«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ فروردین ۸, شنبه

شما هیچکدام بوف را در روز دیده اید؟!


جناب صادق علیه السلام روزی از اصحاب پرسید:
شما هیچکدام بوف را در روز دیده اید؟

گفتند:
این مرغ دیده نمی شود مگر درشب؛ روز هیچگاه بیرون نمی آید.

فرمود:
در زمان پیامبر صلی الله این مرغ همیشه در آبادی و عمران بود و با مردم خو می گرفت. در خانه ها و قصرها جای می گرفت. هنگام خوراک، نزدیک سفره می آمد. صاحبخانه از خوراکی که می خورد، پیش او می انداخت و او می خورد. چون کوفیان حسین را کشتند، این مرغ از آبادی به خرابه ها آمد. گفت:
«بد مردمی هستید شما فرزندانِ آدم. پسر را برای مال دنیا کشتید؛ دیگر هرگز به خود مطمئن نیستم. از کشتن من چه پروا دارید؟» روزها روزه می گیرد. چیزی نمی خورد که بیرون بیاید. شب که می شود افطار می کند به قوت لایموت و گریه و نوحه می کند بر حسین و لعن می کند قاتلان آن حضرت را تا بامداد.

این جُستار در «حلیه المُتقّین» کم و بیش با همین عبارت از زبان امام رضا آمده است.

برگرفته از «کتاب کوچه»، حرف «ج»، ص ۸۹۱، زنده یاد احمد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، چاپ سوم، سال ۱۳۹۰ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام را از متن برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر)


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!