بخشی از نوشتاری نیمه کاره
به همه ی
رفیقانی که «سوسیالیسم علمی» (مارکسیسم ـ لنینیسم) را رهنمون کار خود در
پیکار روزمره ی سیاسی و اجتماعی قرار داده اند؛ به آنها که همه ی کوشش خود
را بکار برده و می برند تا سخن و کردارشان به یکدیگر نزدیک باشد؛ به آنها
که زیر شعارهای انقلابی و پرچمی که با خون و رنج میلیون ها کمونیست در
سراسر جهان رنگ سرخ یافته، نه خود را می فریبند و نه دیگران را.
***
نیروهای چپ از هنگام اوج گیری جنبش مشروطه خواهی و انقلاب مشروطیت به این سو، در رویدادهای اجتماعی و سیاسی ایران نقشی رویهمرفته روشن، پیشرو و راهگشا داشته اند.
با پیدایش «حزب
کمونیست ایران» در سال ۱۲۹۹ کوچیِ خورشیدی و بویژه با بنیانگذاری «حزب توده
ی ایران» در سال ۱۳۲۰، در شرایطی که به دنبال پیروزی سترگ و تاریخی «ارتش
سرخ» اتحاد جمهوری های سوسیالیستی شوروی بر اهریمن فاشیسم سرمایه داری،
اندیشه های «سوسیالیسم علمی» در همه جای جهان با شتاب رشد و گسترش می یافت،
نقش روشنگرانه، پیشرو و راهگشای کمونیست ها، جامعه ی تازه بیدار شده از
خواب سده های میانه ی ایران را گام هایی غول آسا به پیش راند.
در دوره ی از
دیدگاه تاریخی بسیار کوتاه ۱۳۲۰ ـ ۱۳۳۲ با وجود سنگینی فشار خودکامگی دیرپا
و ریشه دار و واپسماندگی جامعه ای که هنوز مهر و نشان سده های میانه را در
پیشانی خود داشت و به دشواری راه های نوین زندگی را می آموخت، کمونیست ها
با همه ی اشتباهات گریزپذیر یا ناگزیرشان توانستند «طرحی نو در اندازند» و
«فلک را سقف بشکافند». به کوشش آنها اندیشه ها و رهنمون های «سوسیالیسم
علمی» گسترشی بیمانند یافت؛ اتحادیه های کارگری، انجمن ها و سازمان های
زنان و جوانان و نیز بنیادهای پیشرو در زمینه های گوناگون دانش و هنر و
جُستارهای اجتماعی «جهان دربر»*
چون «جمعیت ایرانی هواداران صلح» پدیدار شدند؛ هنرمندان، دانشمندان و
کنشگرانی پا به میدان نهادند و زنگار تاریخی پانصد ساله از جامعه ی فروخفته
و لگدمال شده در باورهای خرافی ـ مذهبی را «به ناخن سنبیدند».**
کمونیست ها، با
وجود همه ی اشتباهات کودکانه خود در این دوران (دوران کودکی کمونیسم در
میهن مان)، به نیازهای اجتماعی ـ تاریخی، رویهمرفته پاسخی درخور و شایسته
داده، با رنج و خون فراوان، بسیاری پیشرفت های کوچک و بزرگ را پی ریخته و
جامعه ی ایرانی را از هرباره شکوفاندند. به کوشش آنها، با وجود همه ی فراز و
نشیب های تاریخی، ایران رویهمرفته در مسیر پیشرفت و آبادانی سوق داده شد.
پس از این دوران، چه در میهن مان و چه در بسیاری جاهای دیگر جهان با اندک
زمانی پس و پیش، با دورانی روبرو هستیم که از آن پیشروی بزرگ نخستین، دیگر
خبری نیست. با فراگیرشدن اندیشه و باور کمونیستی، سرمایه ناچار به عقب
نشینی شده است؛ عقب نشینی ای که در نهاد خود همه ی زمینه های بایسته برای
یورش به چپ و نفوذ در آن را به همراه دارد. برخی نظریه پردازان سرمایه به
جامه ی چپ درمی آیند و برخی نظریه پردازان چپ خود را می فروشند. آبشخور همه
ی آنها اشتباهات گریزپذیر یا ناگزیری است که همه جا در دوران کودکی
کمونیسم رخ نموده است. آنها بخش هایی از نیروی چپ را فریفته، به بیراهه و
هرز می برند و به همراه آن سردرگمی توده ی سترگ مردم را در یافتن و گزینش
راه درست در همه جای جهان دامن می زنند. گونه هایی از سوسیالیسم «اروپایی»،
«نولیبرال»، «دمکراتیک» و «سبز» پا به میدان می گذارند. گونه های دیگری از
سوسیالیسم تندرو و کوته بین از شاخه هایی چون «مائوییسم»، «تروتسکیسم»
همراه با نمونه هایی از سوسیالیسم «رژی دبره»، «مسیحی»، «اسلامی» و ... در
کنار «سوسیالیسم علمی» به عنوان شاخه ی اصلی، پدیدار می شوند. اینک، چپ به
بخش ها و شاخه های گوناگونی بخش شده و ستیز درونی آن گاه از ستیز و نبردش
با جهان سرمایه بیش تر است. این هنگام، در کنار و همراستا با رشد و گسترش
سوسیالیسم، راه های رشد با سمتگیری سوسیالیستی نیز نمایان شده اند؛ راه
هایی هنوز مه آلود و نه چندان روشن! در کنار نیروهای چپ، نیروهای دیگری با
باورها و اندیشه های عدالت جویانه پا به میدان رزم و ستیز با سرمایه نهاده
اند که عادت ها و خرده فرهنگ های برجای مانده از «همبودهای کهنه ی اجتماعی»
را بر دوش می کشند. دشواری ها و چالش های تازه ای پدید می آید. روند
نزدیکی این نیروها که گستره ی انبوهی از لایه های اجتماعی را در همه ی
کشورهای جهان دربرمی گیرند به اندیشه های «سوسیالیسم علمی» و همپیوندی با
چپ، کند و پر فراز و نشیب است. همه ی اینها راه را برای مانور و فریبکاری
سرمایه و مزدورانش در جامه ی چپ، بیش از پیش فراهم می کند. جبهه های تازه
ای، بسی گسترده تر از پیش، گشوده شده اند؛ کار برای هر دو سو دشوارتر شده و
می شود. «جهان کهنه» سخت در هستیِ انگلوار خویش پای می فشرد و «جهان نو»
همچنان در کار و کوشش بازآفرینی و نوسازی نیروهای خویش، گام به گام به پیش
می رود.
آب از بستر
پرشیب کوهستانی خود به دشت رسیده، انرژی جنبشی خود را که در یگانه بستری کم
دامنه و نه آنچنان ژرف جریان داشت، در بسترهایی که گاه از یکدیگر جدا و
گاه به یکدیگر می پیوندند، پخش می کند. از سرعت و شتاب نخستین آن بسی کاسته
شده است؛ گرچه، اکنون دامنه بیشتری یافته، گستره بزرگ تری را فراگرفته و
در شاخه ی اصلی بر ژرفای آن نیز بسی افزوده شده است. باتلاق ها و لجنزارها
نیز اینجا و آنجا رخ می نمایند و بخشی از آب های دورمانده از شاخه ی اصلی
را در کناره ها به خود می کشند و فرومی برند. در سطح آبی که دیگر کم ترموجی
در آن نمایان است، تنها کف ها به چشم می خورند؛ انرژی جنبشی به ژرفای آب
جابجا شده و راه خود را به پیش، به آنجا که همه ی بسترها و شاخه های آب،
یکدیگر را می یابند و یکی می شوند، می گشاید.
ب. الف. بزرگمهر پنجم اَمرداد ماه ۱۳۹۰
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/07/blog-post_27.html
* این واژه ی ترکیبی را بجای واژه ی «جهانشمول» ساخته ام.
** «به ناخن خاره ی بیداد را بی باک سنبیدند» (تبری)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر