«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ فروردین ۱۹, چهارشنبه

ناموس حسنعلی


سربازی بود به نام حسنعلی. یک روز فرمانده اش از وی پرسید:
ـ این چیه تو دستت؟

پاسخ داد:
ـ قربان، تفنگ!

فرمانده گفت:
ـ نگو تفنگ! بگو ناموسم!

فرمانده روکرد به سربازی دیگر و پرسید:
ـ حالا تو بگو! این چیه تو دستت؟

سرباز گفت:
ـ قربان، این تفنگ نیست؛ ناموس حسنعلیه!

از آن تاریخ بود که ناموس به دو دسته بخش شد:
ناموس مملکت و ناموس حسنعلی!

برخی رویدادها ناموس مملکت را به خطر می افکنند و برخی دیگر، تنها ناموس حسنعلی را که این یکی، چندان مهم نیست و می توان از کنارش گذشت! نمونه های آن، تجاوز پاسبان های عربستان خاندان سعود به دو نوجوان زیارتگر ایرانی در فرودگاه جده و کشتار مرزبانان ایرانی در بلوچستان است؛ ولی اگر خدای ناکرده، آجر پاره ای شیشه ی خودروی «علی یادگار» را بشکند، سیل بیانیه است که در محکومیت چنان کاری براه می افتد و گروه های گوناگونی از سوی نهادهای مملکت مامور رسیدگی به ماجرا می شوند! شوخی که نیست، ناموس مملکت است که به خطر افتاده، نه ناموس حسنعلی!

از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی نویسی و بازآفرینی درخور از اینجانب:    ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

آماج نوشته، کوچک شمردن یورش به آن آقازاده ی فرصت جو در شیراز نیست و بگمانم، سنگ ترازی دوگانه در کشوری بخش شده به خودی و ناخودی را نشانه می گیرد.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۹ فروردین ماه ۱۳۹۴
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!