«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ اسفند ۱۱, دوشنبه

بریم بمیرم بهتره؛ چقدر عزاداری آخه؟!


جمعه ی پیش که غروبش دلگیر بود، مثل همه ی جمعه های گذشته از خانه بیرون زدیم. فکر نمی کردم مردم اینقدر زود به پیشواز عید رفته اند. حتی چند خانه ای هم بود که فرش هایشان راشسته و روی دیوارهایشان انداخته بودند. خیابان ها هم خالی از جمعیت نبود. از همین حالا روی یک «بیلبورد» بزرگ زده بودند: سوگواری ایام فاطمیه اول ...

انگار تو دهنی سنگینی بود برای ایست دادن و متوقف کردن شادی مردم. ماشین را پارک کردیم و پیاده شدیم. توجهم به مردمی بود که از زیر «بیلبورد» رد می شدند. اگر تنها بودند با خودشان حرف می زدند؛ وگرنه با اعتراض، ناسزا می گفتند و رد می شدند.

یکی می گفت:
«چرا دوره ی شاه از این خبرها نبود؟ مگر ما آن موقع مسلمان نبودیم؟! ...»

دیگری می گفت:
«چهارشنبه سوری را هم غدغن کردند ...»

آن یکی می گفت:
«بریم بمیرم بهتره؛ چقدر عزاداری آخه؟! ...»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور از اینجانب؛ برنام را از متن برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!