«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ بهمن ۲۲, چهارشنبه

از بخت بدِ مردم این خطه ...


خیزید و خــر آرید که هنگام فرار است
اهـواز پر از خاک و خس و گرد و غبار است

آنقدر غبار است که آمار وخامت
خارج شده از حیطه ی آمار و شمار است

در هر نفسی چون که فرورفت گل و لای
وز هر نفسی آنکه برآرند، دمار است

هم صبح چو سیمای فلق سرخ و مشوش
هم روز چونان نیمه ی شب تیره و تار است

بسیار عجیب است که این ابر سیه روی
با اینهمه تمهید و کنش، باز «نبار» است

از بخت بدِ مردم این خطه به نوبت
جنگ و غم و درد و خس و خاشاک، قطار است

از جانب بغداد گهی بمب و گلوله
گاهی مرض و خاک به این سوی، نثار است

یک عده چنانند که انگار نه انگار
کاین خطه ی خونین ز همین دار و دیار است
...
...
...

آلوده ترین شهر جهان شد (چه رکوردی!)
این شهر به اورژانس ترین حال دچار است

تا درد به تهران نرسد، نیست امیدی
تهران برسد «گـَـرد»، همین چاره کار است!

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ برنام را از متن آن برگزیده و یکی دو لنگه ی سروده که درخواستی از آخوند امنیتی درآمده از کلاه جادو بود را نیز پیراسته ام.   ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!