همین دو هفته پیش بود که آن نوشتار را خواندم. چگونه بگویم؟ خودم را واداشتم که آن را تا پایان بخوانم؛ نوشتاری سردرگم، انباشته از پرگویی در «نامه مردم»، بی هیچ رهنمود یا نشانی از چشم اندازی روشن!* آن هنگام که با جان کندن، خواندنش را به پایان رساندم با خود می اندیشیدم:
... این دیگر شاهکار است ... چنین حزبی، نه حزب طبقه
کارگر ایران است و نه هیچ نشانه ای از روزبه، سیامک و دیگر قهرمانان گذشته در آن
دیده می شود ... هنگامی که «الف بچه» هایی از لایه های میانگین به بالای جامعه که
هیچ آزمون شناخته شده ای از کار در میان کارگران و حتا کار توده ای و اجتماعی
ندارند را در کرسی های تصمیم گیری حزبی سیاسی می نشانند، چنین از آب درمی آید و
تنها این ها نیز نیستند؛ همه شان از آن هواداران دروغین گرفته تا کله مکعبی های
نادان که هِر را از بِر بازنمی شاسند و آن راه توده ـ پیک نت مزدور که جای خود
دارد ...
سپس به یاد نامه ای افتادم که نزدیک به دو سال پیش با ای
ـ میل به نشانی دبیرخانه ی حزب توده ایران فرستاده بودم. در آن نامه از آن میان،
آمده بود:
«... در دوره ای از زندگی
حزب در چند سال گذشته، این کم و کاستی ها آنچنان چشمگیر بوده اند که میان سیاست آن
با سیاست دیگر گروه ها و گروهک های چپ ایران که بر شمار آن ها هر روز نیز افزوده
می شود، تفاوت چندانی دیده نمی شد.
اینکه ۵٢ حزب کارگری و کمونیستی جهان در چارچوب هماوندی
میان حزب های کمونیست و کارگری جهان به شرکت کنندگان در کنگره شادباش گفته اند،
بخودی خود نمودار پیروزمندی سیاست حزب در پهنه ی کردار اجتماعی آن نیست. تصویب
مجموعه یی از سندهای سیاسی و همچنین برنامه نوین حزب نیز هرچند فرآورده ی نظرخواهی
از صدها تن از اعضاء، هواداران و دوستان حزب در ایران و جهان باشد، بخودی خود نشانگر
بُرش انقلابی و پویایی نظریِ حزب و آنگونه که ادعا شده، پاسخی کوبنده به یاوه سرایان
نمی تواند باشد. در اینجا، سخن تنها بر سر برگزاری کامیابانه ی این نشست نیست که
بیش از آن بر سر بُنمایه ی سندهای سیاسی و برنامه ی نوین آن است که تا چه اندازه
در راهگشایی به جلو و آفرینش چشم اندازی امیدوارکننده برای پیشرفت به سود طبقه
کارگر و زحمتکشان جامعه کامیاب بوده و خواهد بود.
از دید من، خط مشی سیاسی حزب که در برنامه نوین آن بازتاب
یافته است، دگرگونی چندانی در سنجش با دوره ی بیست سال گذشته نشان نمی دهد و از
چارچوب برنامه ای «سوسیال دمکراتیک»، پا فراتر نمی گذارد. چنین برنامه ای، پاسخگوی
نیاز زمان و بویژه طبقه ی کار و سایر زحمتکشان ایران نیست و آنجا که درباره ی ”عدالت
اجتماعی“ سخن می گوید، بیش تر بسان موتوری است که گاهی از دور خارج می شود. این
برنامه، بگونه ای عمده بازتاب دهنده ی منافع طبقاتی نیروهای میانگین اجتماعی است.
...
در نوشتار یاد شده از آن میان به ”... همسانیها و نکتههای
همانندی ... که میان همه این کارزارهای سازمان یافته از سوی دستگاههای امنیتی رژیم
و نیز میان کسانی که به دام این کارزارها می افتند ...“ اشاره شده است. از نقطه
نظر سیاسی، با توجه به آنکه بخش عمده ی نوشتار به “توطئه خطرناک و کارزار گسترده راه
توده“پرداخته است، به دام افتادن در کارزارهای این گاهنامه ی ضد توده ای، مزدور و
سرسپرده ی حاکمیت ایران، بیش از هر کس و سازمان و حزبی، دامنگیرِ حزب توده ایران
بوده و همچنان هست ... بازبینی حتا گذرای سیاست تبلیغ شده از سوی حزب در ”نامه
مردم“ به درازای سالیان به روشنی نوسان های سیاسی حزب را بویژه در دوره های نزدیک
به گزینش ها یا بهتر است بگویم: برگماری های نمایندگان مجلس و ریاست جمهوری به
نمایش می گذارد. یکی از دلیل ها و شاید نیرومندترین دلیلی که حزب توده ایران،
همچنان نتوانسته گریبان خود را از دستِ این جریان پلید رها کند، در سیاست خود حزب
نهفته است که در برخی زمینه های گاه عمده، همچنان همراستا با "سیاست"
فرصت طلبانه ی ”راه توده“ بوده و با آن همپوشانی (overlap) داشته و دارد. گرچه، روشِ کارِ این جریان پلید را که بنا به
دستور و بسان بُتِ عیّار هر از گاهی به رنگی دیگر درمی آید، نمی توانم براستی کار
سیاسی بشمار آورم. از دید من، در آینده نیز تا هنگامی که حزب به تیزتر نمودن (صیقل
دادن بیش تر) مشی پیکارجویانه خود کامیاب نشده، در همچنان به روی این پاشنه خواهد
چرخید ...
در جاهای گوناگونی از برنامه و دیگر سندهای منتشر شده،
اشاره های بسیاری بر روند دگرگونی های کمی و تدریجی که گویا بسیار بدرازا خواهند
کشید تا به مرحله ی دگرگونی های کیفی فرارویند، شده و بر آن ها پافشاری شده است.
از دید من، پرچانگی در این باره و نیز جُستارهای دیگری که برنامه ی حزب و دیگر
سندها آکنده از آن است، بیش و پیش از هر چیز دیگر سرپوش نهادن بر بی عملی حزب در
دو دهه ی کنونی است؛ به عنوان نمونه، رویدادهای سال ۱۳۸۸ ایران را دربرنمی گیرد و
توجه نمی کند که بجای این پرچانگی ها به آماده شدن برای روزهای بحرانی و یافتن همه
ی آن زمینه های ناخرسندی اجتماعی که می توانند بدرستی از سوی یک حزب کمونیست و
کارگری مورد بهره برداری قرار گرفته باید توجه می شد و بشود. این سندها تهی از کم
ترین انتقاد سازنده ای برای پیشبرد کار میان طبقه کارگر و دیگر رنجبران جامعه ی
ایران است ...» (نکته هایی چند به بهانه ی نوشتار «خشم و استیصال دشمنان
از برگزاری پیروزمند ششمین کنگره حزب توده ایران»، پوشه پیوست در ای ـ میلی به
تاریخ ۲۳ فروردین ماه ۱۳۹۲
به دبیرخانه ی حزب توده ایران)
از کهنه رفیقی درخواست کردم تا وی نیز نوشتار یادشده از
«نامه مردم» در بالا را بخواند و دیدگاهش در آن باره را برایم بنویسد؛ با بی میلی
پذیرفت؛ گرچه غرولندی هم چاشنی آن کرد که «این ها خواندن ندارد ... هیچوقت رهنمودی
در آن ها نمی بینی ...». به هر رو، هنگامی که خواهشم را پذیرفت، مانند همیشه با
باریک بینی بایسته به آن پرداخت و برخی جمله ها و بندهای آن نوشتار را با رنگ
برجسته نمود و بازپس فرستاد. این ها که در زیر آورده ام نیز از آن وی است که به
پاس کار انجام یافته با اندک ویرایش و پارسی نویسی، درج شان می کنم:
ـ منظور از اصلاحات برای تغییر چیست؟
ـ تعریف روشن از اصلاحات؟
ـ تعریف روشن از تغییرات؟
ـ چگونگی شکل گیری فرآیند
ـ نیروهای بالقوه در فرآیند
ـ آماج های طبقاتی نیروهای
شرکت کننده
ـ نقش حزب کمونیست در فرآیند
ـ جمعبندی
ـ چه کسانی ... در چه دوره ای
... برای چه آماجی ... چگونه ... چه نتیجه ای؟
آماج من این بود که آن نوشتار
سردرگم را پایه ی کاری تا اندازه ای هم شده، تئوریک ـ سیاسی و تحلیلی قرار دهم؛
کاری که هنوز برای آن از آمادگی بایسته ی بدنی ـ روانی برخوردار نیستم و از همین
رو، بیش از دو سه سال است که بیش تر به نوشتارها و یادداشت های کوتاه تر روی آورده
ام. با این همه، آهنگ انجام چنین کاری را نموده بودم. سپس از انجام آن خودداری
ورزیدم؛ کم تر به دلیل یادشده و بیش تر به دلیل بیمایگی نوشتار و حتا یاوه سرایی
در برخی جاهای آن! با خود گفتم:
اگر آن را آغاز کنم، این امکان
که از دستم دربرود و نوشته ای تند از آب در آید، کم نیست. آنگاه سپردنش به بایگانی
نوشته هایی اینچنین، سخت و دشوار خواهد بود.
***
چند روز پیش که برخلاف پیمان بسته با خویش به گاهنامه ی
مزدور و وابسته به رفسنجانی: «راه توده»، سری زدم و یادداشتی خنده دار در آن
خواندم، دوباره نوشتار «نامه مردم» در ذهنم جان گرفت که گرچه، جُستار در میان
نهاده شده در این یکی با آن یک، هیچگونه هماوندی ندارد، شیوه ی برخورد هر دو،
همانندی های بسیاری را به نمایش می نهد که با اندک درنگ و باریک بینی بیش تر، نکته
های دیگری نیز در آن ها می توان یافت. به آن ها جز اشاره ای، چندان نخواهم پرداخت
و کنکاش بیش تر را به خودِ خوانندگان شکیبا وامی گذارم.
در زیر، یادداشت آن گاهنامه ی مزدور را آورده ام که با
نادیده گرفتن درستی یا نادرستی های جُستار آن، جز پیام و اندرزی از سوی جناحی از
حاکمیت تبهکار جمهوری اسلامی به جناح دیگر بیش نیست و از نوشتار سردرگمِ «نامه
مردم»، تنها دو سه بند نخست آن را برگرفته ام که به نوبه ی خود شاهکاری بیمانند است:
«رژیم ولایتفقیه، توانست
مرحلهٔ نخست از روندِ حل بحرانی که موجودیتش را ـ در دو سال آخر ریاستجمهوری احمدینژاد
ـ با خطر واقعی روبهرو کرده بود با مهندسیِ انتخابات خرداد ۹۲ و بهوجود آوردنِ تعادل
و توازنِ نسبیای هوشمندانه بین نیروهای
جناحهای قدرت، با موفقیت پشت سر بگذارد.
دستگاه ولایتفقیه همینطور، بهموازات این مهندسیِ موفقیتآمیز
در عرصهٔ سیاسی کشور و در پیوندِ با آن توانست مذاکراتی بسیار محرمانه با آمریکا ـ
که در سالهای آخر عمرِ دولت احمدینژاد شروع شده بود ـ در این زمان بهشکلی نو و
علنی بهوسیلهٔ “دولتِ اعتدال، تدبیر و امید” [برآمده از مهندسیِ انتخابات خرداد ۹۲] با موفقیت
دنبال کند. واقعیت اینکه، یکی از دلیلهای مهندسیِ انتخابات بهوجود آوردن امکان
برای گفتوگوهای علنی و رفع چالشها با آمریکا بهمنظورِ از میان برداشتنِ تحریمهای
مالی فلجکننده بود. رژیم ولایتفقیه توانست این مهم را در پشت پردهٔ دودِ
“مذاکرات هستهای” درحکم دفاع از “حق ملی” (از جانب خامنهای) و “تخریب سامانهٔ
تحریمها” (از جانب روحانی) به افکارعمومی عرضه کند. در کنار این حرکتهای موفقِ پیشگفته،
اما رژیم ولایی، باوجود تلاشهای پیدرپیاش برای پاک کردن حافظه جامعه از خاطرهٔ
دردناکِ اقدام سرکوبگران حکومتی در تدارکِ کودتای خونین بر ضد خیزش مردم در جنبش
سبز ۱۳۸۸، هنوز ناکام مانده است. آگاهیِ اجتماعی نسبت به لزومِ “تغییر” از
طریق اصلاحاتِ واقعی در مسیرِ گذار از دیکتاتوری، همچون عامل ذهنیای پرنفوذ که
مطالبات مردم را در بطن خود دارد، خطری مهلک برای “تداوم نظام” دانسته میشود. رژیم
ولایی به این واقعیت واقف بوده و هست که خواستِ “اصلاحات برایِ تغییر” در راه گذر
از دیکتاتوری همچون عامل ذهنیای بسیار پرقدرت در سطحهای مختلف جامعه، برانگیزندهٔ
اصلیِ بسیج قشرها و طبقههای گوناگون است که خروش عظیم تودههای میلیونی در “جنبش
سبز” مثال بارزی از آن بود.
...»*
همان هنگام که بخش برجسته نمایش داده شده در بالا را می
خواندم، یادداشت زیر را برای پیگیری در کنار آن نوشتم:
«با پیشگفته های بالا،
این را می توان پند و هشداری به رژیم تبهکار بشمار آورد که هشیارباشید تا در این
پهنه نیز کامیاب شوید! ضمن آنکه از کامیابی ها و دستاوردهای خود چیزی نمی گوید.
چرا؟ چون دستاوردی نیز در کار نیست؛ مُشتی زرزرهای راه دور که کسی آن ها را جدی
نمی گیرد و دنده ی عوضیِ ”تغییر در راه گذر از دیکتاتوری“ به عنوان شعاری که عدالت
اجتماعی را درنظر نمی گیرد و بیش تر بازتاب دهنده ی خواست های لایه های میانی به
بالای جامعه است.»
این نکته را نیز یادآور شوم که در این مورد نیز چون نمونه
ی آن گاهنامه ی مزدور، درستی یا نادرستی جُستارهای در میان نهاده شده، آماج این
یادداشت نیست که شیوه ی برخورد هر دو مورد نظر است؛ شیوه ی برخوردی که گویای بسیار
نکته هاست.
این ها را با تلخکامی فراوان نوشته و بازمی گویم.
ب. الف. بزرگمهر
هفتم بهمن ماه ۱۳۹۳
دانسته از ویرایش و پارسی نویسی این نوشتار و نیز یادداشت آن
گاهنامه ی مزدور در زیر خودداری ورزیده ام. برجسته نمایی های متن نیز همه جا از
آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر
*
از فرایندِ «اصلاحات برایِ تغییر» بهطورِمتحد دفاع
کنیم، «نامه مردم»، شماره ۹۶۴، ۲۲ دی ماه ۱۳۹۳
*******
سرلشکر فیروزآبادی موقعیتش
را فراموش کرده!
«هفته گذشته به مناسبت سالگرد اعدام نواب صفوی یک همایش حکومتی در قم
برگزار شد. سخنران این مراسم سرلشکر فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری
اسلامی بود ...
…
فیروزآبادی که ظاهرا مقام و موقعیت خود را فراموش کرده
بود مدعی شد که ”روش مبارزاتی شهید نواب صفوی و فداییان اسلام، مطابق قرآن و احکام
الهی بود. ما باید از زندگی و رشادتهای آنان درس بگیریم. اقدامات شهید نواب صفوی
و همرزمانش همان راه قرآن بود. از جمله کشتن احمد کسروی.“
این سخنان و تجلیل از "روش مبارزاتی" تروریستی
فدائیان اسلام درست در زمانی بیان شد که حادثه ترور در پاریس افکار عمومی جهان را
متوجه خود کرده و بسیاری در غرب مایل بوده و هستند که به نوعی ملت ایران را به
ترور و قتل و آدمکشی وصل کنند. باز هم اگر چنین سخنانی از جانب کسانی مثلا در
سطح شیخ جعفر شجونی، دبیرکل موتلفه و امثال علم الهدا و یا مهدی طائب بیان می شد
قابل فهم و در حد شخصیت و شعور و جایگاه این افراد بود و حساسیتی را می توانست بر
نیانگیزد، ولی انگیزه حضور رئیس کل ستاد نیروهای مسلح در این مراسم و بیان چنین
سخنان بی ربط و نسنجیده و بی موقعی چه می تواند باشد؟ ظاهرا هنوز در جمهوری اسلامی
این نکته جا نیفتاده و روشن نشده که افرادی که مسئولیت سیاسی و نظامی و دولتی
دارند نه بنام اندیشه های کج و معوج خود یا در خط تبلیغات حکومتی، بلکه بنوعی بنام
کشور و مردم ایران سخن می گویند. در این شرایط هر کس باید متناسب با موقعیت و جایگاه
خود سخن بگوید و پیامدهای آن را برای کشور و مردم در نظر گیرد ...
از گاهنامه ی وابسته به رفسنجانی: «راه توده»، شماره ۴۹۰، دوم بهمن ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر