دیشب ای ـ میلی بدستم رسید که مرا برآشفت و آه از نهادم برآورد. کسی که آن را فرستاده، گرایش های آشکار لیبرال دمکراتیک دارد و با آنکه در زمینه ی تاریخ کار می کند از دانش و بویژه بینشی اندک درباره ی رویدادهای تاریخی ایران و جهان و هماوندی میان آن ها برخوردار است:
فرآورده ای با مهر و نشان حاکمیت رژیم تبهکار جمهوری
اسلامی که بسان برخی دیگر از جوانان و پا به سن گذاشتگانی که مرز سی و چهل سال را
درنوردیده اند، نه آنگونه اسلام پناه از آب درآمده که ملاها خواهان آن بوده و
هستند و نه آدمی آنچنان کوشا و پیگیر برای جستجو و بیرون کشیدن حقیقت های تاریخی
که شایسته ی پژوهشگری راستین در آن زمینه یا هر زمینه ی دیگری است؛ ویژگی هایی که خاستگاه
طبقاتی وی نیز بیگمان در آن نقش دارد.
در همان نخستین جمله ی ای ـ میل به شیوه ای حماسه سرایانه
نوشته است:
«غروب آدینه ۲۱ آذر ۱۳۹۳، روزی که یادآور نجات پاره ای از خاک میهن عزیز از چنگال جداسران
بیگانه پرست است ...»
... و من برآشفته با خود می
اندیشم:
«مگر آدم مغز خر خورده باشد که
دیدگاه های پندارآمیز طبقاتی خود را بجای حقیقت های تاریخی بنشاند ...» و به یادِ یکی
از یادمانده های طنزآمیز اردشیر زاهدی از واپسین روزهای شاه گوربگور شده می افتم:
«شاه را به نام ”دیوید نیوسام“ در بیمارستان بستری
كردند و در تمام پروندههای پزشكی نام ایشان دیوید نیوسام درج شده بود. من با آنكه
۲۵ سال تمام در كنار پادشاه بودم تا آن لحظه اطلاع نداشتم كه اسم آمریكایی اعلیحضرت
و نام ایشان در گذرنامه آمریكایی ایشان دیوید نیوسام است! اتاق شاه در طبقه هفدهم
بیمارستان بود و اتاقی هم در كنار آن برای شهبانو در نظر گرفته بودند.»*
براستی چه کسانی بیگانه پرست و
نه تنها بیگانه پرست که مزدور و سرسپرده ی بیگانه بودند؟ پیشه وری و یارانش در
«فرقه دمکرات آذربایجان» و به همراه آن ها خلق آذربایجان؟! یا شاه گوربگورشده و دم
و دستگاه تبهکار سر تا پا انباشته از خبرچین و مزدور و سرسپرده ی انگلیسی و
آمریکایی اش؟
آیا «فرقه دمکرات آذربایجان»
جداسر بود که شعار «دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای آذربایجان» را در میان
نهاد و کاری کارستان را در زمانی کم تر از یکسال با کم ترین بودجه و در شرایط فشار
خردکننده ی رژیم پادشاهی در آذربایجان به انجام رساند؟ آیا همین کارِ کارستان که می
توانست به عنوان نمونه و الگویی در جاهای دیگر ایران بکار رود، ترس بهره کشان و
انگل های فرمانروا بر کشور را برنیانگیخت که تا کار بیخ پیدا نکرده، به بهانه ی
جداسری به آذربایجان یورش برند و آنهمه تبهکاری و پلیدی های شرم آور در حق مردم آن
سامان، سرزمین بابک و ستار، روا دارند؟
به بخشی از پاسخ امیرعلی
لاهرودی، صدر «فرقه دمکرات آذربایجان» که به مناسبت ۶۸ مین سالگرد انتشار «بیانیه
دوازده شهریور» با نشریه آذربایجان (ارگان فرقه) انجام شده، باریک شوید:
«... ”بیانیه دوازده
شهریور“ که به دو زبان آذری و فارسی نوشته شده بود به روشنی نشان میدهد
که فقط حق تعیین سرنوشت برای مردم آذربایجان، مد نظر نویسندگان آن نبوده است؛
بلکه اهداف بزرگتری مانند «دمکراسی برای ایران» مد نظر بوده است. چونکه بدون آن
امکان موفقیت یکی از خلق های ایران تقریبا غیر ممکن است. پیشه وری با شعار «دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای آذربایجان» روح
و ماهیت این نشست را به اطلاع همگان رساند. به همین دلیل، دکترین جدید پیشه
وری در سراسر ایران بازتاب گسترده ای پیدا کرد. اگر شما به روزنامه ی آذربایجان در
آن روزها نگاه کنید، بوضوح می بیند که استقبال مردم ایران مانند فارس ها و کرد ها
و … از این رویداد تاریخی چقدر زیاد است. خیلی از افرادی که پیام تبریک فرستاده
بودند، تقاضای همکاری با «فرقه دمکرات» را نیز کرده بودند. این نشان می دهد که
مردم سراسر ایران مشتاقند تا در تعیین سرنوشت خود نقش داشته باشند.»**
آیا جازدن گرایش ها و خواست
های پندارآمیز خود بجای حقیقت های تاریخی شناخته شده با همه ی ادعاهای فرهیختگی که
داریم، نشانه ای از واماندگی فرهنگی و پرریختگی نیست؟
ب. الف. بزرگمهر ۲۲ آذر ماه ۱۳۹۳
* یک «کمدی درام» راستین از «یهودی سرگردان»، آخرین
روزهای شاه از زبان اردشیر زاهدی
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/09/blog-post_10.html
** گفتگوی نشریه آذربایجان (ارگان فرقه) با امیر
علی لاهرودی صدر «فرقه دمکرات آذربایجان»
بمناسبت ۶۸ مین سالگرد انتشار
«بیانیه دوازده شهریور»، www.adfmk.com
http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/09/blog-post_3950.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر