«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۲, شنبه

از زبان پدری رنج کشیده و داغدیده به مناسبت روز پدر!


از ابراز احساسات یک یک شما فرزندانم، خرسند و شادمانم. می دانم که مرا بیش تر چون کیسه پولی می بینید که هر از گاهی می توان به آن ناخنک زد. از شما چه پنهان، خودم را چون خرسی پشم و پیله ریخته می دانم که هربار مویی از وی کنده اید، آه از نهادش برخاسته است. 

نیک می دانم تا آن اندازه به من دلبسته اید که اگر دست تان برسد مرا به زنجیری بسته و در بازار شهر به پایکوبی واخواهید داشت تا در برابر آشنا و ناآشنا، چند ریالی نیز از این راه دشت کنید. خدا می داند که برای شادمانی شما، خودم را برای چنان روزی نیز آماده نموده ام و از ته دل امیدوارم این تارهای وابستگی روزی پاره شود و روی پای خودتان بایستید! بزبان ساده تر:
گورتان را گم کنید! آنگاه روشن خواهد شد که احساسات تان تا چه اندازه ریشه دار بوده و از کجا برخاسته بود.

از زبان «نخود آش» همراه با ویرایش و پیرایش چند ناسزای چارواداری و آبدار آن:    
ب. الف. بزرگمهر      ۱۲ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!