نوشته ای است با برنام «ادعاهای توخالیِ "پیروزی" از سوی خامنهای و روحانی، در خیمهشببازیِ مذاکراتِ هستهای»، درج شده در «نامه مردم» شماره ۹۶۱، دربردارنده ی برخی نکته های سودمند درباره ی «گفتگوهای هسته ای» که برخی پیش بینی های خویش درباره ی ماهیت و چند و چون آن گفتگوها که اکنون، آشکارتر خود را نشان داده اند نیز در آن می یابم. با همه ی این ها، نوشتار یادشده، افزون بر یکی دو داوری ناکارشناسانه که به آن ها نپرداخته ام، رویهمرفته سردرگم، نارسا و بویژه در نتیجه گیری، دچار ناهمتایی های چشمگیری است؛ پدیده ای که کم و بیش بسیاری دیگر از نوشتارهای منتشر شده از این دست در آن گاهنامه را نیز دربرمی گیرد.
در این یادداشت، تنها آنچه در
بند پایانی نوشتار یادشده به میان آمده را تا اندازه ای و بیش تر اشاره وار بررسی
نموده و نکته هایی از یک بند دیگر آن را گواه گرفته ام. به این ترتیب، سخن از یک
بررسی و نقد همه سویه نه تنها در میان نیست که آنچه گفتنی است را در کالبد پرسش
هایی در میان نهاده ام. دانسته و آگاهانه از پرداختن به نکته های دیگر خودداری
نموده ام.
در واپسین بند نوشتار یادشده
از آن میان، چنین نتیجه گرفته است:
«... مشخص
است که نقطه ی نهاییِ این مذاکرات و تقابلِ سنگین جناحهای قدرت، سرانجام تثبیتِ
شرایط برای تداومِ دیکتاتوری ولایت فقیه و بر اساس توازنِ نیروهای درون آن در
تعامل با امپریالیسم از طریقِ به حراج گذاشتن اقتصاد ملی کشور ما خواهد بود. ما
ضمن آنکه خواهانِ تخفیف تنش در منطقه و حلِ مسایل از طریق مذاکرات هستیم، درعینحال،
معتقدیم که مذاکرهکنندگان رژیم ولایتفقیه خواستِ اساسیای را که در این مذاکرات
دنبال میکنند، منافع ملی میهن ما نیست که تأمینِ منافع درازمدتِ رژیم ولایتفقیه
و ادامه ی حیاتِ آن با توافق آمریکا و متحدان اروپاییاش است. بر این اساس، حزب
توده ایران معتقد است که نیروهای مترقی و میهندوست میباید ضمن افشای این خیمهشببازی
و ادعاهای دروغین سران رژیم پیرامون مذاکرات هستهای، در برابر این فرایند که تحمیلِ
شرایط تداومِ دیکتاتوریِ ولایی بر کشور ماست، به طورِمتحد مبارزه کنند.»۱
چنانچه، «نقطه ی نهایی این مذاکرات ... به حراج
گذاشتن اقتصاد ملی کشور ما خواهد بود» که از دید من، اقتصاد ملی ایران از
مدت ها پیش از سوی حاکمیت تبهکار جمهوری اسلامی به حراج نهاده شده و بخش بزرگی از
آن در کالبد پول و سرمایه (همانا «نیروی کارِ» فشرده شده به کالبدی دیگر درآمده!)،
حیف و میل و دزدیده و به بانک های کشورهای امپریالیستی جابجا شده، آن حزب بر چه
بنیانی «خواهانِ تخفیف تنش در منطقه و حلِ مسایل از طریق مذاکراتِ»
نمایندگانِ همین حاکمیت تبهکار با کشورهای امپریالیستی است؟!
آیا دزدان و اهریمنان نشسته در دو سوی میز گفتگو که یکسوی
آن دست بالا را دارد و سوی دیگر آن، سرشکسته و خوار، هرچه بیش تر به بند درآمده و
می آید و جُستار هسته ای، بیش تر سرپوشی برای به بند کشیدن هرچه بیش تر میهن مان و
به نوکری بی رودربایستی واداشتن حاکمیت تبهکار آن (نمونه ای چون حاکمیت
پوشالی افغانستان) است، می خواهند تنش در منطقه را کاهش دهند؟ یا درست وارونه ی
آن، در راستای سیاست های جهانی و منطقه ای امپریالیست ها خواستار افزایش تنش و
درگیری در منطقه و سپردن نقش ژاندارمی به آن رژیم تبهکارند؟۲ چنانچه بینگاریم که سیاست کاهش تنش در منطقه از
سوی امپریالیست ها با رژیم سرسپرده ی ایران دنبال شود،۳ آیا آن "تنش زدایی" به سود توده های
مردم ایران و منطقه خواهد بود یا سود آن یکراست به جیب اربابان بزرگ سرمایه جهانی و
دزدان اسلام پیشه رفته، مردم ایران و منطقه باز هم، تیره روزتر و تنگدست تر خواهند
شد؟ و از این پرسش ها گذشته، آیا شیوه ی در میان نهادن جُستار، خواسته یا
ناخواسته، آگاهانه یا از سرِ نادانی، تن دادن به سیاه بازی ساخته و پرداخته ی هر
دو سوی میز گفتگو برای خام کردن توده های مردم ایران یا از آن بدتر همدستی در «حلِ
مسایل از طریق مذاکرات» نیست؟
آیا با بر زبان راندن «... درعینحال، معتقدیم که
مذاکرهکنندگان رژیم ولایتفقیه خواستِ اساسیای را که در این مذاکرات دنبال میکنند،
منافع ملی میهن ما نیست که تأمینِ منافع درازمدتِ رژیم ولایتفقیه و ادامه ی حیاتِ
آن با توافق آمریکا و متحدان اروپاییاش است.»، نکته ی تازه ای را روشن
نموده ایم تا اندک زمانی پس از آن با عبارت هایی چون: «همانگونه که ما گفته
بودیم ...»، نکته های بیش بینی شده از سوی دیگران را بازگو نموده و همچنان به
تعبیر و تفسیر اوضاع کشور بس نابسامان ایران بنشینیم و در همایش هایی با دیگر حزب
های کمونیست جهان درباره ی آن ها داد سخن دهیم؟! همایش هایی که در کردار، جایگزین
کار سیاسی ـ توده ای درون کشور شده و در آن ها کسی نیز از کارنامه ی دیگری چیزی
نمی پرسد!
اینکه «مذاکرهکنندگان رژیم ولایتفقیه ... منافع ملی
میهن ما» را پی نمی گیرند و در پی «تأمینِ منافع ... رژیم ولایتفقیه
و ادامه ی حیاتِ آن با توافق آمریکا و متحدان اروپاییاش است ...» را دیگر
هر «یغنعلی بقال»ی۴ در
دورافتاده ترین جاهای ایران نیز دریافته است! و درست از همین روست که رژیم پلید و
سزاوار سرنگونی، نه تنها کوچک ترین جنبش و نوایی پرخاشجویانه حتا در چارچوب های
صنفی آن را برنمی تابد که خود با تبهکاری هایی چون اسیدپاشی و چاقوکشی، می کوشد تا
از پیدایش جنبش یکپارچه و سراسری جلو گیرد و ستیزه هایی شاخه شاخه و کژدیسه شده را
بجای آن بنشاند.
آیا با افزودن «درازمدت» در پی «منافع» و جمله پردازی
هایی چون «تأمینِ منافع درازمدتِ رژیم ولایتفقیه» و «نقطه ی نهایی این مذاکرات»، در
پی پوشاندنِ ناتوانی چشمگیر خود در تجزیه و تحلیل روشن اوضاع کشور، پیش بینی به
هنگام آنچه در پیش روست و برکشیدن رهنمودهایی راهگشا نیستیم؟
آیا چنین رهنمودی که «... بر این اساس، حزب توده ایران
معتقد است که نیروهای مترقی و میهندوست میباید ضمن افشای این خیمهشببازی و
ادعاهای دروغین سران رژیم پیرامون مذاکرات هستهای، در برابر این فرایند که تحمیلِ
شرایط تداومِ دیکتاتوریِ ولایی بر کشور ماست، به طورِ متحد مبارزه کنند.» با همه ی درستی بخش بزرگی از آن در چارچوبی عمومی، جز کلی گویی چیزی
دیگر دربردارد؟
آیا با آنچه در بالا آمد و در آن، تنها نمونه ای از
ناهمتایی ها و نارسایی های نوشتار بگونه ای اشاره وار در میان نهاده شد، «نیروهای
مترقی و میهندوست» در شرایط کنونی ایران باید تنها «در
برابر این فرایند که تحمیلِ شرایط تداومِ دیکتاتوریِ ولایی بر کشور ماست، به طورِمتحد
مبارزه کنند»؟ یا آنکه چنان فرآیندی باید بی هیچ گمان و گفتگو،
رویکردی ضد امپریالیستی نیز داشته باشد؟
آیا با چنین
رهنمودی کلی که سال هاست بی هیچ نشانه ای از یکپارچگی یا جنبشی بر زبان رانده می
شود، آبی برای توده های مردم ایران و آن نیروهای پیشرو و میهن دوست گرم شده و
نیرویی با برنامه ای روشن گرد هم آمده است؟ و از همه ی این ها مهم تر، آیا چنین
رهنمودی به اندازه ای بسنده، دربردارنده و برانگیزاننده است؟
آیا با آنچه در جای جایِ همین نوشتار بر زبان آمده، هنگام
آن فرانرسیده که شعار سرنگونی رژیم دوزخی را که پیکار در برابر «... فرآیند
تحمیل شرایط تداومِ دیکتاتوریِ ولایی بر کشور ما» نیز در آن می
گنجد، رُک و پوست کنده در میان نهاده، همه ی کوشش خود را در راه برنامه ریزی و اجرای
آن بکار بریم؟ شعاری که نه تنها در شرایط کنونی که دستِکم از چهار سال پیش به این
سو، تنها شعار دربرگیرنده ی راهبردی و دوربردی است که رویکردی ضد امپریالیستی نیز
دربردارد.
مگر در جایی دیگر از همین نوشتار، گفته نشده که «با
اسارت درآمدنِ اقتصاد ملی کشور ما بهوسیله تحریمهای مالی اداره ی خزانهداریِ
آمریکا، رژیم ولایت فقیه بیش از دو سال است که در این مسیر یک طرفه ی تعامل (بده
بستان) با آمریکا وارد شده است و برای تضمینِ "تداومِ نظام"، جز
ادامه دادن به حرکت در این مسیر تا به انتها، چاره ی دیگری ندارد. برخلافِ ادعاهای خدعهگرانه ی خامنهای، در
مذاکرات هستهایِ پشتپرده، حق حاکمیت ملی و منافع راهبردیِ کشور ما بهحراج
گذاشته شده است.»؟۵
به بخش هایی که آن ها را برجسته نمایش داده ام، اندکی بیش
تر باریک شوید! آیا همه ی این ها در کنار دیگر نکته های کوچک و بزرگ یادشده در
نوشتار، افزون بر دلیل هایی دیگر که این نوشتار به آن ها نپرداخته به آرش بایستگی
شعار سرنگونی رژیم نیست؟! شعاری که دستیابی به آن، خواهان کوششی پیگیر در برنامه
ریزی و اجرای باریک بینانه ی آن نیز هست!
آیا روشن نیست که این رژیم نه تنها منافع راهبردی۶ که
منافع دیروز و امروز و کوتاه مدت کشور را نیز به حراج نهاده است؟! آیا می نویسیم
تنها برای آنکه چیزی گفته باشیم یا با واژه ها بازی کنیم؟!
در یکی دیگر از شماره های «نامه مردم» از آن میان، چنین
آمده است:
«در چشم اندازِ تحولهای آتیِ کشور، بهگمان
ما، در صورتی که نیروهای مترقی و آزادیخواه کشور، از نیروهای مدافع اصلاحات گرفته
تا نیروهای چپ و نمایندگان سیاسی خلقهای ایران، در سازماندهیِ مبارزهٔ مشترک و
منسجمِ اجتماعیای برای به چالش طلبیدن جدیِ رژیم بهخاطرِ ادامه یافتنِ
اوضاع نابسامان کنونی و استبدادِ حاکم موفق نشوند، حکومت، با عوض کردنِ چهره ـ بدون
انجامِ هیچ تغییر اساسیای در برنامه و شیوهٔ حکومتمداری عمیقاً استبدادیاش ـ
همچنان به حیات خود ادامه خواهد داد.»۷
آیا وظیفه ی یک حزب کمونیست، تعبیر و تفسیر رویدادها یا
دست بالا پیش بینی هایی همراه با کلی گویی و اگر و مگرهایی از این دست است؟! این
ها را که همان «یغنعلی بقال»
نیز می تواند سرهم کند.
آیا چنین تحلیلی ـ اگر براستی
نام تحلیل بر آن ها بتوان نهاد! ـ می تواند کم ترین دگرگونی و جنبشی، حتا در
چارچوب و دامنه ای بسته، پدید آورد؟ می پندارم، پاسخ آن روشن باشد. آیا بهتر نیست
بجای چنین پرگویی هایی، روی جُستار و شیوه ی مشخص و سازگار با لحظه ی تاریخیِ
«چگونگی به چالش کشیدن رژیم» که ناگفته باید جدی نیز باشد، کار مشخص انجام داد،
رهنمودهای مشخص راهبردی از آن برکشید و چنانچه بایِست، سیاست های دوربردی را نیز
بهبود بخشید؟
بله! شما درست می گویید:
«در صورتی که ...موفق
نشوند، حکومت ... همچنان به حیات خود ادامه خواهد داد»! هنگامی که لنگ
لنگان در پس رویدادها حرکت کنیم و شعار سزاوار شرایط لحظه را درنیافته یا در صورت
دریافتن آن، برای به فرجام رساندنش برنامه نداشته یا برای اجرای آن بجان نکوشیم،
امپریالیست ها در سر پا نگاه داشتن مرده ای به نام «رژیم ولایت فقیه»، «رژیم
ولایی» یا هر نام دیگری که بر آن می نهید، کامیاب خواهند شد. آن ها چه شرایطی بهتر
از این می خواهند که به عنوان نمونه، نفت ایران را تحریم نموده و سپس پنهانی به
بهایی چندین برابر ارزان تر از مشتی دزد اسلام پیشه بخرند؟! مگر یکی از دلیل های کاهش
بهای نفت، بویژه از دیدگاه سیاسی آن، بسته شدن «پیمان ننگین ژنو» با رژیم تبهکار و
ورشکسته ی جمهوری اسلامی از سوی کشورهای امپریالیستی و در تارک همه، «یانکی ها»
نیست؟ مگر نفت بخش هایی از عراق و سوریه را به یاری گروهک ساخته و پرداخته شان:
«داعش»، کمابیش مفت به چنگ نیاورده اند؟
آیا آن دلاوری را در خود می بینیم که سیاست نادرستِ
بنیادیافته بر شعار «نخست دمکراسی و آزادی های بورژوایی و سپس سایر چیزها» را یکباره
کنار نهاده، سیاستی شایسته ی حزب کمونیستی راستین به مانش لنینی آن در پیش گیریم؟
ب. الف. بزرگمهر
۱۵ آذر ماه ۱۳۹۳
برجسته نمایی های متن، همه جا از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر
پی نوشت:
۱ ـ بر
گرفته از «نامه مردم»، شماره ۹۶۱، ۱۰ آذر ماه ۱۳۹۳
با اندک ویرایش اینجانب، بویژه
در نشانه گذاری ها: ب. الف. بزرگمهر
۲ ـ
همان نقشی که رژیم شاه در شرایطی بسیار بهتر از امروز بر دوش داشت؛ تا آنجا
که از ایران آن هنگام، بگونه ای نمادین (و نه در ماهیت آن!) با
برنام «کشوری خرده امپریالیست» نیز یاد می شد؛ شرایطی که سامانه ی سوسیالیستی، در
کالبد اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی و اردوگاه کشورهای سوسیالیستی، نقشی
بازدارنده و پایدار در برابر جنگ افروزی کشورهای امپریالیستی و چنگ اندازی شان به
سرزمین ها و خاستگاه های انرژی و معدنی و نیروی کار ارزان دیگر کشورهای جهان بازی
می نمود؛ و ناگفته نماند که با بدیده گرفتن سیاست های دوربردی امپریالیست های
«یانکی» در چنگ اندازی مستقیم به خاستگاه های انرژی منطقه، سپرده شدن چنین نقشی به
حاکمیت ایران، گزینه ای با افقی بسته تر و چشم اندازی کوتاه تر در سنجش با گزینه ی
فروپاشی ایران زمین و آفرینش کشورهای کوچک تر و فرمانبردارتر چون کشورهای پوشالی پدیدار
شده از خاکسترِ یوگسلاوی پیشین است!
۳ ـ در
چارچوبی مشخص و نه چندان گسترده، کشورهای روسیه و چین را تنها از این دیدگاه که در
آن گفتگوها نقشی نه چندان بزرگ و اثرگذار بر دوش دارند، جدا می کنم!
۴ ـ «یغنعلی بقال»، زبانزد ریشخندآمیزی به آرشِ «آدمی
بی سر و پا» در گویش توده ای (عامیانه) و در اینجا آدمی با کم ترین دانش و بینش است؛
به این ترتیب، نه کسی یا کسانی با این نام را نشانه گرفته و نه هیچ بقالی را ریشخند
نموده است.
۵ ـ بر
گرفته از «نامه مردم»، شماره ۹۶۱، ۱۰ آذر ماه ۱۳۹۳
۶ ـ بگمان بسیار، واژه ی
«راهبردی» بجای واژه ی لاتینی «استراتژیک» بکار رفته است. در این صورت، برای واژه
ی «ناکتیکی» چه واژه ی شایسته ای باید بکار برد؟ آیا بهتر نیست، واژه ی «راهبرد» و
«راهبردی» را بجای «تاکتیک» و «تاکتیکی» بکار برد و برای «استراتژی» و «استراتژیک»
از واژه های «دوربرد» و «دوربردی» بهره برد؟
۷ ـ «گزارش هیئت سیاسی به: نشستِ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران؛
بخش اول درباره اوضاع ایران (مصوب پلنوم)، «نامه مردم»، شماره ۹۵۹،
۱۲ آبان ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر