اگر زندگی دوباره داشتم،
اشتباهات بیشتری به انجام می رساندم!
همه چیز را آسان می گرفتم.
تنها اندکی از رویدادهای جهان را جدی می گرفتم.
اهمیت کمتری به بهداشت می دادم!
مسافرت بیشتر می رفتم.
از کوهها بیشتر بالا می رفتم.
در رودخانه های بیشتری شنا می کردم!
بستنی بیشتر می خوردم و اسفناج کمتر!
دشواری های واقعی بیشتری داشتم و دشواری های بی پایه ی
کمتری!
آخر ببینید! من از آدم هایی بودم که بسیار باپروا و خردمندانه
زندگی کردم.
بیگمان من هم لحظه های سرخوشی داشتم؛ ولی اگر زندگی
دوباره داشتم، از این لحظه های سرخوشی بیشتر می داشتم.
من هرگز جایی بدون دماسنج، پالتو، بارانی و … نمی رفتم .
اگر زندگی دوباره داشتم،
سبک تر سفر می کردم.
هنگام بهار، زودتر پابرهنه راه می رفتم و به هنگام خزان،
دیرتر به این لذت پایان می دادم.
از مدرسه بیشتر جیم می شدم.
گلوله های کاغذی بیشتری به آموزگارانم پرتاب می کردم!
بیشتر عاشق می شدم.
پایکوبی و شادی بیشتری می کردم.
... و در روزگاری که همگان، زندگی شان را برای
بررسی ناگواری اوضاع بکار می گیرند، من به ستایش آسان گرفتن اوضاع می پردازم؛ زیرا
با ویل دورانت همداستانم که می گوید:
«شادی از خرد، خردمندتر است!»
دان هرالد ـ طنزنویس امریکایی
از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛ برنام را از متن نوشته برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر