«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ اردیبهشت ۳, پنجشنبه

... اگر پولمان را گم کنیم، چه اندازه می ارزیم؟


نوشته ای است با برنام «ارزش بالای دلار مدیون این مرد است» که به تصویر آبراهام لینکلن، شخصیت تاریخی برجسته ی ایالات متحد و یکی از رییسان جمهور آن کشور بر دلار «یانکی»ها نیز آذین شده است:
آبراهام لینکلن پسر یک کفاش به نام توماس لینکلن بود؛ پدر او کفش آدم های مهم سیاسی را وصله پینه می کرد. آبراهام پس از سال ها کوشش به عنوان رییس جمهور برگزیده شد.

نخستین سخنرانی او در «مجلس سنا»ی [آن کشور] اینچنین گذشت: 
نمایندگان [راست و نژادپرست] مجلس از اینکه لینکلن رییس جمهور شده بود، ناخشنود بودند. یکی از این نمایندگان با برافروختگی و بی ادبی هرچه بیش تر از جایگاه خود فریاد زد:
ـ آبراهام! اکنون که از روی بخت و اقبال رییس جمهور شده ای، فراموش نکن که می دانیم تو یک «بچه کفاش» بیش نیستی!

آبراهام لینکلن لبخندی زد و سخنرانی خود را اینگونه آغازید:
من از آقای نماینده بسیار بسیار سپاسگزارم که در چنین روزی مرا به یاد پدرم انداخت. چه روز خوبی! و چه یادآوری خوبی! من زندگی و جایگاهم را وامدار رنج و کوشش پدرم هستم.

آقایان نماینده! من در اینجا اعلام می کنم که مانند پدرم ماهر نیستم. با این همه از دستانِ هنرمند او چیزهایی آموخته ام. پس اگر کسی از شما تمایل به وصله پینه نمودن کفش خود داشت با کمال میل آمادگی آن را دارم.

یکی از کارهای برجسته ی وی، پایان بخشیدن به تاریخ برده داری بود.

گفته ی پرآوازه ی وی چنین است:
«سنگ تراز راستین دارایی ما این است که اگر پولمان را گم کنیم، چه اندازه می ارزیم؟»*

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از اینجانب است.     ب. الف. بزرگمهر

می نویسم:
با برنام آن همداستان نیستم؛ گرچه، خود نوشته زیبا و درست است؛ بی آنکه نقش شخصیت را برتر از شرایط تاریخی قرار دهیم. آبراهام لینکلن شخصیت برجسته ای تاریخی و فرآورده ی دوره ای از رویش سامانه ی سرمایه داری در ایالات متحد است که این سامانه هنوز به مرحله ی انگلی خود (امپریالیستی)  پا نگذاشته یا باریک تر بگویم: در آستانه ی پا نهادن به آن بود؛ افزون بر آنکه، پیکار وی به همراه نیروهای پیشروی آن هنگام بر ضد همبودهای کهنه ی اجتماعی ـ اقتصادی (برجای مانده های سامانه ی برده داری!) بر نقش پیشروی چنین شخصیتی زاده شرایط اجتماعی خود، بسی می افزود!

به عنوان نمونه ای دیگر و برای آنکه نقش بنیادین شرایط تاریخی در پروراندن شخصیت ها روشن شود، همین «بَرَک حسین اوباما» رییس جمهوری کنونی آن کشور را بدیده بگیریم که دوره ی ریاست جمهوریش را بگونه ای نمادین با همان قطاری از شهری به شهر دیگر که نام شان را یادم رفته، آغازید که آبراهام لینکلن بر آن سوار شده بود و شاید خواست پایی در جای پای این شخصیت بزرگ تاریخ آن کشور بنهد و می بینیم که این کجا و آن کجا و بزبانی ساده تر:
در دوره ی کنونی در سامانه ی انگل سرشت و اهریمن خوی سرمایه داری امپریالیستی، چشمِ برآمدن نمونه هایی چون آبراهام لینکلن را نمی توانیم داشته باشیم. این، همه ی آن نکته ای است که باید کوشید تا دریافت!

ب. الف. بزرگمهر     سوم اردی بهشت ماه ۱۳۹۴

* در چنان دوره زمانه ی رویش و شکوفایی سرمایه داری در آن کشور، بر زبان راندن چنین سخنی بس پرآرش، ارزنده و نشانه ای از ژرف بینی این شخصیت برجسته ی تاریخی است.    ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!