این روزها بار دیگر به بهانه ی فوتبال، «خلیج همیشه پارس» که حتا عقل شان نمی رسد، بجای واژه ی «خلیج» از واژه های همتراز پارسی آن: «شاخاب» یا «کندآب» سود ببرند و بسیاری چیزهای دیگر، یادشان آمده که گویا از نژاد آریایی اند که این خود داستان دیگری است؛ شماری ملی گرا و میهن پرست دروغین که بیش ترشان نه از ملی گرایی سر درمی آورند، نه براستی میهن پرست اند و این دو مانش را یکسان می گیرند، بهانه ای برای خودنمایی و آشوب یافته اند. چشمگیرتر از همه برایم که در جاهای گوناگونی در ایران کار و زندگی کرده ام، همانندی همگی شان با یکدیگر است:
از پارس و ترک و کرد و عرب و هر جای دیگری، کمابیش همه
شان، آدم هایی کم مایه و کوته بین هستند.
در ولایت پرهرج و مرج «آقا»، این هم بلای دیگری است که در
پی ورشکستگی هرچه بیش تر حاکمیت، هر روز خود را بیش از پیش نشان می دهد؛ پدیده ای
که تنها از نادانی سرچشمه نمی گیرد و بیگمان، دست مزدوران رنگارنگ کشورهای امپریالیستی و
نیز ترکیه با سودای امپراتوری عثمانی در سر، عربستان و شیخک های شاخاب پارس در
کار آفرینش پراکندگی، نفرت پراکنی و گسستن پیوندهای تاریخی میان خلق های ایران
اند.
***
جوان بسیار خوبی بدیده می آید که گویا در دوره ی جنگ
گرانبار شده ی «صددام» و امپریالیست ها بر ضد کشورمان، خانواده اش رنج فراوانی
برده اند و شاید بیش تر همین به اصطلاح آریایی نژادها ندانند که بیش ترین و
سرسختانه ترین پایداری در برابر نیروهای چنگ انداز دشمن بعثی تا بن دندان ساز و برگ
یافته از سوی تبارهای عرب سوسنگرد و شادگان و منطقه های عرب نشین مرزی ایران به نمایش درآمد که سرزمین
خود را با چنگ و دندان پاس داشته به آسانی آن را به دشمن وانگذاشتند؛ آن هم با
دستان تهی یا دست بالا با ابزارهای کار چون بیل و کلنگ! و درست از همین روی دشمنان
اهریمن خوی به خونخواهی سختی از همین مردم دست یازیده، بیش از جاهای دیگر خون ریختند و به زنان و حتا پیرزنان دست درازی نمودند.
با ناخشنودی بسیار نوشته است:
«من عربم و اهوازیم و از قبایل
اصیل عرب هستم؛ نژادپرست نیستم بلکه یک انسانم! به اصالتم افتخارمیکنم و به نژاد دیگر
احترام قائلم. نگاهم به انسانیت و فرهنگ و معرفت افراد است نه به نژاد و قوم و قبیله
... هرکس ازعرب بودنم خوشش نمی آید، مرا از جمع دوستانش پاک نماید!»
از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری های از
اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
نوشته ام:
یکی از مهم ترین
روش های کاری بهره کشان جهان همین بوده که بجای تضادهای راستین میان طبقات بهره کش
و بهره ده در هر کشور و منطقه، میان ملت های بهره کش و بهره ده، تضادهای دروغینی
درست کنند و توده های مردم را از روی رنگ پوست شان، نژادشان، ملیت شان، کیش و آیین
شان به جان هم بیندازند. نمونه ای از آن را هم اکنون در منطقه ی خودمان گواه هستیم.
چرا به عنوان نمونه، کوبانی را کوشیدند از درون و برون
خرد کنند؟ آیا به خاطر کرد بودن شان است که سگ های هار «داعش» را به جان شان
انداخته اند؟ نه! به خاطر این بود و همچنان هست که در آنجا نمونه ی کوچکی از جهانی
با سامانه ای برتر و دادگرانه میان مردم، بی ستمگری بر پایه ی جنسیت یا کیش و آیین،
هرچند کوچک، برقرار شده را که نمودش را در آزادی زنان و همتراز بودن شان با مردان
می بینیم، خرد کرده و در نطفه خفه کنند.
آن ها آزمون کویا را دارند که در شرایطی دیگر و بهتر
نتوانستند نابودش نمایند و آنچه آنجا رویید، سپس به سراسر امریکای لاتین و مرکزی
گسترش یافت. بهره کشان از این می ترسند که روزی کرد و عرب و پارس و سنی و شیعه و یهود
و بی دین و دیندار و توده های مردم همه ی کشورها و نژادها و ملیت ها همدیگر را بیابند
و بهره کشان را از تخت قدرت به زیر بکشند. این، بنیادِ چالشی است که هنوز به دلیل
نادانی ها و کمبودها و ناسیونالیسم ریشخندآمیز آریایی و غیرآریایی هنوز می توانند
میان مردمان زحمتکش همه ی جهان جدایی بیندازند و فرمانروایی کنند.
ب. الف. بزرگمهر دوم بهمن ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر