«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ اسفند ۷, پنجشنبه

روزی که «اندوه» آمد ...


روزی «اندوه» به روستای ما آمد؛ گفتیم رهگذر است؛ ولی ماند!

گفتیم: مسافر است و خستگی در می کند و می رود؛ باز هم ماند و نشست و شروع کرد به بلعیدن ذخیره امیدمان!

گفتیم: مهمان بدقدمیست! دو سه روز دیگر می رود؛ و باز هم ماند و ماند و ماند و تبدیل شد به یکی از اعضای ده مان!

اکنون «اندوه» کدخدا شده و همه ی کوچه ها بوی آه می دهند. همه ی امیدها را بلعید و بجایش حسرت در دل ها انبار کرد .

پیران ده هنوز به یاد دارند :
روزی که «اندوه» آمد، «نادانی» نگهبان دروازه روستا بود ...

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام را از متن برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!