته، نمی پردازم. تنها، نکته ی چشمگیری برجای می ماند که در سخن و کردار دامنه ی گسترده ای از دست اندرکاران درون و پیرامون رژیم تبهکار با هر فرنام راست یا دروغی که بر پیشانی خود دارند، بازتاب می یابد:
سردرگمی، نداشتن افقی روشن برای
پیشروی یا راه بازگشتی به پس و در نتیجه به نعل و به میخ زدن های پی در پی در
گفتار و کردار! از آن رهبر دروغگو و نیرنگباز رژیم گرفته که مسوولیت و پاسخگویی
تاریخی ننگین ترین قرارداد تاریخ ایران زمین، خواه ناخواه به پای وی نوشته شده و این
بار، هیچ راه دررویی چون: «ما گفته بودیم ... ولی پافشاری کردند»، ندارد تا این
پادوی کوچولوی اصلاح طلب میانه روی نظام که «آسته برو، آسته بیا که گربه شاخت نزنه»
را شعار خویش نهاده و میانه روی پیشه نموده است. ببینید چه می گوید:
«در صورت توافق
احتمالی هسته ای باید شاد بود؛ به خاطر آرامش و آسایشی که مردم سرزمین مان تا حدودی
حس خواهند کرد و به خاطر کاسته شدن درد و رنج هموطنان مان؛ اما بروز هیجانات احساسی
و اعلام جشن ملی و احیانا به خیابان کشاندن مردم را کاری مناسب و در راستای منافع
ملی نمیدانم. گره زدن احساسات مردم به مذاکره و توافق با دشمن بیرونی، کنش مناسب و
معقولی نیست و بایستی در مقابل دشمن بیرونی، کمی سرسنگین تر رفتار کرد.
بیگمان، رفتار معقول و منطقی در چنین روزهای حساسی، نتایج
ماندگارتری به دنبال خواهد داشت؛ ضمن اینکه به شخصه احساس می کنم، برای شاد بودن، آنچنان
که بتوانم در یک جشن ملی حاضر شوم، نیازمند بهانه های بیش تر و محکم تری هستم که
کوچک ترین آنها رفع حبس ها و حصرها و برقراری آشتی ملی است.»
از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور بویژه در نشانه گذاری ها
از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
ب. الف. بزرگمهر یکم آذر ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر