نوشته است:
«برخی پدر و مادرها هستند که فکر می کنند همین که بچه رو
پس انداختند و بهش خورد و خوراک دادند و گذاشتند بزرگ بشود و درس بخواند، بزرگترین
مهربانی را در حق بچه کرده اند و وظیفه شان به پایان رسیده است.
نه، خانم جان! خیر، آقای ارجمند! همین که گذاشتی بوجود بیاید،
باید کمکش کنی تا خودش بتواند گلیمش رو از آب بیرون بکشد. البته اگر این وظیفه ات
را درست انجام دادی، فکر نکن کار مهمی کردی؛ چون یک جانور هم که سالی چند تا پس می
اندازد، همین وظیفه را درست انجام می دهد. ناسلامتی تو یک آدمی! پس وظیفه ات بسیار
بیشتر از این هاست.»
از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب.
الف. بزرگمهر
می نویسم:
بیچاره پدر مادرها که هزاران کار برای بچه های شان می
خواهند انجام بدهند که یا نمی دانند (هسته ی جُستار به میان آمده) و یا دست شان نمی
رسد که انجام بدهند. بگذریم از اینکه آنسوی ماجرا هم پدر و مادرهایی هستند که دست
شان به دهان شان می رسد و وقتی بچه پا به
جهان می گذارد از همان روز نخست به وی به چشم کالایی برای فرآوری کالا می
نگرند که باید رویش سرمایه گذاری های تازه نمود و از وی آنچنان جانوری ساخت که هم
هنرمند از آب در بیاید (یا دستکم گیتار یا پیانو خوب بنوازد!)، هم دبستان و دبیرستان
تیزهوشان برود که اگر خنگ است، تیزهوش بیرون بیاید و دانشمند هم اگر نشد، بتواند
گلیم خودش را ـ تنها گلیم خودش! ـ را از آب بیرون بکشد و ... فرآورده ی
پایانی «خط فرآوری (تولید)» در بیش تر موردها، فیلسوفی هوایی، بدبین، چُلمن و بیش
از اندازه خودخواه است که به گفته ی زبانزد خودمان:
«خدا را هم بنده نیست»!
ب. الف. بزرگمهر ۱۲ بهمن ماه ۱۳۹۳
پی نوشت:
کالا دو گونه است:
ـ کالا برای مصرف؛ و
ـ کالا برای تولید کالای تازه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر