مرد جوانی است با دو بچه ی خردسال که سرانجام به چنین کار شومی دست یازیده است:
خودکشی با زهری کشنده برای همگی و آسوده شدن از رنج بیکاری
و گرسنگی و دست دراز کردن به سوی این و آن که بسیاری از آن ها نیز در همین آستانه ایستاده
و با دست و پا زدن در شرایطی که رژیم پلید آسمانی ریسمانی ات برای توده های مردم و
خلق های ایران رقم زده به سختی سر خود را بالای آب نگاه می دارند.
مسوولین نظام تبهکارت، دروغگویی و نابکاری و پنهانکاری را
از تو آموخته اند که مرگ خانواده را گازگرفتگی وانموده اند تا اندکی هم شده از فشار
اجتماعی بکاهند.
یادت هست آنگاه که اسلام پیشگان دزد فرومایه و «آقازاده»
های شان، زندگی پر و پیمان و پر از ریخت و پاش شان را به نمایش
نهاده بودند، سپارش کردی که عیش و نوش شان را از چشم مردم دور بدارند و با به
رخ کشیدن دارایی های شان، آن ها را بر ضد «نظام» نشورانند؟ این بار به پورشه سوارانی که با
سرعت های بالای ۲۰۰ کیلومتر در ساعت در خیابان ها و اتوبان های شهری جولان می
دهند، چه سپارشی کردی؟ من اگر جای تو بودم، بیایان های عربستان را نشان شان می
دادم و می گفتم:
بروید دور از چشم مردم با «آقازاده»
های شیخک ها و خرسک های آنجا در بیایان های هموار و درندشت، چشم و همچشمی کنید! شما که پول برای تان علف خرس است؛ این هم مانند آرایشگاه رفتن تان: تُک پایی تا پاریس، سر و ریشی صفا دادن، گشت و گذاری و سر و گوشی به آب دادن و برگشتن! و به عنوان نماینده ی الله در کشور بخت برگشته ی ایران، سپارش می کردم تا برای خشنودی الله، نمازهای شان را نیز سر وقت بخوانند!
برای توده ی مردمی له شده زیر بار سنگین فشارهای اقتصادی،
سپارشی نداری؟! نمی خواهی بسان آن خرس گنده ی تمرگیده در آستان قدس رضوی، مردم را به
خوردن اشکنه ی پیاز راهنمایی کنی؟
می بینی بیشرم؟! در اینجا و بسیاری جاهای دیگر کشوری که
ثروت هایش را به باد می دهید و با امپریالیست ها بخش می کنید، اشکنه ی
پیاز که به جای خود، توده ی مردم، وعده ای نان را نیز با بدبختی فراهم می کنند.
نمی خواهی آسمان ریسمان تازه ای ببافی و این بار، خردسالان و نوجوانان «یانکی» و
کانادایی را به ایران دعوت کنی تا مشتی بوزینه و پنگوئنِ خوب نمازخوان نشان شان
بدهی؟
ب. الف. بزرگمهر هفتم اردی بهشت ماه ۱۳۹۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر