بی کار نشسته ام، پی درپی چای می ریزم؛ چای های دبش و قند پهلو؛ چای های لب پر و لب دوز و لب سوز؛ دارچین هم تویش ریخته ام. فکر می کنم که چقدر معرکه است، حتی اگر احساس لذت از چای یک دروغ بزرگ باشد؛ بزرگ به اندازه ی لقمه ای نان و پنیر که مثل گلوله در گلو گیر کرده، نه آدم را خفه می کند و نه پایین می رود.
از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور از اینجانب؛ برنام را از
متن برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر