«برو! برو! اسلام در خطر است
... می خواهند ما را براندازند ... هرچه دل تنگت می خواهد هم در چارچوب نظام بگو
...»
گزیده ای از بغبغوهای پردامنه
ی «کفتر پرِ قیچی نظام» با نمایندگان ساختارهای اسلام پناه دانشجویی که هنوز سیم
شان به اسلام اتصالی داشته و چون گذشته برق گرفته اند، چنین است:
«آیا اندیشیدهایم که اگر
مردم سالاری میخواهیم، فرهنگ و زمینه این مردم سالاری در جان یکایک انسانهای
جامعه هست؟ چرا نیست و علت آن چیست؟
...
جمهوری اسلامی مورد نظر انقلاب
و امام به مردم، رأی مردم، حرمت و حقوق مردم احترام میگذارد و در عین حال که میخواهد
مردم آزاد باشند و مملکت پیشرفته باشد، میخواهد از ارزشهایی که زندگی را لطیف و
پیشرو میکند نیز برخوردار کند. ارزشهایی که فقدان آن در دنیای امروز مشکلات
فراوانی را ایجاد کرده است.
...
برای داشتن این آرمانهای بزرگ
باید آنچه از محرومیتها و فشارها و کمبودهاست را تحمل کنیم و این هزینه زیادی در
برابر آن آرمانها محسوب نمیشود.
...
دغدغه شما به عنوان دانشجویانی که اتصالی به اسلام دارد
باید اهتمام به حق و حرمت مردم باشد و نظامهای مردم سالار که شایسته انسان امروز
است. شما صاحب یک انقلاب بزرگ و عظیم هستید که جمهوری اسلامی برآمده از آن است. جمهوری اسلامی یعنی مردم سالاری و حق
حاکمیت مردم و حاکمیت برآمده از اراده مردم و پاسخگویی قدرت و حکومت در برابر مردم
و قدرت داشتن مردم به جابجایی حکومتها بدون توسل به زور است.
...
ما همه مزایای جمهوری اعم از آزادی، آزادی بیان و تجمعات
و تعیینکننده بودن رای و حق حاکمیت بر سرنوشت و ... را میخواهیم و علاوه بر آن
اخلاق و عدالت را که روح اسلام است میخواهیم. ما این جمهوری اسلامی را میخواهیم.
...
ممکن است این پرسش در ذهن شما ایجاد شود که به نام دین
نیز خیلی ستم شده و مسایل غلط توجیه شده است؛ چه بسا حکومتهای جباری که توجیه
دینی شدهاند؛ چه بسا دین فقط در ظواهر خلاصه شده و از روح دین غفلت شده است، این
نشانه آن است که به خود دین نیز جفا شده است. روح دین روحی است که اگر وجود داشته باشد
و به بینش معنوی و عرفانی توجه کنیم میتوانیم از علم به معنای امروزش بهترین
استفاده را کنیم و از مشکل تک ساحتی دیدن انسان و فقط به عقل ابزاری نگاه کردن و
به عقلی که به رویه زندگی میپردازد و آن سوی زندگی را یا نفی میکند یا از آن
غافل میشود، در امان باشیم و بتوانیم به هویت خاص خود با وجود بهره بردن از علم
توجه کنیم. ما کیستیم؟ از کجا آمدهایم و تا ندانیم از کجا آمدهایم نخواهیم دانست
به کجا میرویم.
...
فعالیتهای خود را درون نظام تعریف کنید؛ اگر ما نارواییهایی
میبینیم برای این است که به نظام جفا میشود. کسانی گرایش خاص و سلیقههای خود را
به عنوان نظام مطرح و سعی میکنند همه را دفع کنند جفا میکنند. این ما هستیم که
مدافع نظام هستیم؛ ما مدافع ارزشهای نظام و مدافع حرکت در چارچوب قانون اساسی
هستیم و باید با آن طرف هم گفتوگو کنیم و به این نتیجه برسیم که امنیت کشور را
با ایجاد فضای امنیتی نمیتوان تامین کرد.
...
اصلاحطلبان بارها گفتهاند با براندازی و براندازان
مخالفند. براندازان جایی در میان جامعه ندارند. ما این کشور و نظام و پیشرفت آن را
میخواهیم و همه در چارچوب این قانون اساسی حرکت میکنیم ممکن است نقد به قانون
اساسی هم مطرح باشد اما مبنای حرکت در جامعه قانون اساسی است و قانون اساسی ظرف یکبار
مصرف نیست که دور بیندازیم و ما پایبند به این قانون اساسی هستیم و میگوییم هر
کسی به این قانون پایبند باشد با هر عقیدهای، شهروند جمهوری اسلامی است و از همه
حقوق شهروندی باید برخوردار باشد و اگر دیگران چیز دیگری میگویند اختلاف ما در
همینجاست و باید صبوری و گفتوگو کنیم.»۳
می گویند:
«الاغ هم دو بار دستش به یک
چاله نمی رود»۴ که بخودی خود، نشانه ای از "حضور ذهن" و "حافظه"
ی خوب این جانور زحمتکش و خدمتگزار آدمی است؛ ولی حافظه و حضور ذهن ما ایرانیان و
بویژه روشنفکران مان، کم و بیش بسان کسی است که به «بیماری آیزنهاور»۵ دچار شده و از یک رویداد تا رویدادی دیگر، گاه تا ۳۶۰
درجه، بی هیچ فراز یا فرودی می چرخد و به جای نخست خود بازمی گردد. نمی دانم! شاید به این دلیل باشد که
سه چهارم کشور ما کویری و بادخیز است؛ بادهایی با گرد و غبار زرد و قهوه ای و سیاه
و ریزگردهای سبز و بنفش و از همه رنگ؛ هنگامی که می وزد و گاه تندباد می شود، انگار
هوش و حافظه از سر همه می رباید؛ و دوباره روز از نو؛ روزی از نو! انگار نه انگار
که دیروز چه رخ داده بود ...
ب. الف.
بزرگمهر ۲۸ آذر ماه ۱۳۹۳
پی نوشت:
۱ ـ «کودن پروری گزینش میان سگ زرد یا شغال در یک
نگاه»، ب. الف. بزرگمهر ، ۲۲ خرداد ماه ۱۳۹۲
۲ ـ مردک نادان و ناکارآمدی
به نام محمد خاتمی
۳ ـ «امنیت کشور با ایجاد
فضای امنیتی تامین نمیشود»، محمد خاتمی در دیدار با نمایندگان تشكلهای دانشجویی،
«ایلنا»، ۲۸ آذر ماه ۱۳۹۳
۴ ـ کتاب کوچه، حرف الف،
دفتر سوم، احمد شاملو، چاپ دوم
۵ ـ همان بیماری «آلزایمر»
به زبان مادربزرگ یکی از آشنایان!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر