«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ تیر ۳, چهارشنبه

چه آماجی بهتر از «فرصت جویی سیاسی» برای رسیدن به خوشبختی؟

چه نرمش هایی قهرمانانه تر از «موج سواری» و «باد پیمایی» برای گره زدن زندگی با آن آماج؟!

بگمانم، اصلاح طلبی اعتدال گراست۱ که گفته ای از دانشمند کمونیست: آلبرت انیشتین، همراه با تصویر وی را درج کرده است (تصویر پیوست). نگاهی به آن نوشته و این پندار که چنان آدمی، زندگی خود را به کدام آماج یا آماج ها گره خواهد زد، انگیزه ای برای نوشتن این یادداشت شد و لبخندی نیز بر لبم نشاند.  

***

در دوران مشروطیت، همه ی «جنبش» و «ضدجنبش»، رویهمرفته در دو روند: «مشروطه خواهان» و «مشروعه خواهان» می گنجید. به این کاری ندارم که بسیاری از هر دو گروه نیز بدرستی نمی دانستند، «مشروطه» یا «مشروعه» چیست و تنها از روی غریزه به هر رو و رویهمرفته، راه درستی درخور گرایش های طبقاتی خود برمی گزیدند!

در انقلاب بهمن ۵۷، دامنه ی کمابیش گسترده تری از «چپ رو» ها و «چپ نما»هایی که بی هیچ زیربنایی، یکشبه می خواستند "سوسیالیسم" بیافرینند، همراه با «سوسیال دمکرات» ها و گروه بسیار کوچک و پراکنده ای از توده ای های استخوان خرد کرده در میان توده ها با موضعگیری رویهمرفته دانشورانه گرفته از یکسو تا نیروهای گسترده ای از خاستگاه لایه های میانی جامعه دربرگیرنده «هرج و مرج جویان چپ و راست»۲ و نیروهای راست و فراراست به کالبد "اسلام" خزیده پا به میدان کارزار اجتماعی نهادند که خود، نشانه ای از واماندگی اقتصادی ـ اجتماعی کشور، سال ها سرکوب نظام پادشاهی و جلوگیری از رویش و گسترش آگاهی اجتماعی و ساختارهای درخور آن، بویژه ساختارهای سندیکایی و حزبی نیروهای با گرایش چپ در جامعه بود.۳

اکنون به "لطف" گند و گه کاری های «نظام» و ناگفته نماند: در پیوند نزدیک با سیاست های انگلیسی و «یانکی»، بجای آن «جنبش» و «ضدجنبش» و نیروهایی که رویهمرفته در کالبد راستین خود پا به میدان نهاده بودند، افزون بر آن با دامنه ای از گروه ها و فرقه های گوناگون از چپ و راست با نام های ساختگی و دهان پرکن یا نام هایی که ماهیت تاریخی پیشین خود را از دست داده اند نیز روبروییم.

خوب! اکنون می توان گمانه زد که برای چنان اصلاح طلبی اعتدال گرا، آماجی جز «فرصت جویی سیاسی» (اپورتونیسم) برجای نمی ماند؛ آماجی که چنانچه با نرمش ها و ورزش هایی "قهرمانانه" چون «موج سواری» و «باد پیمایی» نیز همراه شود، بس سودمند خواهد بود و کسی نمی داند، شاید در موج پسین یا گردباد آینده، پسوندی دیگر نیز همراه با دگردیسی تازه به برنام وی افزوده یا از آن کاسته شود؛ برنامی چون:
اصلاح طلب اعتدال گرای گُداخته حال!

ب. الف. بزرگمهر     سوم تیر ماه ۱۳۹۴

پی نوشت:

۱ ـ آن اندازه از اینگونه گروه ها با نام های گوناگون درست شده که گاه از طبقه بندی گرایش راستین اجتماعی شان درمی مانی؛ بویژه آنکه، کمابیش همگی تابلوهایی دروغین بر بالای دکان خود می آویزند. به هر رو، امیدوارم گمانم درست باشد.

۲ ـ به کیش باوری (دین باوری) یا کیش ناباوری شان کاری ندارم؛ از دیدگاه طبقاتی، ماهیت هر دو یکی بوده و هست.  

۳ ـ در اینجا دانسته «ساختارهای سندیکایی و حزبی نیروهای با گرایش چپ» را برجسته می کنم؛ زیرا در کشورمان، «فروشندگان پوست و روده مرغ که شاید  یکی از کوچک ترین صنف های سرمایه داری ایران بودند، می توانستند اتحادیه داشته باشند، ولی  کارگران از حق داشتن سندیکای مستقل خود محروم بودند ...»
«به جنبش سندیکایی کارگران میهن مان یاری رسانیم!»، ب. الف. بزرگمهر، هژدهم خرداد ماه ۱۳۸۹
http://www.behzadbozorgmehr.com/2010/06/blog-post_08.html  


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!