«کودکِ کار» مورد دست درازی گروهی قرار می گیرد؛ شش مرد به دختر یازده ساله دست درازی می کنند؛ در همان شهری که این ها رخ می دهد، آپارتمان های اشرافی با دلار و یورو اجاره داده می شود؛ ماهی شش تا نه هزار دلار!
شگفت انگیز است که با شنیدن این دو خبر، دین کسی به خطر
نمی افتد؛ رگ غیرت کسی پرخون نمی شود و خنجر واژه ها سینه ای را نمی شکافد؛ زیرا خداوندان
غیرت، در آن سودی آشکار دارند؛ به دارایی های باد آورده می رسند و جایی برتر می
یابند.
هنگامیکه غیرت سود آور می شود، برایش برنامه ریز پیدا می
شود؛ کسانی سازماندهی اش و سایرین روی صحنه، بازی اش را بر دوش می گیرند؛ و برخی
از ما بازی می خوریم و یادمان می رود، ستیز بر سرِ قدرت و دارایی است و سایر چیزها
کشکی برای ساییدن ...
می ماند بی غیرتی ما که از شنیدن خبر دست درازی به یک کودک دق نمی کنیم و یا از سر درد، سر به کوه و بیابان نمی زنیم.
پدر می گوید:
«قرار بود انقلاب به بدبختی ها پایان دهد؛ ولی ما مانده
ایم با چپاولگرانی که هر روز تنگدستی را بیش تر می گسترند و اشتهای شان برای چاپیدن
بیشتر و بیشتر می شود... »؛ غارتگرانی
که اگر پای شان به زندان نیز کشیده شود، آبرو دارند! و چه اندازه تلخ است، ماجرای
این روزهای ما و رگِ غیرت هایی که نمی جنبند ...
از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛
برنام را از متن نوشته برگرفته ام. ب.
الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر