«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ اسفند ۹, شنبه

یک یادآوری بایسته و خَستویی از سرِ راستی!


امروز در جستجویی اینترنتی به تارنگاشتی در پیوند زیر برخوردم که آن را بی هیچ کم و کاست یا افزوده ای، رونوشتی از تارنگاشتم می توان بشمار آورد:

آنگونه که در صفحه ی «درباره ی ما» (About us)، درباره ی خود نوشته اند (https://www.bloglovin.com/about)، گویا آن تارنگاشت که از سوی جوانانی از کشورهای باخترزمین راه اندازی شده، آماج آسان تر نمودن خواندن همه ی تارنگاشت های دلخواه هر کس در یکجا را در سرمی پرورانده است. اینکه آماج فرجامین آن ها از چنین کاری، درآمدزایی است یا آماج هایی دیگر در سر داشته و دارند را نمی دانم.

از اینکه تارنگاشتم مورد پسند آن ها قرار گرفته، خرسندم؛ ولی به هر رو، باید یکبار دیگر این نکته را یادآور شوم که مدت هاست، نوشته هایم را برای هیچ تارنگاشتی نفرستاده و در هیچ جایی و از آن میان، تارنگاشت یادشده نیز عضو نشده ام. این را بویژه از آن رو یادآور می شوم که چندین بار از فرنام اینجانب: «ب. الف. بزرگمهر»، بهره برداری نابجا شده و حتا یکی از رسانه های ایرانی، چندین سال پیش، نام مرا بی آنکه بدانم و خواستار آن باشم به عنوان یکی از اعضای هیات تحریریه ی خود یادآور شده بود! از این ها گذشته که هر یک به نوبه ی خود، گونه ای بزهکاری است، چندین بار به نوشته ها و از آن میان، یکی دو داستانواره ی خود در تارنگاشت های پارسی و یکی دو مورد کردی زبان، بدون یادآوری خاستگاه آن ها برخورده ام  که یکی دو بار، ناشایست بودن چنین کاری را یادآور شده و در سایر موردها، تنها با این دلخوشی (؟!) که نیازی را برآورده ام از کنار چنین دزدی هایی گذشته ام. ناگفته نگذارم که این دزدی ها، تنها دربرگیرنده ی دزدی های شناخته شده ی ادبی نبوده و نیست؛ در بسیاری موردهای دیگر، دزدان گاه نام و نشان داری که به انگیزه هایی روشن نخواسته ام آبروی شان را ببرم، اندیشه ی نو نهفته در نوشتارها و یادداشت هایم را که بیش تر، نوشتارهای سیاسی اینجانب را دربرگرفته و می گیرند، بی یادآوری خاستگاه آن در رسانه های پارسی زبان یا به زبان های دیگر باخترزمین ربوده و به نام خود درج نموده اند؛ نام این کار را که در آن، حتا سخن از «الهام گرفتن از کار و اندیشه ی دیگری» درمیان نیست، «دزدی اندیشه» نهاده ام که از دید من، ناشایست تر از «دزدی ادبی» است.

این نکته را نیز باید بیگمان یادآور شوم که همه ی اینگونه موردها، الله بختکی (تصادفی) و تنها دربرگیرنده ی نوشته هایی بوده که به پارسی اینجا و آنجا درج شده و آن یکی دو مورد زبان های بیگانه را نیز از روی برگردان پارسی آن ها بازشناخته ام که در یکی از موردها، نویسنده بگونه ای ریشخندآمیز، تنها چندین واژه ی پارسی بکار برده شده از سوی مرا با واژه های از ریشه عربی، جابجا نموده بود؛ وگرنه، من وقتی برای جستجوی اینگونه یزهکاری ها ندارم! کارِ این گروه («دزدان اندیشه») که برخی از آن ها با پیشوندهای «دکتر» در این یا آن دانشگاه باخترزمین جا خوش کرده نان می خورند، بویژه بیش تر چندش آور است؛ چندشی یادآور چسبندگی حلزون های باغچه در دوران کودکیم!

برای آنکه مُهر و نشان زیانبار بودن چنین کار پلیدی را دستِکم روی خودم نشان دهم، این را نیز یادآور می شوم که برخی از نکته های نو و بیگمان روشنگر و شاید راهگشا در زمینه های گوناگون سیاسی و اجتماعی را از ترس دزدیده شدن شان، تاکنون منتشر نکرده ام؛ گرچه، دلیل مهم تر آن، سرگیجه ها و سردردهایی است که جلوی کار پیوسته و خوب سازمان یافته ای که سال ها به آن خو گرفته ام را می گیرند. چنین اندیشه ی آزاردهنده ای ازخودبیگانگی آدمی را در پی دارد؛ آنچنان آزاردهنده که آدم از خودش بدش می آید؛ زیرا از ترس دزدیده شدن چیزی، آن را برای خود نیز می دزدی:
دزدی از خویشتن!

به هر رو، درست یا نادرست، خوب یا بد، گاه با خود اندیشیده ام:
... چه سودی دربردارد؟! می نویسی تا فلان یالغوز چپ نما که هِر را از بِر بازنمی شناسد و تنها باندبازی، موش دوانی و مجیزگویی از این و آن آموخته، یافته های ترا در جای دیگر بلغور کند؟ یا بهمان «کمونیست سالنی» که تنها دیپلماسی نیک آموخته، در نشست «حزب های خواهر برادر» با آن ها خودنمایی کند؟ا آخر، تو که این ها را برای چنین بهره برداری های نابجایی نمی نویسی ...

... و شوربختانه بر شمار چنین آدم هایی هر روز، چپ و راست افزوده می شود! در کنار بسیاری سویه های مثبت و پیشرو که فن آوری های رسانه ای با خود همراه آورده، این هم یکی از چاله چوله ها و پیامدهای آن است:
پدیداری نویسندگان و هنرمندانی دروغین یا شاید بهتر بگویم:
قارچ هایی اینترنتی که با هر بارانی در کنار درختان سبز می شوند!

ب. الف. بزرگمهر    نهم اسپند ماه ۱۳۹۳

بشتابید شکارچیان! جای بی در و پیکری است، سزاوار ما!

سراسر «ولایت آقا!» جولان می دهند! ولایتی بی در و پیکر از آنِ چپاولگرانی از همه رنگ و نه از آنِ مردم ایران!



نیایش شب سال نو! ان‌شاءالله اثر دارد!


تصویر این پیرمرد دماغ دراز که نمی دانم کدامیک از دو تن نامبرده در داستان است را درج کرده و نوشته است:
حاج شیخ علی افتخاری گلپایگانی از شاگردان آیت الله بهجت می گوید:
من هر روز کم و بیش، نیم ساعتی خدمت ایشان می رفتم و ایشان هم روی لطف و توجهی كه به من داشتند، كلید منزل شان را به من داده بودند كه هر هنگام بخواهم، بتوانم به آنجا بروم. آن روز دیدم كه کسی دم در ایستاده و «آقا» به خاطر گرمای تابستان با یك پیراهن نازك و عرقچین دم در آمده‌ و دارند با او سخن می گویند.

جلو رفتم؛ سلام كردم و دیدم آن آدم دارد از دستِ تنگ و فشار معیشت با «آقا» سخن می گوید و از ایشان می خواهد نیایشی به او بیاموزاند تا از وضعیت دشوار خود رهایی یابد.

«آقا» به ایشان فرمودند:
«صبح و شب این دعا را بخوانید:
اللهم اغننی بحلالك عن حرامك و بفضلك عن من سواك.»

آن آقا گفت:
«یادم نمی ماند. بی زحمت بنویسید و بدهید.»

«آقا» به من فرمودند:
«آقای افتخاری! بنویسید و به ایشان بدهید.»

من خودم می خواستم «بطاعتك عن معصیتك» را هم بیفزایم كه «آقا» فرمودند:
«این كار را نكن!»

«آقا» فرمودند:
«بعد از آن هم صلوات بفرستید. ان‌شاءالله اثر دارد.»

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

زندگی سگی و بنگاه های نیکوکاری



۱۳۹۳ اسفند ۸, جمعه

توده های مردم ایران حتا سُماق هم نمی توانند بمکند!


به گزارش زیر و بویژه شمارگان و درصدهای رویش نقدینگی یادشده در آن باریک شوید تا اندازه ی دروغگویی آخوند امنیتی زرزرو که از کمبود سرمایه و پول می نالد را بدست آورید. در همین گزارش به عنوان نمونه، می بینید که چگونه گنجایش نقدینگی «آقایان الله کرم» که بیگمان خداوند بخشنده ی مهربان آن ها را بیش از سایر آدم ها و حتا مسلمانانی که هر روز برای گشایشی در زندگی تیره و تار خود، دست نیایش به سوی آسمان دراز می کنند، دوست دارد از سال ۱۳۸۳ تاکنون نزدیک به ده برابر شده است. این افزایش نقدینگی را در کنار سایر رخدادهای ناگوار، چون پول ها و سرمایه های دزدی شده از بودجه عمومی، نفت و هر چیز پولساز دیگری که باز زده و برده اند، پیش روی این آخوند امنیتی بگذارید و از وی بخواهید تا دستِکم دروغ نگوید و کم تر سرِ توده های مردم ایران شیره بمالد.

اگر اقتصاد ایران رو به ویرانی گذاشته، جز توده های مردم و شهروندان که گرانباری سترگ آن را بر دوش می کشند، بسیاری صنایع کوچک و میانگین و بزرگ کشور را نیز دربرمی گیرد که یا ورشکسته می شوند یا ناگزیر به فرآوری کم تر از گنجایش و توان خود روی می آورند. پیامد همه ی این ها وابستگی هرچه بیش تر اقتصاد کشور به سرمایه داری امپریالیستی و انگلی شدن اقتصاد کشور، در کنار گرانی سرسام آور، افزایش بیکاری و تنگدستی توده های مردم ایران و بویژه جوانان آن است؛ به جز آخوندهای مفتخوار و شکمباره، دیوانسالاران بزرگ دستگاه دولتی، زمینداران و زمین خواران بزرگ که هر کدام، بگونه ای سهم خویش از سودهای سرسام آور داد و ستدهای خورد و برد از سوی سرمایه داری بازرگانی و سوداگری را می تیغند و به جیب می زنند، سایرین حتا سُماق هم نمی توانند بمکند.

در یادداشتی که چندی پیش در همین زمینه نگاشته بودم از آن میان، آمده بود:
«... گردش مالی داد و ستدهای سوداگران و بازرگانان بزرگ ایرانی نه تنها در سنجش با گذشته بدتر نشده که بهبود بازهم بیش تری یافته است؛ همین بهبودی نسبی و سود سرشاری که بازرگانان یادشده هم از صادرات و هم از واردات کالاها به چنگ می آورند را دولت نیرنگباز آخوندِ زرزرو، به عنوان بهبود اقتصاد ایران جا زده است ۱

از دیدگاه منطق دانشورانه در زمینه ی اجتماعی (برخاسته از ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی)، چنین اوضاعی بسیار شکننده و ناپایدار است.

شوربختانه، آمارهای باریکی در دست ندارم که بر بنیاد آن ها بگونه ای گواهمندتر روند بازرویش «سرمایه داری وابسته» («سرمایه داری کمپرادور») که بویژه از دوران جنگ گرانبار شده از سوی صددام و امپریالیست ها بر ضد انقلاب بزرگ مردم ایران اوج گرفت را نشان داده، چند و چون وابستگی آن به سرمایه امپریالیستی را در سنجش با هماوندی های همین سرمایه داری با سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی در دوره ی رژیم پادشاهی نشان دهم؛ افزون بر آنکه، چنین کاری نیازمند پژوهشی ویژه کارانه است که من انجام آن را از سوی ویژه کاران رشته های اقتصادی ـ اجتماعی بسیار سودمند دانسته، سپارش می کنم. با این همه، نمودها و نشانه هایی بسنده گواه آنند که لایه ی بورژوازی وابسته ای که تن زخم خورده ی خویش را از زیر آوار انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بیرون کشید و با همدستی و همپیوندی انگلی ترین بخش های تازه افزوده از همانگونه، نوکیسگان و نیز دیوانسالاریِ ده ها برابر تبهکارتر از گذشته بهبود یافت و نیرومند شد، به همان اندازه که از انباشت پولی و سرمایه ی بیشتر و سنجش ناپذیر با دوره ی رژیم پیشین برخوردار شده از پایه طبقاتی کم دامنه تری در سنجش با آن هنگام برخوردار است؛ از همین رو، این لایه ی نازک اجتماعی، در سنجش با گذشته از سرشت انگلی و وابستگی هرچه بیش تر به کشورهای امپریالیستی برخوردار بوده، تبهکارتر و ایران بربادده تر نیز هست.

به پندار من، همه ی زمینه های بنیادین بایسته برای سرنگونی رژیمی که بخش سترگی از آن، نماینده ی همان لایه ی نازک اجتماعی با سرشتی ضدخلقی، ضد ایرانی و فرهنگ آن است از چندین سال پیش به این سو  آماده بود و رخدادهای سال ۱۳۸۸ بروشنی آن را نشان داد. زمینه ای که کمابیش هیچکدام از نیروهای چپ ایران۲ خود را برای آن آماده نکرده بودند و به همان دلیل و بویژه با کژدیسه نمودن بخشی از جنبش از سوی اصلاح طلبانی دروغین که با شتاب فضای تهی پدیدآمده را به سود «جمهوری اسلامی، نه یک واژه بیش، نه یک واژه کم» پر نمودند، زمینه ی ناتوانی، کژدیسه شدن بیش از پیش آن به یاری مزدوران و کارچاق کن های سرمایه امپریالیستی و در فرجامِ کار، شکست آن را فراهم نمودند؛ جنبشی که در صورت در میان نهاده شدن شعارهای شایسته و اندک سازماندهی درخور می توانست بسیار کارساز باشد و دستِکم، در نخستین گام، تخت ولایت فقیه پوشالی را سرنگون نماید تا نیروهای درگیر طبقاتی در میدان بهتر دیده شده و توده های مردم و حتا روشنفکران گیج و گول شده در آن رژیم تبهکار، ارزیابی درست تر و باریک تری از عملکرد هر یک از نیروها بیابند. شوربختانه، چنین نشد و با آنکه زمینه های بنیادین یادشده برای سرنگونی پلیدترین رژیم تاریخ ایران همچنان پابرجاست، چنانچه اوضاع به همین ترتیب پیش برود، فروپاشی ایران زمین و گسستگی پیوندهای دیرینه ی خلق های آن، بی بروبرگرد خواهد بود؛ روندی ناگزیر که اهریمنی ترین نیروهای جهان به رهبری امپریالیست های «یانکی» برای آن لحظه شماری می کنند. چنین مباد!

ب. الف. بزرگمهر     هشتم اسپند ماه ۱۳۹۳

پی نوشت:

۱ ـ «یکی دو نتیجه گیری سرِدستی از دو گزارش آماری ـ اقتصادی»، ب. الف. بزرگمهر، دوم اسپند ماه ۱۳۹۲

۲ ـ با آروین ها و آزمون هایی که از آن ها بویژه در سال های کنونی دیده ام، برخلاف آنچه که پیش تر گاه گداری نوشته ام، هیچکدام از این نیروها را که دامنه ی پراکنده ی بزرگی نیز دارند، چپ راستین بشمار نمی آورم. «سوسیالیسم دانشورانه»، دانشی کاربردی، دانش رهایی پرولتاریا از چنگ بهره کشی است و تنها در پهنه ی کار و کردار اجتماعی است که درستی و ارزش خویش را می نمایاند. ارزش سترگ حزب بلشویک و سپس حزب کمونیست روسیه و رهبر فرزانه و انقلابی آن: و. ای. لنین درست در همین نکته است که درستی تئوری مارکسیسم را در پراتیک نشان داد و از همین رو، «مارکسیسم» به «لنینیسم» نیز آراسته شد: «مارکسیسم ـ لنینیسم». بدون چنین برآمد تاریخی با اهرم پرولتاریا و توده ی دهگانان بی زمین روسیه، «سوسیالیسم دانشورانه»، گامی فراتر از سایر مکتب های فلسفی برنمی داشت و نمی توانست درستی خود را پایور نماید؛ نمونه ی در اندازه ی تاریخی کوچک تر، ولی به اندازه ی انقلاب سوسیالیستی روسیه چشمگیر، کار سترگ حزب کمونیست پرتقال در دوره ای به رهبری «آلوارو کونیال» است که من، وی را در همان تراز لنین و دیگر رهبران سترگ جنبش کارگری ـ کمونیستی جهان می دانم.

***

«بانک مرکزی ایران»: گنجایش نقدینگی به ۶۸۷ هزار ميليارد تومان افزایش یافت

معاون اقتصادی «بانک مرکزی ايران» آگاهی داد که گنجایش نقدينگی در کشور، پايان دی ماه [۱۳۹۳] به بيش از ۶۸۷ هزار ميليارد تومان رسيده که در سنجش با دی ماه پارسال، ۲۲.۷ درصد افزايش يافته است.

به گزارش خبرگزاری دولتی «ايرنا»، پيمان قربانی روز چهارشنبه ششم اسپند ماه [۱۳۹۳] همچنين گفت که رویش نقدينگی در دی ماه سال ۹۲ در سنجش با دی ماه سال پيش از آن، ۲۷.۹ درصد بوده است.

نقدينگی در ايران در بهار سال ۸۳ کمی بيش از ۷۰ هزار ميليارد تومان بود.

«بانک مرکزی ايران»، روز سوم آبان ماه پارسال اعلام کرده بود که گنجایش نقدينگی در دو دولت محمود احمدی‌نژاد، ریيس جمهوری پیشین ايران، پنج برابر شده است.

در ساليان گذشته، شماری از کار‌شناسان و صاحب‌نظران اقتصادی، رویش کم پیشینه ی «تورم» در دولت‌های نهم و دهم را به افزايش نقدينگی نسبت می‌دادند. اين صاحب‌نظران، کسری بودجه، بی‌انضباطی مالی دولت و استقراض از «بانک مرکزی» را برانگیزاننده ی رویش بی‌پیشینه نقدينگی در هشت سال رياست جمهوری آقای احمدی‌نژاد بشمار می‌ آوردند.

معاون اقتصادی «بانک مرکزی» در پی گفت که کمابیش ۱/۳ درصد از رویش نقدينگی سال گذشته به افزايش پوشش آمارهای پولی بانک مرکزی و بشمار آوردن آمارهای پنج بانک و دو موسسه اعتباری در آمارهای پولی و بانکی هماوند بوده است.

آقای قربانی افزود:
«با احتساب اثر مزبور، رویش نقدينگی در يکساله منتهی به پايان دی ماه سال ۱۳۹۳ در مقايسه با رقم مشابه سال قبل ۱/۲ واحد درصد کاهش داشته است.»

معاون اقتصادی «بانک مرکزی» همچنين گفت که میانگین نرخ دلار در بازار آزاد در ۱۲ ماه گذشته تا بهمن ۹۳ همتراز ۳ هزار و ۲۴۹ تومان بوده که در سنجش با شمارگان همانند پارسال (۳ هزار و ۲۲۸ تومان)، تنها ششم دهم درصد رویش داشته است.

نرخ دلار در بازار آزاد در آذر ماه ۸۹ ، کمابیش یک‌هزار و چهل و چهار تومان بود؛ ولی در مهرماه ۹۰ به ۱۲۵۰ تومان رسيد و از آن هنگام با جهشی شگرف روبرو شد؛ بگونه ای که در سال ۹۱ به کمابیش ۳۷۰۰ تومان افزایش یافت.

این گزارش از سوی اینجانب ویرایش و پارسی نویسی شده است.     ب. الف. بزرگمهر

اگر بخواهند زياد تجاوز کنند، سخت تر است ...



۱۳۹۳ اسفند ۷, پنجشنبه

همسو و همگام با پلیدترین نیروهای تاریخ آدمی!



روزی که «اندوه» آمد ...


روزی «اندوه» به روستای ما آمد؛ گفتیم رهگذر است؛ ولی ماند!

گفتیم: مسافر است و خستگی در می کند و می رود؛ باز هم ماند و نشست و شروع کرد به بلعیدن ذخیره امیدمان!

گفتیم: مهمان بدقدمیست! دو سه روز دیگر می رود؛ و باز هم ماند و ماند و ماند و تبدیل شد به یکی از اعضای ده مان!

اکنون «اندوه» کدخدا شده و همه ی کوچه ها بوی آه می دهند. همه ی امیدها را بلعید و بجایش حسرت در دل ها انبار کرد .

پیران ده هنوز به یاد دارند :
روزی که «اندوه» آمد، «نادانی» نگهبان دروازه روستا بود ...

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام را از متن برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر

... و تو پیش از آن که بخواهی درباره ی من و زندگیم داوری کنی


واپسین نوشته ی مارک تواین، فیلسوف و طنزپرداز نامدار آمریکایی

در زندگی آموختم:
با کودن نستیزم و بگذارم در جهان کودنانه ی خویش، خوشبخت زندگی کند؛
با گستاخ کشمکش نکنم؛ چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند؛
از تنگ چشم دوری جویم؛ چون اگر جهان را هم به او پیشکش کنم، باز از من بیزار خواهد بود؛
و تنهایی را به بودن در میان گروهی که به آن دلبستگی ندارم، ترجیح دهم؛
و سه چیز را هرگز فراموش نمی کنم :
۱ ـ به همه نمی توانم کمک کنم؛
۲ ـ همه چیز را نمی توانم دگرگون نمایم؛ و
۳ ـ  همه مرا دوست نخواهند داشت !

... و تو پیش از آن که بخواهی درباره ی من و زندگیم داوری کنی، کفش هایم را به پا کن و از خیابان هایی بگذر که من گذشتم؛
اشکهایی بریز که من ریختم؛
سال هایی را سپری کن که من گذراندم؛
روی سنگ هایی بلغز که من لغزیدم؛
دوباره و دوباره برخیز و بازهم در همان راه سخت گام بردار ...
سپس می توانی درباره ی من داوری کنی ...

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام را از متن برگزیده ام.   ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

گرچه این روزها چون گذشته های نزدیک و دور میهن مان، گفته ها و نوشته های گوناگونی را به هر آدم کم و بیش پرآوازه ای از کورش گرفته تا خیُام می چسبانند و حتا از سوی چارلی چاپلین برای دخترش نامه ای بسیار زیبا می نویسند، خویی ناشایست که در بسیاری از ما ایرانیان به هر انگیزه ای ریشه دوانده، چنانچه این نوشته از آنِ مارک تواین، یکی از نویسندگانی که به وی دلبسته ام نیز نباشد، آن را درج می کنم.

ب. الف. بزرگمهر    هفتم اسپند ماه ۱۳۹۳

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!