سخنان زیر را از حضرت علی برگرفته و درج نموده است:
«همانا که خداوند روزی
مستمندان را در دارایی ثروتمندان قرار داده است؛ بنابراین، هیچ تنگدستی گرسنه نمی
ماند مگر به سبب خودداری ثروتمندی و خداوند در این باره از توانگران بازخواست
خواهد کرد.»
از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از
اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
سپس اشاره هایی سر و دم بریده به برخی ناهنجاری های اجتماعی ـ اقتصادی می کند
که هیچکدام از آن ها را نمی توان انتقادی راهگشا به آرش دانشورانه ی آن بشمار آورد و
بیش تر به غُر و لُندی جویده جویده و زیر لب می ماند:
«نظام مالیاتی و اقتصادی
فشل، ناکارآمدی دولت ها در تخصیص عادلانه منابع و برابر نمودن فرصت ها، بی قیدی و
خودپرستی افراطی جامعه و به خصوص ثروتمندان، یک شبه میلیاردرهای رانتی و ... همه اینها
و دلایلی بیشتر و البته پر کشیدن حس ”تعاون اجتماعی“ از میان ما، می شود این صحنه ی
دل پریش و ناحق ...» همانجا
دیدی کوته بینانه و ساده انگارانه بر بنیاد گفته ی آن
امام در چهارده سده پیش، چشم را می آزارد. آیا براستی درنمی یابد که اقتصاد و
اجتماعی بر بنیاد آن گفته، پاسخگوی جامعه های کنونی آدمیان نیست؟ آیا مصداق آن را
در همین رژیم به تبهکاری گراییده و سرسپرده ی جمهوری اسلامی نمی بیند که در آن،
شمار انبوهی از بنیادها و نهادهای کمک به مستمندان و «مستضعفین» چون قارچ همه جا
روییده و هر سال، پول های گزافی از بودجه عمومی کشور و نیز کمک های مردمی به کیسه
ی گل و گشادشان سرازیر می شود تا به یاری مستمندان بشتابند و با این همه، مستمندان
هر سال بیش تر مستمندتر شده و می شوند؟ آیا از خود نمی پرسد که آن «یک شبه میلیاردرهای
رانتی» و «آقازاده» هایی که به خودرویی کم تر از «پورشه» خشنود نیستند، چگونه
پدیدار شده اند؟
آیا دیدگان خویش را بر روی این واقعیت فروبسته که همه ی
این ها در چارچوب نگرش و گفتار آن امام که حتا برای ۱۴۰۰ سال پیش نیز چندان درست
نبوده۱ در الگوی ساده
اندیشانه ی اقتصادی که بدرستی «اقتصاد صدقه ای» یا از آن گویاتر: «اقتصاد سقّاخانه
ای» نام گرفته، رخ داده و می دهند؟!
آیا در چنین نگرش و رفتاری، ذرّه ای دادگری (عدالت)
اجتماعی نهفته است که ثروتمندان از همه چیز برخوردار باشند و هر روز نیز توانگرتر
شوند و گاه گداری با صدقه و پسمانده ی خوراک شان، مستمندان را سیر نمایند؟!
آیا در چنین شیوه برخورد، رفتار و الگوی ساده اندیشانه
ای، حتا اگر ثروتمندان از داد و دهشی بسیار نیز خودداری نورزند، اندکی بزرگواری و
بزرگ منشی نهفته است؟ و اگر چنین نیز بود، همین اندازه
بزرگواری و بزرگ منشی در سوی دیگر، آنکه نانی یا پولی برای گذران زندگی نگونبخت و مرگبارش
می ستاند، می توان یافت؟ یا بجای آن، تنها احساس کوچکی، خوار شمرده شدن و بندگی
است که روح و روان شان را می خورد و نابود می کند؟ احساسی که به سوی دیگر نیز
سرایت می کند و شرمندگی می آفریند.
آیا چنان جامعه و اقتصادی می تواند برای دوره
ای دراز پایدار بماند؟ نمی خواهم بر چنین «صحنه ی دل پریش و ناحق»ی، نامی ناشایست چون
«جامعه عدل علی» بنهم؛ اندکی دل خود را خنک کنم و دیگران را بفریبم. ای
چه بسا آن امام پاکدامن، ساده زیست و در چارچوبی بسته در تراز روزگار خویش: «دادگر»
که سخن و کردارش به یکدیگر نزدیک بود، اگر در دوره ی کنونی می زیست، کمونیستی
پرشور از آب درمی آمد و نه دستار به سری دروغگو، نیرنگباز، یاوه گو و مردم فریب با
سخن و کرداری دوگانه و دوپهلو!
اکنون، دستِکم با
خویش و نه با من یا آن دیگری که چنین چیزی را می خواند، دادگر باش و نیک داوری کن!
ببین، آیا سنجیده سخن گفته ای؟ آیا می توان در چنان اقتصاد و اجتماعی از «برابر
نمودن فرصت ها» که به آن اشاره کرده ای، سخن راند؟!
شاید اگر همه ی این ها را از سرِ راستی نوشته باشی، کمی
در اندیشه شوی یا با بدیده گرفتن اوضاع ناگوار و بیمناک کنونی، حتا اندیشناک شوی؛
دشمنان ایران و سرفرازی ایرانیان را در جامه ی اسلام پیشگان دزد فرمانروا بر میهن
مان بهتر بشناسی؛ صورتک اسلام پناهی را که در پشت آن پنهان شده اند به ناخن هم شده،
بدرّی و اگر توانستی با همیاری همان ها که این «صحنه ی دل پریش و ناحق» بر گرده
شان گرانبار شده، یقه ی بیشرف شان را گرفته به زیر کشی!
آیا آرش گفتار بس ارزنده ی آن پیامبر باستانی را که همه ی
«کتاب های هوایی» (بجای «کتاب های آسمانی»!) کیش ها و آیین های گوناگون در برابر
همین یک گفته از کم ترین ارزشی برخوردار نیستند را درمی یابی که گفت:
پندار نیک! گفتار نیک! کردار نیک!
برای هر کسی کمابیش دشوار است؛ می دانم. ولی آیا نباید همه ی کوشش
خود را بکار گرفت تا «فرزند زمانه ی خویش بود»۲ و چنان اندیشید و گفت و کرد که آن پامبر باستانی گفت؟
ب. الف. بزرگمهر ششم اردی بهشت ماه ۱۳۹۴
پی نوشت:
۱ ـ این
شیوه نگرش را با شیوه ی نگرش و کارِ کارستانِ مزدکِ سترگ در دوره ی پیش از آن بسنج
تا تفاوت نسبی میان شان را دریابی! تفاوت نسبی را از آن رو می گویم که هر
یک از آن دو نیز چون دیگر مردمان همه ی دوران ها، فرزند زمانه و شرایط دوره ی خویش
بوده اند (جبر تاریخی) و سنجشی مطلق میان این و آن، برخوردی نادانشورانه، ناشایست
و ضدتاریخی خواهد بود.
۲ ـ «فرزند زمانه ی خویش بودن»، سخنی از حضرت علی (نزدیک به بُنمایه ی سخن وی!)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر