خبر زیر از «موسسه تنظیم و نشر آثار امام» لبخندی بر لبانم نشاند:
«برای
خاطرهگویی از امام(ره) باید مجوز بگیرند»۱ گرچه، بی درنگ از خود پرسیدم:
چه نیازی
آن ها را به چنین کاری واداشته است؟ و آیا شدنی است؟ ...
روشن
است که زمینه و چرایی چنین دستور بیمایه ای، دروغگویی ها و داستان پردازی های پی
در پی آن آخوند پلید۲ از
زبان رهبر درگذشته ی انقلاب و به خاک سپردگانی دیگر است که اگر دروغ پردازی هایش رو
نمی شد، شاید از زبان همان رهبر درگذشته، در جایگاه امامی پیشگو، داستانی اینچنین
نیز تاکنون بافته بود:
یک
روز در محضر امام بودیم. این آقا مهدی مان را هم که آن زمان هنوز جِغِله بود با خودمان
برده بودیم ... امام نگاهی به ناصیه ی وی انداختند و فرمودند:
روزی
خواهد رسید که این آقا مهدی شما حفظ الله، قرارداد نان و آبداری با یک شرکت نفتی
بزرگ خواهد بست که همگی۳ انشاء
الله از آن مستفیض خواهید شد ...
آیا
می توان جلوی اینگونه گفتاوردها (نقل قول) از این و آن را گرفت؟ به گمانم، نه! و
از آن گذشته، ترازِ خِرَد توده های مردم ایران و بارها و بارها گَزیده شدن شان از
سوی مارهای زهری درون و پیرامون نظام تبهکار، آن ها را نه تنها از ریسمان سیاه و
سپید ترسانده که به هر چیز سیاه و سپید دیگری نیز با هشیاری بیش تری نسبت به گذشته، می نگرند و هر یاوه ای را به آسانی نمی باورند.
از این
ها گذشته با نمونه هایی چون نمونه ی زیر که زمانی دور در نخستین سال های پس از
انقلاب با گوش خودم، بگمانم از تلویزیون، شنیدم، چکار باید کرد؟ آیا می توان به
گوینده ی آن که «نشانه خدا»یی بازنشسته و گوشه گرفته از حاکمیت تبهکار جمهوری
اسلامی است، گفت:
چرا
چرند می بافی؟ دستِ آخر، شب بود یا روز؟
«نشانه خدا» موسوی اردبیلی:
یک روز رفتیم پیش امام؛ شب بود!
ب. الف. بزرگمهر یکم تیر ماه ۱۳۹۴
پی نوشت:
۱ ـ «برای خاطرهگویی از امام(ره)
باید مجوز بگیرند»، «موسسه تنظیم و نشر آثار امام»، ۳۱ خرداد ماه ۱۳۹۴
۲ ـ اکبر بهرمانی (نامور به نام ساختگیِ هاشمی رفسنجانی)
۳ ـ آخوند آبزیرکاه، «همگی» را دانسته در داستان می گنجاند تا حسابِ کار،
دست همه ی کسانی که به برکت آن قرارداد به نان و آب بیش تری رسیده یا «خُمس» و «زکات»
آن را گرفته و نوش جان کرده اند، باشد و بدانند که دُم خودشان هم در تله است. افزون
بر آن، واژه ی «همگی» نیز روشن نیست تا چه اندازه، همگان را دربرمی گیرد. اینگونه
سخن گفتن که از شگردهای این آخوند کودن و آبزیرکاه است، همانندی بسیاری با شیوه ی
سخن گفتن و بازار گرم کردن «حاجی آقا»ی صادق هدایت دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر