برای وی و دوستش که «خیلی صمیمی هستند و همدیگر را
خیلی دوست دارند»
دو كودك در قم از زمان طفلی تا به وقت پیری با هم مبادله
كردندی.
روزی بر سر مناره ای به همین معامله مشغول بودند. چون
فارغ شدند، یكی با دیگری گفت:
این شهرما سخت خرابست.
دیگری گفت:
شهری كه پیران بابركتش من و تو باشیم، آبادانی در او بیش
از این توقع نتوان داشت.
جاودانه عُبید
زاکانی
برنام و زیربرنام از آنِ من است.
ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر