«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ تیر ۵, جمعه

چه گناهی کردم که ممه خواستم؟!

ویژه ی دلتنگی های آدینه





























برخی نتیجه گیری های اخلاقی

الف. شیرخشک جای ممه را نه از جهت مزه و بو و نه از سویه های دیگر نمی گیرد؛
ب. کودکان از خُرد و کلان نیازمند ممه اند و این وظیفه ی الهی نیز افزون بر وظیفه های دیگر، بر دوش مادران ارجمند نهاده شده و نباید از آن بهره برداری ابزاری کنند۱؛
پ. بر زبان راندن واژه ی «ممه» و سویه های کاربردی آن، چه از سوی کودکان خُرد و چه از سوی کودکان کلان، نه گناه کبیره و نه گناه صغیره است؛ همه ی این کودکان بر بنیاد قانون طبیعی که برخی آن را با قانون های الهی عوضی می گیرند از حق درخواست ممه برخوردارند و بزهکاری بشمار نمی آید۲؛ حتا در «ماه های مبارک» که شمارشان هر روز بیش تر می شود و بزودی، انشاء الله هیچ ماه نامبارکی برجای نمانده و همه ی ماه ها میمون و مبارک خواهند شد؛ و
ت. هر جانور دوپایی از «مدعی اسلام» («ثقه الاسلام») و «نمودار اسلام» (حجت الاسلام) گرفته تا «نشانه خدا» (آیت الله) یا از هر کیش و آیینی دیگر، برخلاف آنچه در بند پیشین آمد، سخن بگوید و کتاب های هوایی (بجای آسمانی!) را که روشن نیست چه کسانی با کدام آماج ها آن ها را نوشته و بدرازای تاریخ، چند بار متن شان این ور آنور شده، گواه بگیرد، برخلاف قانون طبیعی و خواست خداوند عمل نموده و به ریش خود و هرچه نابدترش می خندد!۳

ب. الف. بزرگمهر     پنجم تیر ماه ۱۳۹۴

پی نوشت:

۱ ـ تبصره ی یکم:
بهره برداری ابزاری بهینه در این مورد، هیچ اشکالی ندارد.

۲ ـ تبصره دوم:
با توجه به آنکه، هر مادینه تنها دو ممه داشته و شمارشان بر روی کره خاکی کمابیش با شمار نرینه ها برابر و این خود، نشانه ای از دادگری خداوند بخشاینده ی مهربان و دانا بودن وی بر دانش آمار است، درخواست بیش از دو ممه از سوی هر کودک خرد یا کلان که چیزی بیش از حق دیگران را خوردن و نابرابری نیست، ممنوع و بر ضد قانون طبیعی و خواست خداوند است.

۳ ـ گفته ای سزاوارتر از این نیز بود که در اینگونه موردها کاربرد بهتری دارد؛ تنها ادب نگذاشت که آن را بکار ببرم. می بینید با چه آدم مودبی سر و کار دارید؟!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!