«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ تیر ۱, دوشنبه

چرا چرند می بافی؟ دستِ آخر، شب بود یا روز؟


خبر زیر از «موسسه تنظیم و نشر آثار امام» لبخندی بر لبانم نشاند:
«برای خاطره‌گویی از امام(ره) باید مجوز بگیرند»۱ گرچه، بی درنگ از خود پرسیدم:
چه نیازی آن ها را به چنین کاری واداشته است؟ و آیا شدنی است؟ ...

روشن است که زمینه و چرایی چنین دستور بیمایه ای، دروغگویی ها و داستان پردازی های پی در پی آن آخوند پلید۲ از زبان رهبر درگذشته ی انقلاب و به خاک سپردگانی دیگر است که اگر دروغ پردازی هایش رو نمی شد، شاید از زبان همان رهبر درگذشته، در جایگاه امامی پیشگو، داستانی اینچنین نیز تاکنون بافته بود:
یک روز در محضر امام بودیم. این آقا مهدی مان را هم که آن زمان هنوز جِغِله بود با خودمان برده بودیم ... امام نگاهی به ناصیه ی وی انداختند و فرمودند:
روزی خواهد رسید که این آقا مهدی شما حفظ الله، قرارداد نان و آبداری با یک شرکت نفتی بزرگ خواهد بست که همگی۳ انشاء الله از آن مستفیض خواهید شد ...

آیا می توان جلوی اینگونه گفتاوردها (نقل قول) از این و آن را گرفت؟ به گمانم، نه! و از آن گذشته، ترازِ خِرَد توده های مردم ایران و بارها و بارها گَزیده شدن شان از سوی مارهای زهری درون و پیرامون نظام تبهکار، آن ها را نه تنها از ریسمان سیاه و سپید ترسانده که به هر چیز سیاه و سپید دیگری نیز با هشیاری بیش تری نسبت به گذشته، می نگرند و هر یاوه ای را به آسانی نمی باورند.

از این ها گذشته با نمونه هایی چون نمونه ی زیر که زمانی دور در نخستین سال های پس از انقلاب با گوش خودم، بگمانم از تلویزیون، شنیدم، چکار باید کرد؟ آیا می توان به گوینده ی آن که «نشانه خدا»یی بازنشسته و گوشه گرفته از حاکمیت تبهکار جمهوری اسلامی است، گفت:
چرا چرند می بافی؟ دستِ آخر، شب بود یا روز؟

«نشانه خدا» موسوی اردبیلی:
یک روز رفتیم پیش امام؛ شب بود!

ب. الف. بزرگمهر   یکم تیر ماه ۱۳۹۴

پی نوشت:

۱ ـ «برای خاطره‌گویی از امام(ره) باید مجوز بگیرند»، «موسسه تنظیم و نشر آثار امام»، ۳۱ خرداد ماه ۱۳۹۴

۲ ـ اکبر بهرمانی (نامور به نام ساختگیِ هاشمی رفسنجانی)

۳ ـ آخوند آبزیرکاه، «همگی» را دانسته در داستان می گنجاند تا حسابِ کار، دست همه ی کسانی که به برکت آن قرارداد به نان و آب بیش تری رسیده یا «خُمس» و «زکات» آن را گرفته و نوش جان کرده اند، باشد و بدانند که دُم خودشان هم در تله است. افزون بر آن، واژه ی «همگی» نیز روشن نیست تا چه اندازه، همگان را دربرمی گیرد. اینگونه سخن گفتن که از شگردهای این آخوند کودن و آبزیرکاه است، همانندی بسیاری با شیوه ی سخن گفتن و بازار گرم کردن «حاجی آقا»ی صادق هدایت دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!