«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ بهمن ۲۵, شنبه

فرجام کار اهریمن، پیامدهای ناخوشایندی نیز دارد که خدا را خوش نمی آید!


«وهب پسر جمیع» می گوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم:
خدا به شیطان فرمود «به تو تا روز معلوم، مهلت داده خواهد شد»۱ این «وقت معلوم» چه زمانی است؟

امام صادق فرمودند:
آیا گمان کرده ای که این روز، روز قیامت است؟ خداونـد تا روز قیام قائــم ما، به شیطان مهلت داده است. وقتی حضرت مهـــدی (عج) را مبعوث کند و به او اجازه ی قیام دهد، آن حضرت به مسجد کوفه می‌رود. در آن هنگام، شیطان در حالیکه با زانوان خود راه می رود به آنجا می‌آید و می‌گوید:
ای وای بر من از امروز!

حضرت مهـــدی(عج الله) او را به هلاکت می‌رساند و آن هنگام «وقت معلوم» است که مهلت شیطان به پایان می‌رسد.۲

نتیجه:
قطعا شیطان تمام کوشش خود را بکار می برد که ثانیه ... ثانیه ... دوران زیبای ظهـــور به تأخیــر بیفتد!
ـ.....................
۱. حجر/آیه۳۸
۲. تفسیر عیاشی/ج۲/ص۲۴۳
بحار/ج۶۰/ص۲۵۴

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام نیز از آن من است    ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

فرجام کارِ اهریمن (همانا شیطان!) پیامدهای دیگری نیز دارد که برخی از آن ها چندان خوشایند نیست:
ـ از میان رفتن این همه رنگارنگی و همسان شدن همگی آدم ها بسان فرآورده های یک کارخانه؛
ـ از میان رفتن کمابیش همه ی داستان های تراژدی و کمدی در جهان که در بیش تر آن ها پای اهریمن در میان است و چگونگی نیرنگبازی های وی به نمک و گیرایی داستان ها می افزاید؛ و بدون آن ها دیگر داستانی برجای نمی ماند؛
ـ با مرگ اهریمن، آدمی از خداوند نیز بی نیاز می شود و دیگر نیازی به فرار از دست وی و پناه بردن به خداوند نیست؛
ـ پایان یافتن نیرنگ و فریب باستانی زنان در به دام انداختن مردان و فریفتن آن بخت برگشتگان؛ و در نتیجه:
پایان بلای خانگی* و لوس و بیمزه شدن زندگی!

بازهم پیامدهای ناخوشایند دیگری هست که بنویسم؛ ولی می پندارم همین چند تا به اندازه ای بسنده آن حضرت را از اندیشه ی پدیدار شدن (ظهور) بازمی دارد؛ کسی چه می داند؟ شاید با خود می اندیشد:
اینگونه بهتر است؛ جنب و جوشی است و رنگی و نیرنگی بایسته! برای چه کار اهریمن را بسازم و سپاه بلاخیزش (همانا زنان) را بی فرمانده برجای بگذارم؟! آنگاه دیگر کاری برای کسی جز شبانه روز سر به زمین ساییدن و نیایش و ستایش خداوند برجای نمی ماند. خدا را هم خوش نمی آید که من یکی از فرشتگان آفریده ی وی را بکشم. این جانور دوپا که خودم هم از همان جنس هستم، شگفت داستان هایی از خود سر هم می کند ...

ب. الف. بزرگمهر    ۲۵ بهمن ماه ۱۳۹۳ 

* بر بنیاد این زبانزد:
«زن بلاست؛ ولی هیچ خانه ای بی بلا نباشد!»

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!