«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ آذر ۱۱, سه‌شنبه

من اگر جای خدا بودم از شرم آب می شدم!


نوشته است:
«هنگامی که خدا از پشت، دستهایش را روی چشمانم گذاشت از لای انگشتانش به اندازه ای به جهان خیره شدم که فراموش کردم، چشم براه فراخوانده شدنش از سوی من است ...»

از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

و من به یاد ماجرای «مریم مقدس» و باردارشدنش از خدا، پس از دیدار با آن پیامبر سرگشته ی بیابانی می افتم که نیایش پرسوز و گدازش ﺑﻪ هِن هِن ﺑﯽ ﭘﺎﻳﺎن انجامید و «مریم ﺑﮑﺎرﺗﺶ را ﺑﻪ ﺧﺪا ﺑﺨﺸﻴﺪ ...»

می پندارم که بدرازای تاریخ از هیچ ابزاری به اندازه ی «خدا» در نام ها و فرنام های گوناگون آن (الله، اهورامزدا و ...) بهره برداری نابجا انجام نگرفته باشد.

اگر جای خدا بودم از شرم آب می شدم!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ آذر ماه ۱۳۹۳

پی نوشت:

...
ﻧﻴﺎﻳﺶ زﮐﺮﻳﺎ
ﺑﻪ هن هن ﺑﯽ ﭘﺎﻳﺎن ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺷﺪ
ﻋﻴﺴﯽ ﺑﻪ دﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪ و ﻣﺮﻳﻢ
ﺑﮑﺎرﺗﺶ را ﺑﻪ ﺧﺪا ﺑﺨﺸﻴﺪ ...
...

بخشی از سروده ی «ﮐﺘﺎب ﺟﻠﺪ ﭼﺮﻣﯽ»، اثر سراینده ی بزرگ ترک و جهان: ناظم حکمت



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!