«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ آذر ۳۰, یکشنبه

... بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم


فاش می‌گویم و از گفته ی خود دلشادم
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم

طایر گلشن قدسم، چه دهم شرح فراق
که در این دامگهِ حادثه چون افتادم

من مَلک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سرِ کویِ تو برفت از یادم

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم، حرف دگر یاد نداد استادم

کوکب بختِ مرا هیچ مُنجّم نشناخت
یا رَب از مادر گیتی به چه طالع زادم

تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

مِی خورد خون دلم، مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه ی مردم دادم

پاک کن چهره ی حافظ به سرِ زلف ز اشک
ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم

جاودانه حافظ شیرازی

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!