«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ دی ۱۰, پنجشنبه

من مادر ستار هستم و از هیچ چیزی نمی ترسم! ـ بازانتشار

چرا وقتی حسین رونقی آماده شد تا در دادگاه شهادت دهد، به زندان احضار شد؟ 

مادر ستار بهشتی در گفتگو با سحام، ضمن انتقاد دوباره از روند رسیدگی به پرونده فرزندش، گفت که حسین رونقی ملکی، از زندانیان سیاسی به وی گفته که آماده است تا در دادگاه به آنچه بر ستار در بازداشتگاه گذشته، شهادت دهد.

گوهر عشقی در این گفتگو در پاسخ به پرسشی مبنی بر آخرین وضعیت پرونده قتل فرزندش، گفت:
«ما از پرونده ستار هیچ اطلاعی نداریم؛ وکبلمان را در روز چهارشنبه به اطلاعات احضار کردند و بعدا از ایشان تعهد گرفتند که هیچ جایی گفتگو نکند! می خواهم ببینم برای چه؟ برای اینکه از یک جوان بیگناه دفاع کرد؟»

مادر ستار بهشتی افزود:
«خانم پور فاضل یک قهرمان است؛ یک شیر زن است؛ شهامت دارد. از یک جوان بیگناه دفاع کرد. حالا تعهد از ایشان گرفتند که با هیچ جایی گفتگو نکند! بر فرض صدای ایشان را خواباندند؛ صدای یک مادر داغدیده را می خواهند چه کار کنند؟ من مادر ستار هستم و از هیچ چیزی نمی ترسم!» 

مادر ستار بهشتی خبر داد که اداره اطلاعات در روز چهارشنبه خانم پور فاضل، وکیل خانواده ستار بهشتی را به آن اداره احضار و از وی تعهد گرفته اند که با هیچ رسانه (چه در داخل و چه در خارج از کشور) در خصوص پرونده ستار، گفتگو نکند.

خانم عشقی همچنین در خصوص ادعایش مبنی بر داشتن شاهد برای پرونده ستار به سحام گفت:
«آقای حسین رونقی آمدند منزل ما و گفتند حاضرند که شهادت دهند که هنگامی که ستار را به زندان اوین آوردند، آنقدر آزرده بود و به حدی شکنجه شده بود که در همان موقع به من گفت که بازجویم گفته من{ستار} را خواهد کشت.» 

ستار بهشتی، شبی که به صورت موقت به اوین منتقل شده بود، بدنش را به برخی از زندانیان نشان داده بود و گفته بود که بازجویش وی را تهدید به مرگ کرده است. 

مادر ستار در ادامه با ناراحتی ابراز کرد:
«من یک مادری هستم که فرزندم عمر من بود؛ همه ی زندگی ام بود و واقعأ همه کس من بود. من هم مادر همین ستارم؛ من را هم بکشند. اگر من را هم بکشند، کسانی هستند که صدای من را به دنیا برسانند. باز هم تاکید می کنم که ستار من ایرانی بود؛ به هیچ گروهی وابسته نبود. در راه ایران و زیر دست پلیس فتا کشته شد.»

وی از مسئولان می پرسد:
«چرا وقتی حسین رونقی آماده شد تا در دادگاه شهادت دهد، به زندان احضار شد؟»

بنا به گفته های مادر ستار، گویا پس از گفتگوی حسین رونقی ملکی با خانواده بهشتی درباره ی اعلام آمادگی برای حضور در دادگاه و ادای شهادت درباره ی کشته شدن این وبلاگ نویس منتقد و شرح ماجرای دیدارش با ستار در آن شب، وی را که در مرخصی بوده، دوباره به زندان اوین احضار می کنند.

گوهر عشقی در واکنش به اظهارات سخنگوی قوه قضائیه درباره ی پرونده ستار گفت:
«ستار من از هیچ چیزی نمی ترسید. ستار من زیر شکنجه کشته شده، ستار من در زیر شکنجه در پلیس فتا کشته شد. ستار من نه ترس داشت و نه از هیچ چیزی می ترسید. ستار من یک قهرمان بود. در اوین، زندانیان بسیاری آثار شکنجه را بر بدن ستار دیده بودند. ستار زیر شکنجه کشته شده است.»

دادستان کل کشور، دوشنبه گذشته در کنفرانس خبری خود در پاسخ به پرسشی درباره ی پرونده ستار بهشتی گفت که پرونده مرگ وی، هنوز به دادگاه ارسال نشده است.

ستار بهشتی، آبان ماه گذشته در منزلش در رباط کریم تهران بازداشت شد؛ اما چند روز بعد در بازداشتگاه نیروی انتظامی تهران درگذشت.

اژه ای همچنین در این خصوص گفته بود:
«از تاریخ ۱۴ آبان ماه تا اردیبهشت ماه سال جاری، چندین بار کمیسیون‌های پزشکی ۷ و ۹ نفره در تاریخ‌های مختلفی بعضا در حضور بازپرس تشکیل شد و نهایتا پزشکی قانونی اعلام کرد که ما نمی‌توانیم بگوییم که مرگ ستار بهشتی بر اثر ضربه بوده باشد؛ بلکه پزشکی قانونی اینگونه اعلام کرد که عوامل روانی منجر به فوت ستار بهشتی شده است.»

اکنون ماه ها از کشته شدن ستار بهشتی در بازداشتگاه «فتا»، مربوط به نیروی انتظامی می گذرد و هنوز پرونده وی به دادگاه ارسال نشده است.

خانواده وی و از آن میان مادرش، بارها در گفتگو های خود خواستار رسیدگی عادلانه به این پرونده شده اند. همچنین مادر ستار بهشتی، بارها در دیدار با چهره های شاخص نظام و نامه نگاری با آنان، خواستار رایزنی ایشان برای شتاب بخشیدن به وضعیت پرونده فرزندش شده بود.

برگرفته از «سحام نیوز» 

http://sahamnews.org/1392/05/253877/ 

این گزارش از سوی اینجانب، پارسی نویسی و ویرایش شده است. عنوان و زیرعنوان را از متن برگزیده ام.      ب. الف. بزرگمهر 

پی نوشت: 

از دیدِ من، این پرونده به همراه پرونده افشین اسانلو همچنان باز است و همه ی ما از نیروهای انقلابی و پیشرفتخواه گرفته تا هر ایرانی شرافتمند و حق جویی باید همه ی نیروی مان را برای روشن شدن هرچه بیش تر این تبهکاری های بزرگ و پیگیری آن ها حتا اگر شده در دادگاه های بین المللی، بسیج نموده و با همکاری یکدیگر کار را به پیش بریم. این، یکی از نخستین راست آزمایی های دولت آینده نیز خواهد بود و این بهانه را که گویا این جُستار به قوه ی قضاییه مربوط است باید از هم اکنون از دست آن ها ستاند؛ زیرا همه ی آن ها رویهم یک «قوه» بیش نیستند؛ «قوه» ای که آقازاده ی دزد بی آبرویی که پرونده ی روشن و آشکاری در رشوه خواری از «استات اویل» نروژ و بسیاری پرونده های سر به مُهر دیگر دارد از زندان درمی آورد؛ کسی که در کشور بلازده و تیره روزمان، راست راست راه می رود و به ریش همه از بالا تا پایین می خندد؛ و سهم مادران بلادیده ای چون مادر ستار بهشتی و مادر افشین اسانلو این است که می بینیم: سردوانده شدن و به ریشخند گرفته شدن از سوی مقام های ریز و درشت رژیمی تبهکار. اگر اندکی به ژرفای وضعیتی که میهن مان به آن دچار شده، نیک بیندیشیم و این اندیشیدن، بیگمان آن گروه نادان، چابلوس، نان به نرخ روزخور و پستی را که هنوز خرگوش درآمده از "کلاه جادو" کاری انجام نداده از وی سپاسگزاری نیز می کنند (روحانی مچکریم!)، آنگاه از خود شرمنده خواهیم شد!

ب. الف. بزرگمهر    پنجم امرداد ماه ۱۳۹۲

http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/07/blog-post_28.html

توده های مردم ایران، همدستِ دزدِ همراه کاروان را پادافرهی سزاوار خواهند داد! ـ بازانتشار

«اصلاح طلب»ی۱ نوشته است:
«بال های آسمانی بودن سیاستمداران را برچینید؛ بر زمین شان فرو زنید تا زمینی بودن بیاموزند.» 

از «گوگل پلاس» 

نه جانم! آن پر و بال آسمانی، مدت ها پیش ریخته و نیازی به چیده شدن شان از سوی اصلاح طلبانی «چوخ بختیار» نیست؛ حتا پشم و پیله شان نیز ریخته و اگر نگویم همه ی مردم ایران، بیگمان بیشینه ایرانیان درون و برون کشور، زشتی ها و پلشتی های آن ها را به چشمِ جان دیده اند. شاید راست می گویی که بر زمین شان باید کوفت؛ ولی، آن ها زمینی بودن را آنگونه که تو از آن درمی یابی، هیچگاه نخواهند آموخت؛ آن ها به همان اندازه زمینی اند که من و تو و و آن دیگری و دیگری، هریک فراخور جایگاه خود در هرم اجتماعی و جایگاه طبقاتی خویش، زمینی هستیم!

«اصلاح طلب» دیگری، چندی پیش نوشته بود: 
«وقتی صحبت از زشتی ها و ناکارآمدی ها و نواقص مطلق نظام سیاسی بوده، من در قامت مدافع کلیت نظام و بیان کننده نیکی هاش ظاهر شده ام؛ هر جا سخن در دفاع مطلق از انحصار گرایی بوده، در قامت یک لیبرال تمام عیار پلورالیست گفتگو کرده ام و هر جا سخن از آزادی بوده، من به جنبه های منفی آن پرداخته ام؛ هرگاه سخن از اقتصاد آزاد بوده، من از موضع یک سوسیالیست وارد شده ام و هرجا سخن در تایید سوسیالیسم و نگاه اقتصادی چپ رفته، من مدافع محسنات سرمایه داری بوده ام ...» 

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش اینجانب در نشانه گذاری ها و بهبود یکی دو جاافتادگی. دانسته از ویرایش گسترده و پارسی نویسی آن خودداری ورزیده ام.    ب. الف. بزرگمهر 

می بینی؟! این هم گونه ای زمینی بودن است که هم اکنون، بیش از گذشته، دامنگیر «اصلاح طلبان» شده است:
از دست دادن هرچه بیش تر و پرشتاب تر زمینه ی اجتماعی خویش و همراه با آن، گیج و گول شدن و به گردِ خویش چرخیدن! و نیز کوششی جانکاه و گاه خنده دار برای آویختن خود بر بال واقعیتی گریزنده!

پیامدِ سرراست همه ی این ها نیز «فرصت جویی سیاسی»۲ است که همه ی شما به آن دچارید.

اگر در آغاز انقلاب بهمن ۵۷، «بورژوازیِ لیبرال» ترسیده از نیروی سهمناک طبقه کارگر و زحمتکشان که به هر رو مُهر و نشان خویش را بر پیشانی آن انقلاب کوبید، بجای آن سیل بنیان کَن، آرزوی نم نمِ باران داشت و در آن دورانِ انقلابی و از بسیاری سویه ها سنجش ناپذیر با شرایط کنونی، در کناره های آن سیل سهمناک، پاورچین پاورچین و با بدگمانی گام برمی داشت، شما در شرایطی که چهره ی ضد انقلابی، ضد خلقی و ایران بربادده رژیم تبهکار جمهوری اسلامی، همه سویه آشکار شده و صورتک اسلام پناهی آن نیز از مدتی پیش دریده و تکه تکه شده، در پی وصله پینه نمودن آن پارگی ها و به هم چسباندن دوباره ی آن تکه ها به یکدیگرید. نقش شما از بهترین تان گرفته تا بدترین تان، بسی واپسگرایانه تر و تبهکارانه تر از آن بورژوازی لیبرالِ آغاز انقلاب بهمن است:
همدستِ دزدی که می کوشد تا خویش را همراه کاروان جا بزند!

اگر بکوشی تا کمی هم شده از خود برون آیی و به گفته های «اصلاح طلب» یاد شده در بالا بیش تر باریک شوی، گونه ای «نسبیت گرایی»۳ با چگالی و مایه ای بیش از آنچه به عنوان نمونه، رسانه های امپریالیستی ـ سیهونیستی در میزِگردها و گفتگوهای رسانه ای بکار می گیرند نیز در آن می یابی.

مارکس و انگلس، نزدیک به ۱۷۰ سال پیش، درباره ی سرشت و سمتگیری «سوسیالیسم محافظه کار یا بورژوایی» از آن میان، نوشته بودند:
«بخشی از بورژوازی میل دارد نابهنجاری های اجتماعی را ازمیان ببرد تا جامعه بورژایی استوار بماند. از این زمره اند: اقتصاددانان، نوع پروران، انسان دوستان، کوشندگان راه خیر و رفاه طبقات زحمتکش، بانیان جمعیت های خیریه، اعضای انجمن های حمایت از حیوانات، موسسین مجامع منع مسکرات و خلاصه اصلاح طلبان قد و نیم قدی از هر قماش و هر رنگ. ... سوسیالیست های بورژوا می خواهند شرایط هستی جامعه امروزین را حفظ کنند، ولی بدون مبارزه و خطراتی که ناگزیر از این شرایط بر می خیزد. آن ها می خواهند جامعه موجود را پایدار نگاه دارند، ولی بدون عناصری که آن را انقلابی می کند و متلاشی می سازد. آنها می خواهند بورژوازی را بدون پرولتاریا حفظ کنند. ... نوع دیگر این سوسیالیسم که کمتر به سیستم و بیشتر به عمل گرایش دارد، می کوشد طبقه کارگر را از هرگونه جنبش انقلابی دلسرد کند و چنین جلوه دهد که آنچه برای طبقه کارگر می تواند سودمند باشد، این یا آن دگرگونی سیاسی نیست، که فقط تغییر شرایط مادی زندگی و مناسبات اقتصادی است. ولی مفهومی که این سوسیالیسم برای تغییر شرایط مادی زندگی قایل است، به هیچوجه برانداختن مناسبات تولیدی بورژوایی که تنها از طریق انقلاب میسر تواند بود، نیست که یک سلسله اصلاحات اداری است که باید برپایه همین مناسبات تولید انجام گیرد و در نتیجه در روابط میان سرمایه و کار مزدوری هیچ تغییر پدید نمی آورد ... بازرگانی آزاد، به نفع طبقه کارگر! مقررات گمرکی حمایت از صنایع داخلی، به نفع طبقه کارگر! زندان های انفرادی، به نفع طبقه کارگر! چنین است آخرین کلام سوسیالیسم بورژوایی ... سوسیالیسم بورژوایی درست در این دعوی خلاصه می شود که بورژوا، بورژواست؛ به سود طبقه کارگر.»۴ 

آیا خویش را در این آینه ی کهن که همچنان بازتاب و درخشندگی خود را نگاه داشته و زنگارِ زمانه کم تر نشانه ای بر آن برجای نهاده، بازمی شناسید؟

درباره ی آن سیاستمداران تبهکار نیز همین به که از همان ریسمان گره دار "آسمانی" ساخته و پرداخته ی خویش که با آن بسیاری از گل های سرسبد ایران از پیر و جوان را به دار آویختند و پر پر کردند، آویخته شوند تا پای پلیدشان از زمین کنده شود و ایران جانی تازه بیابد!

شما نیز بد نیست بدانید! همچنانکه روند پرشتاب رویدادها، کوشش تان برای وصله پینه کردن جامه ای فرسوده و آرایش آن را بسیار زود بر باد خواهد داد، توده های مردم ایران نیز همدستِ دزد را پادافرهی سزاوار خواهند داد. به تاریخ بنگرید تا دریابید چه می گویم. 

ب. الف. بزرگمهر     ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۴

  http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/06/blog-post_40.html 

پی نوشت: 

۱ ـ راست یا دروغ آن، چندان تفاوتی نمی کند؛ در این "رسانه ی اجتماعی"، بسیاری چون مهمانی های «بالماسکه» ی زمینداران بزرگ اروپایی تا دو سده پیش، گاه به ناگزیر صورتکی بر چهره دارند؛ جایی همچنین خوب برای مامورین معذور اطلاعاتی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی!
به هر رو، آمیخته واژه ی «اصلاح طلب» را به مانش دانشورانه ی آن که همتراز واژه ی لاتینی «رفُرمیست» («reformist») است، بکار برده ام! 

۲ ـ «فرصت جویی سیاسی» («اُپورتونیسم») 

۳ ـ «نسبیت گرایی» (relativism) 

«... در این شیوه برخورد، با چرخیدن پیرامون هسته اصلی جُستار و نسبیت دادن بیش از اندازه به مبحث های مورد گفتگو، هیچگونه نتیجه گیری روشن و گویایی بدست نمی آید و در پایان، همواره چنین به نظر می رسد که گویا همه شرکت کنندگان در گفتگو درست می گویند!  (برگرفته از نوشتار: آقای وزیر! خدا را خوش نمیاد ...، ب. الف. بزرگمهر، سپتامبر ٢٠٠٨، «فرهنگ توسعه»). نسخه ای از این نوشتار را در پیوند زیر می توان یافت:
http://vista.ir/?view=context&id=342545 

«این شیوه برخورد که در رسانه های ارتباط جمعی باخترزمین بسیار بکار می رود، بر پایه ی «نسبیت گرایی» (relativism) استواره که بر پایه ی اون سلیقه های آدم ها گوناگونه و بر پایه ی گونه ای دمکراسی دروغین، هر کسی گوشه ای از حقیقت را می گوید و همه حق دارند و ... ولی خوب که به ته داستان بروید، در واقع واقعیت و بویژه منظور واقعیت های اجتماعیه، گم و گور می شه» 

"هنر"ی آغشته به «فرمالیسم» و سپارشی، هنر نیست! ، ب. الف. بزرگمهر، ۱۶ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳
http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/05/blog-post_9012.html 

۴ ـ مانیفست حزب کمونیست، کارل مارکس و فریدریش انگلس، برگردان قهرمان زنده یاد محمد پورهرمزان، چاپ دوم، ۱۳۵۸ ، انتشارات حزب توده ایران

۱۳۹۴ دی ۹, چهارشنبه

خر خودتی برادر! معجزه ای در کار نبود؛ نیرنگی ساده، شناخته شده و کارساز بود ...

برادر محسن! یادت هست چه شمار از نوجوانان و جوانان و فرماندهان جان بر کف را در جنگ، بیهوده به کشتن دادی؟ برادر محسن، راستش را بگو! به جز کشور «یانکی» ها، شهروندی کدام کشور دیگر را نیز پذیرفته ای؟

به گزارش زیر اندکی باریک شوید! یکی دو نکته ی برجسته از واقعیت جنبش سال ۱۳۸۸ ایران از زبان یکی از کودن ترین و بی مسوولیت ترین تبهکاران جنگی رژیم جمهوری اسلامی: محسن رضایی، نامور به «خر قبرسی نظام» که نوجوانان و جوانان پاک باخته ی بسیاری را در پیشانی های جنگ ایران با «رژیم صددام» به کشتن داد۱، بیرون آمده است. گفته های وی، بویژه برای کسانی شایان درنگ و بازبینی انتقادی است که آموختن از آزمون های گران گذشته را به آینده وامی گذارند!۲  

«خر قبرسی نظام»، ناخواسته پرده از نیرنگی شناخته شده در تاریخ کنونی ایران برمی دارد؛ نیرنگی که نه یکبار که در گذشته ای نه چندان دور، بارها از سوی مزدوران کشورهای امپریالیستی و بویژه مزدوران انگلیسی، برای آفرینش شکاف در جنبش های توده ای و دور نمودن نیروهای روشنفکر مذهبی و توده های مردم از نیروهای چپ بکار رفته است و همچنان کاربرد دارد:۳
«چند روز بعد یک حادثه تلخ در تهران رخ داد. عده‌ای از معترضین به نمادها و پرچم‌های حضرت اباعبدالله در خیابان‌ها حمله کردند. خبر به سرعت در جامعه پخش شد. خون مردم به جوش آمد. مه‌گرفتگی ابهامات برطرف شد و حماسه‌ای بزرگ رقم خورد.»

با بدیده گرفتنِ آن آزمون های تاریخی، بسیار دور از ذهن است که چنان رویدادی، آن هم به عنوان نمونه: نه یورش به امام حسن سازشکار که یورش به نمادها و پرچم پایمردی امامی نه کم تر از امام حسین از سوی مشتی مغز خر خورده انجام پذیرفته باشد که باژگون آن، بگونه ای باریک بینانه و از پیش برنامه ریزی شده برای برانگیختن احساسات پاک توده ی مردم ایران که امام حسین را روی چشم شان می نهند،۴ انجام پذیرفته بود. از این سویه، همراه با سپاسگزاری از «خر قبرسی نظام» که ناخواسته روی دو نکته ی آموزنده انگشت نهاده، باید به وی گوشزد نمود:
خر خودتی برادر! معجزه ای در کار نبود؛ نیرنگی ساده، شناخته شده و کارساز بود؛ و راست است که مردم نزدیک بود پایین و بالای نظام را یکی نموده، سلطانعلی گدا را چنان بصیرتی بیفزایند که برق از دیدگانش بپرد. افسوس که چنین نشد؛ ولی آنچه دیروز نشد، امروز یا فردا خواهد شد. دیر و زود دارد؛ ولی سوخت و سوز ندارد. آنچه روشن است و جلوی آن را نمی توان گرفت، سرنگونی رژیمی پوسیده و ناسازگار با خواست ها و نیازهای جامعه ی امروز ایران و جهان است. چه بهتر و سزاوارتر که چنین کاری بدست توده های مردم ایران انجام پذیرد. این، جانِ سخن است!   

ب. الف. بزرگمهر     نهم دی ماه ۱۳۹۴

پی نوشت:

۱ ـ بگمان من، یکی از کسانی که پس از شکست های رسوایی برانگیز در پیشانی های جنگ با «رژیم صددام» و فرار برخی فرماندهان ترسو (برخی از آن ها با برنام هایی چون «مشاور نظامی»، پیرامون رهبر ورشکسته ی کنونی رژیم اسلام پیشگان گرد آمده اند.) از سوی رهبر و بنیانگزار درگذشته ی جمهوری اسلامی: آخوند روح الله خمینی، بدرستی سزاوار تیرباران یا به دارآویختن شناخته شده بود، همین کودنِ کارچاق کنِ «شیطان بزرگ» بود.

۲ ـ آزمون های گذشته را باید به هنگام بکار گرفت و برای انجام آن به هنگام آماده بود؛ وگرنه، بختی است از دست رفته و آه و افسوسی است که برای همیشه برجای می ماند:
«... اگر این جنبش خودجوش عظیم سازمان یافته بود و در کنار تظاهرات از اهرم های دیگری همچون اعتصاب های گسترده برای فلج کردن حکومت بهره‌مند بود بی شک رژیم نمی توانست به آن شکلی که عمل کرد و جنبش را سرکوب نمود و آقایان موسوی، کروبی و خانم زهرا رهنورد را به حصر کشاند، عمل کند. این ها تجربیات گرانی است که باید از آنها آموخت و برای آینده آنها را به کار گرفت.»
مصاحبه «نامه مردم» با رفیق علی خاوری، برگرفته از «نامه مردم» شماره ۹۸۴، ۲۷ مهرماه ۱۳۹۴

۳ ـ یکی از نمونه های تاریخی و زمینه ساز کودتای ننگین ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ در کشورمان، فرستادن نامه های سهمناک و تهدیدآمیز با دستینه ی ساختگی حزب توده ایران به آخوندهای ریز و درشت در تهران، قم و سایر شهرها بود که اگر به حاکمیت دست یابیم، چنین و چنان تان خواهیم کرد. این نامه ها که سپس گواهمندانه روشن شد از سوی مزدوران سرراست انگلیس در ایران ساخته و پرداخته شده بودند، ترس بسیاری از آخوندهای دوران از اوجگیری جنبش توده ای را برانگیخت و آن ها را به پشتیبانیِ یکی از واپسگراترین آخوندهای زمانه به نام ابوالقاسم کاشانی که نقشی بسزا در پیروزی  آن کودتای ننگین و بازگشت شاه به ایران بازی نمود، کشاند.

۴ ـ ارژمندی امام حسین در بنیاد خود با آنکه با آیین «شیعه» درآمیخته و این آیین چون «آیین اسماعیلیه» و برخی دیگر از آیین های از میان رفته ی اسلامی از ویژگی های ایرانی بسیاری برخوردار است، ریشه هایی به ژرفای استوره ی سیاوش در تاریخ کهن ایران دارد و به هیچ روی، سرراست از «شیعه گری» سرچشمه نمی گیرد. آنچه از آیین یادشده به جُستار امام حسین و نبرد کربلا بازمی گردد و آنچه بویژه از این آیین، زیر برنامی چون «امام مظلومی که بر مرگ وی باید گریست و به سر و سینه ی خویش کوفت» برجای مانده، بیش و پیش از هر انگیزه ی دیگر، ریشه در شکست های پسین ایران از مغول ها، تاتارها و بیابانگردانی از هر گونه دارد که به نوبه ی خود زمینه ای برای آخوندهای شکمباره در تاریخی زنگار گرفته، پدید آورده است.

***

کشتی نجات و نهم دی‌ماه

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام به مناسبت سالروز حماسه ۹ دی ماه یادداشتی در وب‌سایت خود منتشر کرد.

متن این یادداشت به شرح ذیل است:
محرم سال هشتاد و هشت هنگامه عجیبی بود! هفت ماه از درگیری‌های خیابانی گذشته بود. وضعیت کشور در داخل و خارج کشور در پرده‌ای از ابهام قرار داشت. حق و باطل به هم‌آمیخته شده و فضای جامعه مه‌آلود بود . مردم با ابهاماتی مواجه بودند. به معنای واقعی یک فتنه شکل‌گرفته بود. نیروهای امنیتی با معترضان مدارا می‌کردند و حق تیراندازی نداشتند.

در همین ایام آقای شمخانی مرا برای سخنرانی در مسجد خوزستانی‌ها دعوت کرده بود. در آنجا گفتم حضرت اباعبدالله کشتی نجات است و این حوادث خیابانی هم جمع خواهد شد. چند سال پیش آقای چیت‌چیان درباره حضور مردم در محرم سال ۱۳۶۵ قمری و در زمان رحلت آقای سیدابوالحسن اصفهانی در خیابان‌های تبریز برایم صحبت کرده بود که به برچیده شدن فتنه پیشه‌وری منجر شده بود.

فکر می‌کردم که تنها راه پایان یافتن این فتنه، یک حضور میلیونی در صحنه است در اندیشه بودم چه باید کرد؛ ولی قلبم روشن بود که در همین محرم، فتنه برچیده خواهد شد.

چند روز بعد یک حادثه تلخ در تهران رخ داد. عده‌ای از معترضین به نمادها و پرچم‌های حضرت اباعبدالله در خیابان‌ها حمله کردند. خبر به سرعت در جامعه پخش شد. خون مردم به جوش آمد. مه‌گرفتگی ابهامات برطرف شد و حماسه‌ای بزرگ رقم خورد.

روز نهم دی‌ماه که خبر راهپیمایی اعلام شد با خود گفتم این همان است که منتظرش بودم؛ بنابراین همه دوستان و همکاران و هواداران را از طرق مختلف به راهپیمایی دعوت کردم و خود و جمعی از دوستانم نیز در نخستین دقایق راهپیمایی از میدان فردوسی در جمع راهپیمایان حضور یافتیم.

همانجا در گفت‌وگو با خبرنگار شبکه سه عظمت و اهمیت این حماسه را مطرح کردم و سپس چون احساس کردم ابعاد این حماسه باید ماندگار شود بلافاصله به آقای ضرغامی پیام دادم و از ایشان خواستم همه امکانات صدا و سیما برای پوشش مناسب این راهپیمایی را بسیج کند. حدود دو ساعت با مردم همراه بودم. در میان انبوه جمعیت به سوی دانشگاه تهران حرکت کردیم و با مردم شعار می‌دادم، کاملاً پیدا بود که معجزه‌ای اتفاق افتاده است.

در یکی از خیابان‌های منتهی به خیابان انقلاب جوانانی را دیدم که هنوز دست بندهای سبز روی دستشان بود ولی به راهپیمایی آمده بودند و علیه فتنه‌گران شعار می‌دادند. شعار وحدت و حمایت از رهبری انقلاب را سرمی‌دادند. سراسر شوق بودم.

در همان حال که به این حماسه حضور فکر می‌کردم یک‌مرتبه با صدای کسی که مرا صدا می‌زد به خودم آمدم. کسی که روی وانت در جلوی جمعیت شعار می‌داد رو به من کرده و می‌گفت: «برادر محسن! یادت است که خدای متعال در عملیات کربلای پنج چه نصرتی داد، این همان نصرت الهی است». واقعاً همین‌طور بود!

در آنجا هم پس از حادثه عملیات کربلای چهار که غم و غصه عجیبی رزمندگان را فراگرفته بود خدای متعال چند روز بعد نصرت عظیمی را در عملیات کربلای پنج به رزمندگان عطا کردند.

یادم افتاد که چند روز قبل در مسجد خوزستانی‌ها گفته بودم حضرت اباعبدالله کشتی نجات است. آنجا با همه وجود احساس کردم این حادثه بزرگ از برکت خون سیدالشهداست.

پس از این راهپیمایی و شکوه حضور مردم، نامه‌ای به رهبر معظم انقلاب نوشتم و گفتم با دیدن این امواج گسترده مردمی وحدتی به وجود آمده که آرزو دارم به نخبگان منتقل شود.

آری معجزه مردم، معجزه امام‌حسین (ع) است. قدر امنیت و آرامش را بدانیم. از شعاع وجودی ولایت است که ایران اسلامی به عنوان لنگرگاه منطقه خاورمیانه عمل می‌کند. رهبری و ولایت‌فقیه کانون ثبات و امنیت ایران اسلامی است. جدا شدن از رهبری ناامنی و بی‌ثباتی را ببار می‌آورد و همراهی با ولایت، آرامش و امنیت را شکل می‌دهد.

محسن رضایی

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام

هشتم دی ماه ۱۳۹۴


برجسته نمایی های متن همه جا از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

***

پی افزوده:

کسی نوشته است:
«چه بگوییم؟! نمی دانیم کی حقیقت میگوید و کی نه؛ بهترین کار آن است که تا آینده سکوت کنیم.» 

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

برایش می نویسم:
خاموشی گزیدن کار کسانی است که خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه می خواهند همواره بر «الاغ واقعیت هایی گذرا» سوار باشند، برای آن ها که بگونه ای عمده دربرگیرنده ی لایه های میان به بالای جامعه اند، تفاوتی نمی کند که آن الاغ به کدام سو روان است؛ از کدام علف می خورد و چه ویژگی هایی دارد؛ گرچه، بیگمان دوست ندارند تا بر الاغی چموش، گازگیر یا لگدپران سوار شوند؛ ولی درست به شَوَند همان فرصت جوییِ آمیخته با کوته بینی سرشتی چنین لایه های اجتماعی، بیش از دیگران از بخت بد سوار شدن بر الاغی چموش برخوردارند.

نه جانم! اگر جویای حقیقت باشی، آن را خواهی یافت!

ب. الف. بزرگمهر    نهم دی ماه ۱۳۹۴

پرده ای کوتاه از امنیت امروز مردم ایران در سایه ی سلطانعلی گدای ورشکسته!

«امنیت امروز جمهوری اسلامی ایران در سایه برنامه ها و تدابیر رهبر معظم انقلاب تامین شده است و شکر این نعمت با وحدت بیشتر و کمک به دنیای اسلام برای نجات کشورها از تروریسم و دخالت بیگانگان میسر خواهد بود.»
سخنرانی آخوند پفیوز امنیتی: حسن فریدون روحانی شده، هشتم دی ماه ۱۳۹۴

نمونه ی کوچک ولی گویایی، درباره ی امنیت امروز مردم ایران از زبان سحر بهشتی (خواهرِ زنده یاد ستار بهشتی):
«امروز طبق روال همه روزه، دنبال پسرم بنيامين رفتم تا از مهد کودک به منزل برگرديم؛ در بين راه، یک مرد حدودا چهل ساله با ماشين پژو نوک مدادى مرا به گوشه اى راند و اتومبيلش را جلوى ماشين من متوقف کرد. با سرعت از خودرو پياده شد؛ طبق عادت مألوف شان بجاى احترام گذاردن بر هموطنانى که از ماليات و دارايى آنان حقوق مي گيرند، ابتدا اسلحه خود را به رخم کشيد! ياد حرف مادرم افتادم که از مامور دستگيرى ستار حکم بازداشت خواسته بود و او اسلحه اش را نشان مادر مى دهد و سپس کارت شناسى اش را از دور [نشانش داده بود]. به هر حال اصرار کردم، حکم ماموريت يا جلب مرا داريد که گفت از امنيت هستم و بايد با من به اداره امنيت بيايى!»
 از «گوگل پلاس». افزوده های درون [ ] از آن من است. ب. الف. بزرگمهر

روشن است که امنیت خود سردمداران نظام پوسیده، ضد ایرانی، ضد خلقی و حتا ضد اسلامیِ اسلام پیشگان فرمانروا بر ایران نیز برخلاف ادعای آخوند امنیتی بی بُته، پادرهواست. با همه ی کرنش ها و ... دادن ها به «شیطان بزرگ»، همدستان و ریزه خوارانش، نه از پایوری از سوی آن ها نشانی است و نه پشتوانه ای از سوی توده های مردم ایران در کار! چوبی دو سر گُه که باید بدور افکنده شود.

ب. الف. بزرگمهر     نهم دی ماه ۱۳۹۴

هر که بدیشان درآید ...

گویند در خانقاه شیخ ابوالحسن خرقانی چنین نوشته بود:
«هر که در این سرا درآید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید؛ چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

***

ترسا بچه اي صاحب جمال، مسلمان شد. محتسب فرمود كه او را ختنه كردند. چون شب در آمد، او را بگائيد.

بامداد، پدر از پسر پرسيد كه مسلمانان را چون يافتي؟

گفت:
قومي عجيبند؛ هر كس كه بديشان در می آيد، روز كيرش مي برند و شب كونش مي درند.

جاودانه عُبید زاکانی

۱۳۹۴ دی ۸, سه‌شنبه

گناهی از این کبیره تر در جهان اسلام سراغ داری؟

تصویر پیوست را درج کرده و به شوخی یا جدی نوشته است:
«نمیدونم کی بوده، خدا سوسکش کرده»

از «گوگل پلاس»

برایش نوشتم:
شاید یک لنگه مرغ از زیر پلوی یک آخوند کش رفته بود؟! گناهی از این کبیره تر در جهان اسلام سراغ داری؟

پاسخ می دهد:
«نه! حقیقتا گناهی نبخشودنی مرتکب شده و بطور حتم عذابی بسیار سخت در پیش داره» 

برایش می نویسم:
خوب! حالا سوسک شده و بجای اینکه لنگه مرغ بخورد، اَن و گه مستراح می خورد! برای سوسک، همان اندازه خوشمزه و دلنشین است که لنگه مرغی چاق و چله برای آخوند! عذاب سختی در کار نیست. تازه اگر بمب اتمی و هیدرژنی هم بریزند، آخوند همراه با سایر جانداران رده های بالای فرگشت زیستی چون «پریمات» ها (آدمی و میمون ها و تارسیه و ...) جان می سپارد؛ ولی سوسک همچنان تا مدتی که اَن و گهی برجای مانده، زنده می ماند. این هم بیگمان از حکمت های خداوندی است؟!

ب. الف. بزرگمهر  هشتم دی ماه ۱۳۹۴

۱۳۹۴ دی ۷, دوشنبه

به تصویر بنگر و از خود شرم کن!

آخوند پفیوز امنیتی، الاغ چموش یاوه سرایی را در میان گروهی شکمباره که هر سال در همایشی به نام «کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی» گرد آمده و از بودجه ی مردم ایران مفت می خورند و جفتک می اندازند به جولان درآورده و از آن میان گفته است:
«آیا هیچوقت فکر می کردیم به جای اینکه دشمن، متجاوزین و ابرقدرت ها اسلام را دین خشونت و خونریزی معرفی کنند، جمعی ولو اندک در داخل دنیای اسلام، عملا و با زبان، اسلام را دین کشتار، خشونت، شلاق، اجحاف و ظلم در جامعه معرفی کنند؟

۸۴ درصد خشونت، ترور و آدم کشی [در جهان]* متاسفانه در دنیای اسلام، در شمال آفریقا، خاورمیانه و غرب آسیا در حال رخ دادن است.»

* یادش رفته بود یا شاید شرمش شد که آن را بر زبان آورد. رویش نشد در دنباله ی آن نیز بیفزاید که نیمی از آن تندخویی، آدم کشی یا ترور منش آدمی نیز در کشورهایی که از هرسویه، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... وامانده ترین کشورهای جهان بشمار می روند، دامن زنان نگونبخت شان را می گیرد و نیک که بنگری، برجسته ترین آخشیج واماندگی های یادشده، ریشه در توسری خوردن نیمی از جامعه از سوی نیم دیگر آن دارد که این یک نیز به نوبه ی خویش از هر نیروی پلید و پلشتی در جهان توسری می خورد و در خود می پیچد و می گرید.

به تصویر بنگر و از خود شرم کن! الاغ یاوه سرایی را به خیمه و خرگاه رهبر وامانده و از هر سو توسری خورده ات روانه کن تا هرچه دل تنگش می خواهد بگوید؛ به جایی برنمی خورد. بیرون از آنجا هیچ مگو!

ب. الف. بزرگمهر   هفتم دی ماه ۱۳۹۴

پی نوشت:

یاوه سرایی آخوند بی بته و پررو، سویه های شایان درنگ دیگری نیز دربردارد که امیدوارم بخت پرداختن به آن ها را بیابم.

ب. الف. بزرگمهر   هفتم دی ماه ۱۳۹۴

... ﻋﮑﺲ ﻣﺎﺭ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺟﺎﯼ ﻣﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﺷﺎﯾﻌﺎﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
ﺣﺮﻑ ﻣﻔﺖ ﻭ ﺯﺭ ﺯﺭ ﻭ ﻟﯿﭽﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﺯﻫﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺷﻤﺎﺳﺖ
ﻣﺎ ﺷﻔﺎﯼ ﻋﺎﺟﻞ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﺷﯿﺮ ﺩﺭ ﺣﺒﺲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺯﻧﺠﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯼ ﺍﻭ
ﺟﻨﮕﻞ ﻭ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ ﮐﻔﺘﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﻣﻌﻨﯽ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﭼﻮﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﺑﻠﺒﻞ ﻭ ﻗﻤﺮﯼ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﮔﺮﺩﻥ ﺯﺩﻧﺪ
ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﻐﺪ ﻭ ﻗﺎﺭﻗﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﺭﺍﺯ ﻣﺎﻫﯽ ﺳﯿﺎﻩ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻬﺮﻧﮓ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺮﻍ ﻣﺎﻫﯽ ﺧﻮﺍﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﺯﻧﺪﻩ ﺭﻭﺩ ﻭ ﮐﺮﺧﻪ ﻭ ﮐﺎﺭﻭﻧﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺭﻓﺖ
ﻣﻌﺠﺰ ﭼﺸﻤﻪ ﻋﻠﯽ ﺩﺭ ﻏﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﻣﻨﮑﺮ ﺍﻟﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﻮﻩ ﺑﯿﺴﺘﻮﻧﯿﻢ ﻭ ﺳﻬﻨﺪ
ﺑﺮﺟﮏ ﺯﻧﺪﺍﻥ ، ﭘﺲ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﺁﺏ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺍﺭﻭﻣﯿﻪ ﭼﻪ ﺷﺪ؟ ﻫﺎﻣﻮﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﺣﻮﺽ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺎﻩ، ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺳﮑﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺣﻮﺽ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ
ﻭﺍ ﺷﺪﻥ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﻩ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ، ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﺟﺎﯼ ﭘﻨﺪﺍﺭ ﺧﻮﺵ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﻧﮑﻮ
ﺧﺪﻋﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﻋﻆ ﻣﮑﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﻭ ﮔﻮﺵ ﻫﺎ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺳﯿﻤﺎ ﻭ ﺻﺪﺍ
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺩﺟّﺎﻟﺘﺎﻥ ، ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﻻﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﮊﮔﻮﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﺎ
ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎ ، ﺁﻣﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯼ ﻭ ﻣﻨﮑﺮﯼ ﻭ ﻣﺎ ﺧﺮﻭﺱ ﻭ ﺩﻣﺐ ﺭﺍ
ﻧﻪ ، ﮐﻪ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﺍﺻﻞ ﮐﺎﺭﯼ ﺍﺵ ﺩﺭﻭﻥ ﺟﯿﺐ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺷﻤﺎﺳﺖ
ﺁﻧﭽﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﻫﯿﺰ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺯﻥ ﻫﺎ ﺭﻭﺍﻥ
ﻋﻔﺖ ﺯﻥ ﺩﺭ ﮐﻤﯽ ﭼﻠﻮﺍﺭ ، ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺩﺭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺣﮑﻢ ﺷﺮﻋﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ
ﻋﮑﺲ ﻣﺎﺭ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺟﺎﯼ ﻣﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﺗﺎ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﻭ ﻃﻠﺴﻢ ﻭ ﻏﻔﻠﺘﯿﻢ
ﻋﮑﺲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ، ﻫﺎﻟﻮ ﻭﺍﺭ ﺑﺎﻭﺭ می کنیم

ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝِ ﺷﻌﺮﻫﺎﯼ ﻃﻨﺰِ ﻫﺎﻟﻮ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ
ﭼﺮﺕ ﻭ ﭘﺮﺕ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭﺑﺎﺭ ، ﺑﺎﻭﺭ می کنیم 

سروده ای از «هالو» (ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﻋﺎﻟﯽ ﭘﯿﺎﻡ) از درون ﺯﻧﺪﺍﻥ

سروده و تصویر از «گوگل پلاس». برنام را از متن سروده برگزیده ام.   ب. الف. بزرگمهر

نشانه های روشن ترس رژیم تبهکار و ضدخلقی از گردش به چپ در ایران! ـ بازانتشار

نشان داس و چکش بر زمینه ای از ستاره ای پنج پر درج کرده و نوشته است: «حقیقتا کمونیست ها برازنده ترین نماد رو برای خودشون انتخاب کردن، ”داس و چکش“! در پس زمینه ای از ستاره پنج پر!

یعنی مردم رو با چکش سرکوب کنی و ریشه شون (رفاه، هویت و ارزش هاشون) رو با داس قطع کنی (مصداق بارز چیزی که الان در کره شمالی شاهد هستیم). در بک گراند هم یک ستاره پنج پر می بینیم که مدت ها نماد آمریکا بود، به این معنی که «هر چی میکشید تقصیر آمریکائه!»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

کم و بیش می توانم حدس بزنم که از ماموران رژیم تبهکار جمهوری اسلامی است؛ بویژه با آن طرفداری زیرجُلی از کعبه ی آمالش: «شیطان بزرگ». چنین نوشته ای با همه ی ساده لوحی که در آن نهفته، نمی تواند کار آدمی ساده لوح باشد. می نویسم:
نشانه های روشن ترس رژیم تبهکار و ضدخلقی جمهوری اسلامی از گردش به چپ در ایران!

نیک می دانند که واپسین گام ها به سوی «شیطان بزرگ» لبه های قیچی را از هر دو سو نزدیک می کند:
نه «شیطان بزرگ»، اسلام پیشگان دزد دوزخی  را برخواهد شکیبید و دامن خود را با چنین رژیم بدنامی، بیش از پیش آلوده خواهد کرد و نه توده های مردم فریب خورده از اسلام دروغین مشتی زالوی شکمباره بازهم در پی آن ها خواهند رفت؛ بیگمان آن ها که سرخورده اند و دست شان به آش ناپاک این رژیم دوزخی نیز آلوده نیست، بیش از پیش در پی جایگزینی راستین خواهند گشت و بخش های عمده ای از آن ها نیروهای چپ راستین را خواهند یافت و بسیار زود نیز آن ها را بازخواهند یافت؛ زیرا نمایندگان فداکار و از جان گذشته ی این نیروها از «حزب عدالت» و «اجتماعیون عامیون» در گذشته ای دورتر گرفته تا «حزب کمونیست» دوره ی پایان قاجار و «رضا قلدر» و پس از آن، حزب توده ایران در سال های نزدیک تر با هر اشتباه کوچک و بزرگی نیز که از آن ها سر زده و برخی از این اشتباهات نیز ناگریز بوده و برخی دیگر نیز به دروغ به پای آن ها نوشته شده، در تاریخ ایران خوش درخشیده و در حافظه ی تاریخی مردم، همچنان از جایی درخور و شایسته برخوردارند. من این را حتا در دوردست ترین روستاهای ایران به چشم خود دیده و از زبان شان شنیده ام. برای همین به آنچه می گویم، باوری ژرف دارم. نیک می دانم در دلِ سیاه اسلام پیشگان و زالوها و انگل های اجتماعی چه می گذرد و بی جهت نیز نیست که بسیاری از آن ها برای روز مبادا شتاب دارند؛ می دزدند و بار می زنند؛ به هرکجا که دست شان برسد ... و اینگونه نوشته های ریشخندآمیز هیچ آبی برای شان گرم نخواهد کرد و جز مشتی اصلاح طلب دروغین پای بسته  و "اصولگرا"ی کارچاق کن که چنین یاوه هایی را برای دلخوشکنک خود می باورند، توده های مردم و بسیاری از روشنفکران خلقی این مرز و بوم که در سمت و سوی توده های مردم رنجدیده ایستاده اند، فریفته ی چنین دروغ هایی نخواهند شد.

بیچاره ها، آب در هاون می کوبند و می دانند که دوران خوش زندگی شان به پایان خود نزدیک می شود. می دانم که این را نه تنها بر پوست خود که حتا بر شکم های طبلِ اسکندر خود احساس می کنند و نگرانند ... وگرنه،چنین یاوه هایی را درباره ی کسانی که به هنگام نیاز همواره به یاری مردم ایران شتافته اند، برای خوشایند هرچه بیش تر «شیطان بزرگ» بر زبان نمی راندند و قلمفرسایی نمی کردند.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ آبان ماه ۱۳۹۲

http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/11/blog-post_17.html
 
برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!