«آقا بزرگ خانواده»:
حسن! به تو دستور می دهم «... متنی که فراهم آمده با دقت ملاحظه و در مسیر قانونی پیشبینی شده
قرار گیرد ... مراقبت از نقض عهدهای محتمل طرف مقابل صورت گرفته و راه آن بسته
شود. ... می دانی که برخی از شش دولت طرف مقابل به هیچ رو قابل اعتماد نیستند.»۱
«حسن آقا»:
به روی چشم آقا! ما نوکر شماییم آقا! می دانید که ما
خواندن و نوشتن را تنها در حد مکتب های قدیم می دانیم. با این حال خاطرتان جمع
باشد! به روی چشم! ما همه ی درها را سفت بسته بودیم و کلونش را هم انداخته بودیم.
نمی دانیم چطور شد و از کدام راه آمدند. پنداری از راه پشت بام آمده بودند ... اگر
لازم باشد خودمان با تفنگ روی پشت بام به قراول می ایستیم. ما همه ی کوشش مان را
به خرج می دهیم تا همه چیز در مسیر قانونی پیش برود ... تا اینجای کار که نقض عهدی
در کار نبوده و خود شما که به حمدلله بر همه ی کارها نظارت فرموده اید ... راستی!
آقا منظور شما کدامیک از دولت های طرف مقابل بود؟ اگر این انگلیس ها را می گویید:
خدا به حق پنج تن، ذلیل شان کند که شما را به این روز انداخته اند۲ ...
«آقا بزرگ خانواده»:
خفه شو حسن! چقدر مزخرف می گویی؟! ما انگلیس ها را
نگفتیم. آن ها سال هاست با ما دوست هستند. اگر آن ها نبودند که ما به اینجا نمی
رسیدیم و نمی توانستیم بر لشگر کفار غلبه کنیم. مگر خودت در همانجا «درس خارج»
نخوانده ای که اینگونه کفران نعمت می کنی؟ ...
«حسن آقا»:
نوکرتان را ببخشید آقا! پس منظور حضرتعالی لابد روس ها
هستند؟! خدا به خاک سیاه بنشاندشان این بی ناموس ها را ...
«آقا بزرگ خانواده» (در حالیکه سخت برانگیخته شده و سخن نوکرش
را قطع می کند):
من چه گناهی به درگاه الله کردم که چنین نوکر خنگی نصیبم
شده؟ من روس ها را نمی گویم. گرچه، آن ها هم چندان قابل اعتماد نیستند و گاهی از پشت
به ما خنجر می زنند، ولی کمک هایی هم به ما کرده اند؛ گیریم پول های دولاسه لا هم
از ما استانده اند؛ ولی ناچار بوده ایم ...
«حسن آقا»:
ببخشید آقا! ما پاک گیج شده ایم. می دانیم که چینی ها را
نمی گویید؛ آن زبان بسته ها که بلانسبت به قوم یأجوج و مأجوج می مانند، اصلا صدای
شان درنمی آید و آزارشان به مورچه هم نمی رسد؛ آن دیگری ها هم که چشم شان به دهان
نماینده ی «شیطان بزرگ» دوخته شده که چه می گوید؛ اگر اشتباه نکنم (با لبخندی
چابلوسانه همراه با ترس!)، نظر حضرتعالی همین «شیطان بزرگ» باشد؟!
«آقا بزرگ خانواده» (در حالیکه برانگیختگی اش به برافروختگی فراروییده):
تو جانم را به لب رساندی تا بالاخره بفهمی، من کدامیک را
می گویم! بله همین آمریکایی ها را می گوییم که زیاده خواهی می کنند و ما را جان به
سر کرده اند ...
«حسن آقا»:
آقا ما را ببخشید که شما را برافروخته می کنیم. شاید از
روی نفهمی ماست که این حرف ها را می زنیم؛ ولی حتمن به عرض حضرتعالی رسانده اند که
همین دیشب در جشن هسته ای مختصری که در همین تهران خودمان برپا شده بود، دو سه
جوان را برای شعارهای «مرگ بر آمریکا» دستگیر کرده و به زندان انداخته اند ... ما دیگر
عقل مان به جایی قد نمی دهد از چه چیزی و چطور مراقبت کنیم و کجا راه شان را ببندیم
(با صدایی گریه آلود)
«آقا بزرگ خانواده» (در حالیکه از شدت برانگیختگی رنگش سیاه شده):
خفه می شوی یا با دست های خودم خفه ات کنم؟ آخر ابله، اگر
ما نامش را ببریم، دوباره جرّی شده و می خواهد خط قرمزمان را لگدمال کند. احمق!
دیگر کدام خط قرمز مانده؟ تنها همین مانده که به ناموس خودمان دست درازی کند ... حالا
هم برو از جلوی چشمم دور شو!
«حسن آقا» (درحالیکه با
همه ی آبزیرکاهی اش، سرانجام درنیافته، دستور «آقا» را چگونه باید بکار بندد تا همه
ی فرمایشات وی به اجرا درآید با دعا و نفرین هایی آمیخته به دروغ و چابلوسی از در
بیرون می رود):
به روی چشم آقا! شما برافروخته نشوید؛ برای حال تان خوب
نیست. شما سرور مایید؛ نورِ چشم مایید. ما خودمان یک فکری برایش می کنیم. خدا به
حق مرتضی علی ذلیل شان کند! خدایا خودت به ما رحم کن ...
ب. الف. بزرگمهر ۲۵ تیر ماه ۱۳۹۴
پی نوشت:
۱ ـ «... متنی که فراهم آمده با دقت ملاحظه و در
مسیر قانونی پیشبینی شده قرار گیرد و آنگاه در صورت تصویب، مراقبت از نقض عهدهای
محتمل طرف مقابل صورت گرفته و راه آن بسته شود. به خوبی میدانید که برخی از شش
دولت طرف مقابل به هیچ رو قابل اعتماد نیستند. از ملت عزیز انتظار دارم که همچنان وحدت و متانت خود را حفظ کنند تا
بتوان در فضای آرام و خردمندانه به منافع ملی دست یافت.»
بخشی از پاسخ علی خامنه ای
به حسن فریدون روحانی، ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۴
۲ ـ خودش نوکر آن هاست و بسیار از آن ها سپاسگزار که نمره ی پذیرش «درس خارج» را
که با عوض کردن شش «نشانه بزرگ خدا» در ایرانِ پیش از انقلاب نتوانست از آن ها
دریافت کند، سرانجام در «دانشگاه کالدونین» (همان دانشگاه استادان جادوگر «هری
پوتر» در اسکاتلند) گذراند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر